در گفت و شنود با سرتيپ دوم خلبان ابراهيم محمد زاده جانشين پيشين فرماندهي هوانيروز
سه‌شنبه, ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۸ ساعت ۱۱:۱۸
در حقيقت غائله كردستان و جنگ تحميلي از مهمترين چالش هايي بودند كه نظام نوپاي اسلامي را مورد تهديد جدي قرار دادند. پيروزي انقلاب اسلامی برای محافل استکبار جهانی و وابستگان منطقه اي آن ها خوشايند نبوده و با هر شيوه اي كوشيدند آن را از پاي درآورند.

شيرودي پا را از حد ايثار فراتر نهاده بود

نویدشاهد: در حقيقت غائله كردستان و جنگ تحميلي از مهمترين چالش هايي بودند كه نظام نوپاي اسلامي را مورد تهديد جدي قرار دادند. پيروزي انقلاب اسلامی برای محافل استکبار جهانی و وابستگان منطقه اي آن ها خوشايند نبوده و با هر شيوه اي كوشيدند آن را از پاي درآورند. در اولين روز حمله ارتش بعثي، پايگاه هوانيروز كرمانشاه هدف حمله هواپيماهاي عراقي قرار گرفت. پس از اين حمله بود كه پايگاه به حال آماده باش درآمد و دستور خارج كردن بالگردها از آنجا صادر شد. خلبا ن ها و تيم هاي فني به سرعت دست به كار شدند و چند ساعت بعد همه بالگردها در ميان كوه هاي نزدیك پايگاه در حالت استتار قرار گرفتند. امير سرتيپ دوم خلبان ابراهيم محمد زاده كه رويدادهاي كردستان و هشت سال دفاع مقدس حضور فعال داشته در اين گفت و شنود خاطرات خود را از نحوه همكاري با شهيد علي اكبر شيرودي در مبارزه با ضد انقلاب و متجاوزين بعثي بيان كرده است. محمد زاده متولد تهران است و در سال 1352 به دانشكده خلباني هوانيروز راه يافته است. ايشان به عنوان خلبان شكاري كبرا علاوه بر حضور در كردستان در بسياري از عمليات هاي جنوب با مسئولیت های فرمانده گروهان، گردان، استاد خلبان آموزشي بالگرد كبرا نقش چشمگير داشته است. پس از توقف جنگ در سمت فرماندهي پايگاه هاي مسجد سليمان ، مشهد مقدس و جانشيني فرماندهي هوانيروز انجام وظيفه نموده است.

ابتدا بفرماييد چگونه و در چه عملياتي با شهيد علي اكبر شيرودي آشنا شديد؟

بسم الله الرحمن الرحيم: مدت زيادي از پيروزي شكوهمند انقلاب اسلامي نگذشته بود كه كشور هر روز با بحراني جديد رو به رو مي شد، و بخش مهمي از توان مردم را به خود مشغول مي كرد. منافقين كور دل و عوامل ضد انقلاب هم هيچ فرصتي را از دست نداده و به هر شكل ممكن بر عليه ملت و كشور توطئه چيني و فتنه انگیزي مي كردند. در آن برهه من در پايگاه رزمي كرمان كه هنوز در پايگاه اصفهان مستقر بود انجام وظيفه مي كردم. در بامدا 27/5/ 1358 در پي حوادث پاوه خبر فرمان تاريخي حضرت امام )ره( به ساير قواي مسلح مبني بر حركت به سوي پاوه و ختم غائله آن شهرستان از راديو پخش شد. پخش اين خبر تأثير بسزائي بر روحيه كاركنان پايگاه به وجود آورد به گونه اي كه همه در اطراف ستاد فرماندهي پايگاه تجمع كرده و خواستار اعزام به كردستان شدند.

در آن موقع پايگاه هوانيروز كرمانشاه درگير سركوبي گروه هاي ضد انقلاب در منطقه كردستان بود و به منظور تقويت توان به كمك ساير پايگاه ها نياز داشت. به همين منظور ستاد فرماندهي هوانيروز دستور داد تعداد پنج فروند بالگرد شكاري كبرا از پايگاه اصفهان به كرمانشاه اعزام شوند و در خدمت آن يگان قرار گيرند. در اجراي دستور من و تعدادي از برادران خلبان روز30/5/1358 با پنج فروند بالگرد كبرا به طرف كرمانشاه به پرواز درآمديم. در آن روزها شهر سقز در كنترل گروهك هاي ضد انقلاب بود و تيپ سقز به دليل كمبود نفرات نمي توانست به منطقه مسلط شود و خود نيز در معرض تهديد جدي ضد انقلاب قرار داشت، و توسط بالگردهاي هوانيروز پايگاه كرمانشاه پشتيباني مي گرديد. بالگردهاي هوانيروز علاوه بر انهدام مواضع ضد انقلاب نقش مهمي در خارج نمودن خانواده هاي كاركنان تيپ و انتقال مجروحين و امداد رساني ايفا مي كردند. هوانيروز پل هوايي مطمئني بين پادگان سقز و قرارگاه لشكر سنندج شده بود. خلبانان به دور از هرگونه ملاحظات سياسي در حد فداكاري پرواز مي كردند. زيرا هدف اصلي آنان حفظ استقلال و تماميت ارضي كشور و اجراي فرامين رهبر كبير انقلاب بود.

روز دوم شهريور سال 1358 به خلبانان دو فروند بالگرد شكاري كبرا از جمله خودم، مأموريت داده شد به كمك تيپ سقز بشتابيم. در نزديكي شهر سقز به وسيله راديو به ما اطلاع دادند كه بر فراز شهر پرواز نكنيم و با ارتفاع بالا شهر را دور بزنيم و وقتي بالاي پادگان رسيديم به صورت عمودي و با زاويه تند فرود بياييم. در پادگان سقز به جمع خلبانان هوانيروز پيوستيم كه قبل از ما به آنجا آمده بودند. خلبان يكي از آن ها شهيد علي اكبر شيرودي بود كه براي اولين بار با او آشنا مي شدم. پادگان در محاصره كامل ضد انقلاب قرار داشت. تمام تجهيزات سبك و سنگين را در اطراف ميدان صبحگاه جمع كرده بودند تا به دست آن ها نيفتد.

بفرماييد كه شيرودي از چه زماني درگير بحران كردستان شد؟

شيرودي از مرداد 1358 در پي پاكسازي سنندج گرفتار ضد انقلاب شده بود. دمكرات ها و كومله حاكمان منطقه بودند و هر كاري مي خواستند مي كردند. نگاه كنيد پس از فرود در ميدان صبحگاه پادگان سقز به سمت دوستان خلبان رفتم تا از وضع منطقه بپرسم. شيرودي اولين كسي بود كه ضمن ابراز خوشحالي از آمدن ما جواب سؤالم را چنين داد: چند روزه كه پادگان محاصره است. نه مواد غذايي داريم نه مهمات. بالگردهاي ما هم مهمات ندارند. آمدن شما در اين وقت به معجزه شبيه است. به او گفتم با اين وضع چرا بالگردها را به كرمانشاه برنمي گردانيد؟ او در جواب گفت صداي ملخشان براي ضد انقلاب از هر اسلحه اي خطرناكتر است.

پادگان لحظه اي آرامش نداشت و از هر طرف هدف گلوله اي سنگين قرار مي گرفت. شرايط به حدي خطرناك شده بود كه فرمانده هان تیپ، يگان ها را خالي كرده و با تمام ادوات در ميدان صبحگاه سنگر گرفته بودند. پادگان نيروي حفاظتي نداشت و سيم هاي خاردار را كنده بودند. اطراف به ويژه بخش رو به روي شهر از آسيب پذيري بيشتري برخوردار بود. براي در امان ماندن از انفجارها مجبور بودم دايم جا عوض كنم. در همين حال بود كه چشمم به جسدي روي زمين افتاد كه ملافه اي به روي آن كشيده بودند. از شيرودي كه براي اولين بار بود او را مي ديدم پرسيدم: اين جسد كيه؟ شيرودي گفت: جسد شهيد سرهنگ محمد فراشاهي فرمانده تيپ كه چند روز پيش براي مذاكره با دمكرا ت ها به داخل شهر رفته بود. كه نامردها به صورت ناجوانمردانه او را به شهادت رساندند.

مشغول صحبت با شيرودي بودم كه سربازي هراسان خود را به ما رساند و گفت: آقاي شيرودي اينها دارند مي آيند بالا. تو را خدا اگه مي شه كاري بكنين. مهمات نداريم. شيرودي نگاهي به من انداخت و پرسيد: مهمات شما كامل است؟

گفتم: آره مخزن راكت ها و توپ 20 ميليمتري پر است. گفت: هر دو فروند بلند شين. يك گردش روي شهر انجام بدين و اطراف پادگان را بزنيد. فقط يكي از شما تيراندازي كند. گلوله زياد مصرف نكنيد كه تا غروب بايد مقاومت كنيم.

وقتي روي آسمان شهر پرواز كردم بيشتر به وخامت اوضاع پي بردم. ضد انقلاب با يك حركت ساده مي توانست وارد پادگان شود و همه چيز را نابود كند اما مانعي بر سر راه آن ها بود كه هنگام پرواز متوجه آن شدم. هنگام پرواز در ارتفاع پايين افرادي را كه به سوي ما تيراندازي مي كردند به راحتي مي ديدم. لحظه اي آتش سلا ح ها خاموش نمي شد و از چهار طرف مورد هجوم قرار گرفته بودیم. اما وقتي ميان آسمان به دنبال هدف مشخصي مي گشتم چيزي يا كسي را نيافتم. گويي شهر سا ل هاست كه مرده است. از بيسیم چي خواستم به شيرودي بگويد كه من كسي را نمي بينم. كجا را بزنم.

بيسیم چي در حالي كه صدايش مي لرزيد گفت: آقا جان بزن! هرجا شد بزن. پشت سر او صداي شيرودي را شنيدم كه گفت: اينها صداي ملخ بالگرد را كه مي شنوند سوراخ موشو مي خرن يك ميليارد تومن. شما چند دور بچرخ و اطراف پادگان را بزن. مواظب شهر باش.گلوله هايت به خانه ها نخورد. در ضمن الآن بچه ها دارند استراحت مي كنند و نفس مي كشند.

چند دور بالاي شهر و پادگان پرواز كردم و فقط يك بار رگباري اطراف پادگان گرفتم و داخل ميدان صبحگاه فرود آمدم. بعد از اينكه روي زمين نشستم شيرودي به همراه يك فروند كبراي ديگر پرواز كرد. هر دو بالگرد مهمات نداشتند اما روي شهر چنان رزمايش مي دادند كه انگار قصد انهدام هدف هاي مهمي را دارند.

روي سكوي صبحگاه مشغول صحبت با شيرودي بودم كه ضد انقلاب دوباره شروع كرد. شدت آتش آنقدر زياد شده بود كه هر دو همان جا دراز كشيديم .بعد غلت زديم و خودمان را از روي سكو پايين انداختيم. كنار ديواره سكو سربازي به تنهايي سنگر گرفته بود و با آخرين رمق باقي مانده جواب گلوله هاي مهاجمان را مي داد. به چشمانش كه نگاه مي كردي مي فهميدي كه مدت هاست خواب راحت نكرده است. شيرودي به او گفت اسلحه را بده به من. خسته شدي هان؟ استراحت كن. من جاي تو تيراندازي مي كنم. هنوز شيرودي چند گلوله شليك نكرده بود كه با انفجار چند خمپاره درختان كنار پياده رو آتش گرفتند. وضع خطرناكتر شده بود و امكان داشت بالگردها صدمه ببينند.

ناگهان شيرودي فرياد كشيد: بچه ها زود باشيد. موتورها را روشن كنيد. بافرياد شيرودي خلبان ها به سرعت خودشان را به بالگردها رساندند و ظرف مدت كوتاهي هفت فروند بالگرد از داخل ميدان صبحگاه به پرواز درآمديم. شيرودي گفت: همه دنبال من روي شهر و اطراف پادگان دور مي زنيد. جناب سروان محمد زاده شما و دوستتان به نوبت در هر دور كه روي شهر شيرجه مي زنيد يك رگبار كوتاه بگيريد. كمي كه از شهر فاصله گرفته بوديم و به دنبال شيرودي ادامه پرواز مي داديم. در اين رزمايش كوتاه اما پر اثر بالگرد شينوك هم با آن هيكل بزرگ در حالي كه هيچ نوع سلاح دفاعي نداشت شيرجه زد و ترس را تزريق روح ضد انقلاب كرد .مديريت و طراحي عمليات هاي شيرودي در آن لحظه واقعا بي نظير بود. ضد انقلاب جرأت حضور پيدا نمي كرد و نيروهاي پادگان روحيه مي گرفتند.


شيرودي پا را از حد ايثار فراتر نهاده بود

فرمايش شما نشان مي دهد كه شيرودي واقعا مدير باتدبيري بوده است .اين طور نيست؟

در آن روز شيرودي و دوستانش با ايثار و از خود گذشتگي درس مردانگي و شجاعت را در تاريخ ملت ايران به نمايش گذاشتند. اگر همان بالگردهاي خالي از مهمات در آنجا حضور نداشتند ظرف مدت كوتاهي پادگان سقز با تمام امكاناتش به دست دمكرات ها و كومله مي افتاد. از طرف ديگر بايد گفت خلباني كه بداند هيچ وسيله دفاعي همراه ندارد و روي سر دشمن رزمايش ايذايي انجام می دهد پا را از حد ایثار و از خودگذشتگی فراتر نهاده و دست از جان شسته است. در خصوص مديريت شيرودي اين را بگويم كه غروب همان روز به ما اطلاع دادند كه يك ستون زرهي براي كمك به پادگان سقز به پل سنته رسيده و نياز به كمك دارد. براي بار دوم هر هفت فروند با هم از زمين بلند شديم و در كمترين زمان خود را به ستون كمكي رسانديم. شيرودي با ديدن ستون روي زمين فرود آمد و با فرماندهان آن صحبت كرد و برگشت.

بعد شيرودي دستور داد بالگردهاي كبراي گروه سروان محمد زاده سر و ته ستون را داشته باشند و بقيه جناحين پرواز كنند. شيرودي بعد از اين پيام مرا صدا كرد و گفت: جناب سروان همه اميد بچه ها به هوشياري و تيراندازي به موقع شما بستگي داره. تنها نيروي دفاعي و دلگرم كننده شما هستيد. ما هم مهمات زيادي نداشتيم. بنابراين دعا مي كردم تيپ بتواند هرچه زودتر خودش را به پادگان سقز برساند. اما گويا آن روز نمي خواست بدون حادثه به پايان برسد. همان طور كه مواظب حركت ستون بودم. ناگهان از دور روي پشت بام كارخانه آرد چشمم به تعدادي افراد مسلح افتاد. موقعیت شان طوري بود كه هم براي ما هم براي ستون خطرناك بودند. چون شيرودي فرمانده گروه بود سريع وضعيت را به او اطلاع دادم. او هم با پادگان تماس گرفت. به او گفتند نيروهاي خودي هستند كه داخل كارخانه گير كرده اند. اما شيرودي به اين اطلاعات اكتفا نكرد، و به من گفت جناب محمد زاده مي روم بالاي سرشان. اگر خودي نبودند همه را به رگبار ببنديد.

شهيد شيرودي پس از اين پيام بر سرعت بالگرد خود افزود و در ارتفاعي كم چند بار كارخانه آرد را دور زد و اطلاع داد كه نيروهاي هوابرد هستند و نگراني نداشته باشيد. سپس از من خواست مواظب او باشم. لحظاتي بعد داخل محوطه كارخانه فرود آمد و از خلبان بالگرد شينوك خواست كه براي ترابري نيروهاي داخل كارخانه فرود بيايد. در آن لحظه كارم خيلي سخت شده بود. هم مي بايستي از ستون محافظت مي كردم هم چهار چشمي مواظب كارخانه و اطراف آن باشم تا اگر مهاجمي را ديدم قبل از هر اقدامي او را از بين ببرم. شيرودي كه از داخل كارخانه بلند شد شينوك فرود آمد و زخمي ها و پيكرهاي شهدا را منتقل كرد. سپس ساير خلبانان كه حدود پانزده نفر مي شدند ضمن پشتيباني ستون به سمت پادگان سقز به پرواز ادامه دادند.

شهيد شيرودي در پادگان سقز چه نقشي ايفا مي كرد؟

در حقيقت پادگان سقز زير آتش سلاح هاي سبك و سنگين ضد انقلاب قرار داشت. براي اولين بار بود كه صحنه جنگ را مي ديدم. صداي زوزه گلوله ها و انفجار خمپاره ها را در كنار گوشم حس مي كردم. بالگردهاي كبرا كه قبل از ما از كرمانشاه آمده بودند به علت اتمام مهمات كارايي عملياتي نداشتند. ولي خلبانان به دليل جوانمردي وصف ناپذير نمي خواستند پادگان را ترك كنند. وجود بالگردهاي خود را قوت قلبي براي پرسنل تيپ مي دانستند. در چنين شرايطي از ما خواستند بلند شده و اطراف پادگان را بزنيم. بعد از چند دور پرواز بر فراز پادگان و اجراي آتش بر روي مواضع ضد انقلاب تا اندازه اي از حجم حملات آن ها كاسته شد. نزديك عصر هجوم ضد انقلاب به پادگان دوباره با سازماندهي جديد شروع شد. در چنين موقعيتي شهيد شيرودي به همه خلبان ها گفت كه ماندن ما داخل تيپ جايز نيست و احتمال آنكه بالگردها آسيب ببينند وجود دارد. پس بهتر است همگي از زمين بلند شويم و روي دشمن مانور كنيم. به دليل شدت تبادل آتش به صورت خزيده به طرف بالگردها رفتيم و استارت زده و به صورت عمودي به پرواز درآمديم. ناگفته نماند كه مديريت شهيد شيرودي در اين بحران بسيار كارآمد و نتيجه بخش بود.

پس از مدتي پرواز در اطراف پادگان و شهر سقز متوجه شديم تعدادي از افراد تيپ 55 هوابرد شيراز كه چند روز قبل به منطقه آمده بودند، در كارخانه آرد كه با شهر قدري فاصله داشت موضع گرفته اند. شهيد شيرودي با پرواز ارتفاع پايين مطمئن شد كه این ها از نيروهاي ارتش هستند و كمك مي خواهند كه به كمك آن ها شتافت. چند روز خلبانان را براي كمك به ستون گردان 139 پياده تيپ 84 خرم آباد كه به طرف سقز در حركت بود همراهي كرد. اكبر شيرودي در نزديكي ستون فرود آمد و كد فركانس راديويي آن ها را گرفت و اعلام كرد تا نزديكي شهر آن ها را همراهي خواهيم كرد. شكي نيست كه پروازهاي دليرانه خلبانان بالگردهاي هوانيروز باعث تقويت روحيه پرسنل تيپ سقز و كمك در جلوگيري از سقوط آنان شد. اگر از فداكاري اين عزيزان نبود، معلوم نبود چه سرنوشتي منتظر پادگان و شهر سقز خواهد بود.

آيا در دوران دفاع مقدس هم باشهيد شيرودي همكاري عملياتي هم داشتيد؟

خير... با آغاز جنگ تحميلي، چون شهيد اكبر شيرودي شناخت خوبي از منطقه غرب داشت در پايگاه كرمانشاه ماند و گروه ما كه حدود 50 بالگرد بود به فرودگاه اهواز منتقل شد و آنجا استقرار يافت. در آن هنگام كه همه مردم ايران از حمله ارتش بعثي عراق مبهوت شده بودند، مردي آگاه و محبوب با آرامش مثال زدني كه از خداي خود به وديعت داشت به مردم گفت: « خبر مهمي نيست، دزدي به خانه ما آمده و سنگي انداخته است تا ببيند اهالي خانه خوابند يا بيدار. تا اگر خواب هستند بيايند و كارشان را يكسره كند. پس اي ملت ايران و اي جوانان جوانمرد بپاخيزيد و به او نشان دهيد كه بيدار هستيد و دزد را از خانه خود برانيد ». پس از اين كلمات آرام بخش خيل عظيم ملت به سوي مرزهاي شرف شتافتند. قطره اي از اين سيل خروشان هم تيز پروازان هوانيروز بودند كه من هم افتخار حضور در جمع آن ها را داشتم و بالگرد كبرا را هدايت مي كردم. نظر به اينكه دشمن در حال پيشروي در خاك ايران و عبور از رودخانه كارون و تسخير خرمشهر و محاصره آبادان بود، بالگردها و تجهيزات را لابلاي خاكريزهاي فرودگاه پنهان كرده بوديم، تا در صورت حملات دشمن، آسيب ها و خسارت به حد اقل برسد. هيچ پناهگاه امني وجود نداشت.

در آن روزها اهواز مانند ساير مناطق جنگي به طور مستمر زير بمباران دشمن قرار داشت. صداي غرش هواپيما و انفجار بمب لحظه اي قطع نمي شد. فرودگاه اهواز مملو از اجساد شهدا و مجروحان شده بود. هواپيماهاي باربري نيروي هوايي كه تجهيزات و نيروهاي نظامي به همراه مي آوردند، مجبور می شدند در آن فضاي نا امن، توقف كرده و شهدا و مجروحين را به بيمارستان هاي شهرهاي داخلي منتقل كنند. خلبانان هوانيروز هم به طور مستمر در حال انجام مأموريت رزمي و امداد رساني بوده و لحظه اي را در دفاع از اين آب و خاك و خدمت به فرزندان عزيز ميهن از دست ندادند. حضور گسترده بالگردهاي هوانيروز در اهواز و آبادان و دزفول، پرواز بالگردهاي شكاري كبرا براي سركوب متجاوزين عراقي و شركت در عمليات نجات مجروحين و مصدومين جبهه هاي جنگ، بخشي از حماسه هاي هوانيروز در طول دوران دفاع مقدس بود.

سرتيپ بفرماييد زماني كه هوانيروز در اهواز مستقر شد جنابعالي اولين بار در كدام عمليات رزمي شركت كرديد؟

در مهر ماه سال 1359 که بخشي از هوانيروز در فرودگاه اهواز مستقر بود، به من به عنوان ليدر تيم پروازي مأموريت داده شد با سه فروند بالگرد شكاري كبرا و يك فروند ترابري 214 به طرف نيروهاي دشمن متجاوز پرواز كنيم و با آن ها درگير شويم. نيروهاي عراقي در آن روزها از مرز عبور كرده و در حال پيشروي بودند. در اين مأموريت از مسير دشت آزادگان و جنوب سوسنگرد به طرف غرب اهواز مي رفتيم كه ناگهان يك رزمنده بسيجي با لهجه آذري از طريق موج اف، ام راديو با ما تماس گرفت و گفت: مي دانم شما بالگردهاي هوانيروز هستيد! ما در نزديكي شهر بستان با يگان هاي زرهي عراق درگير هستيم. اگر امكان دارد به طرف ما بياييد و به ما كمك كنيد. به يكي از خلبانان تيم كبرا به نام ستوان داوود طايفه رستمي كه آذري زبان بود گفتم: داوود! با او صحبت كن، ببين دقيقاً موقعيت او كجاست و چه مي خواهد. براي ما هم فرقي نمي كرد در كدام نقطه با نيروهاي عراقي درگير شويم. چون مأموريت ما زدن تانك ها و ادوات زرهي دشمن بود. محلي هم كه اين رزمنده به آن اشاره مي كرد، تقريبا در سمت مسير پروازي ما بود. در آن روز نيروهاي عراقي به دروازه ورودي شهر بستان رسيده بودند و رزمندگان ما هم به شدت مقاومت مي كردند.

موقعي كه از صدق گفتار رزمنده بسيجي مطمئن شديم مسير پروازي را به طرف هدف جديد تغيير داديم و پس از چند دقيقه پرواز به انبوهي از تانك ها و نفرات پياده و مكانيزه دشمن رسيديم و آنها را زير آتش راكت و موشك هاي خود گرفتيم. اين رزمنده هم كه ما را ديده بود، مانند يك افسر رابط راهنماي ما شد تا تمام مهمات خود را روي نيروهاي دشمن خالي كنيم و تعداد زيادي از تانك ها و نفربرهاي آنان را به آتش كشيديم. به طوري كه شادي اين رزمنده را در راديو بي سيم خود می شنيديم. از اتفاق پيش آمده بسيار خوشحال بود. با تمام شدن مهمات، از ايشان خدا حافظي كرديم و به طرف اهواز برگشتيم ولي اين رزمنده به طور مستمر با ما در تماس بود و موقعيت نيروهاي دشمن را براي ما گزارش مي داد. ناگهان صداي اين رزمنده قطع شد. تماس گرفتيم، ولي پاسخي نشنيديم. احساس كردم كه شهيد شده باشد. ناراحت شدم. بقيه خلبانان هم همين حس را داشتند، چون كسي صحبت نمي كرد، و سكوتي طولاني در بين ما حاكم شده بود. سرانجام يكي از خلبانان سكوت را شكست و گفت: براستي اين كي بود؟ ارتشي بود؟ سپاهي بود؟ بسيجي بود؟ من گفتم: هم ارتشي بود، هم سپاهي، هم بسيج . اصلاً صدا، صداي خود بستان بود كه در واپسين لحظات حياتش فرزندانش را به ياري مي طلبيد و ما هم به عنوان فرزندان وطن به كمكش آمديم.

يكي از مأموريت هاي هوانيروز در اولين روزهاي جنگ، درگيري با نيروهاي عراقي در محور اهواز، سوسنگرد، بستان بود كه بالگردهاي شكاري كبرا در تیم هاي سه فروندي از طلوع تا غروب آفتاب از فرودگاه اهواز به پرواز در مي آمدند ، و با توجه به گسترش و حركت نيروهاي دشمن در اين منطقه و قابليت بالگردهاي موشك انداز در انهدام ادوات زرهي و مكانيزه، تلفات زيادي به نيروهاي دشمن وارد آمد كه خود تأثير بسزايي در توقف پيشروي نيروهاي عراقي و جلوگيري از سقوط شهرهاي سوسنگرد و حميديه و اهواز را به همراه داشت.

داستان نبرد بالگردهاي هوانيروز با ميگ عراقي چه بوده است؟

اين هم يكي از حماسه هاي بي نظير هوانيروز به شمار مي آيد. چند روزي از حمله ارتش بعثي به كشورمان نگذشته بود كه نيروهاي پر جوش و خروش مردمي، بسيجي، سپاهي و ارتشي از ساير شهرها به سوي جبهه ها سرازير شدند تا با چنگ و دندان در برابر پيشروي دشمن بعثي بايستند. در يكي از اين روزها يگان هاي عراقي پس از ناتواني در تصرف كامل خرمشهر، به منظور در هم شكستن مقاومت مدافعان شهر و تصرف آبادان، در حوالي روستاي مارد با نصب پل شناور از رودخانه كارون عبور كرده و به جاده اهواز - آبادان رسيده بودند. در اين موقعيت رزمندگان ارتش، سپاه و بسيجي با تمام توان و امكانات در مقابل نيروهاي دشمن مقاومت مي كردند. خلبانان هوانيروز نيز مانند ساير رزمندگان وظيفه داشتند به وسيله بالگردهاي شكاري خود، در اين مأموريت سرنوشت ساز شركت كند. اين مقاومت هاي غرور آفرين سرانجام با ايثارگري رزمندگان اسلام ثمر داد و مانع پيشروي نيروهاي عراقي در شرق كارون شد.

روز بيستم مهر 1359 با سه فروند بالگرد شكاري كبرا و يك فروند بالگرد جت رنجر براي سركوبي دشمن به طرف منطقه مارد و شمال آبادان به پرواز درآمديم. مسير جاده اهواز به آبادان را طي كرده و با عبور از روستاي دارخوين با گرفتن آرايش تاكتيكي، خود را به نيروهاي عراقي رسانديم. با ديدن ستوني از خودروها و نفربرهاي زرهي در حال حركت با راكت و موشك تعدادي از آنها را مورد اصابت قرار داده و منهدم كرديم. با انهدام و به آتش كشيده شدن اين خودروها، ساير نيروهاي عراقي كه در حال تحكيم مواضع خود بودند متوجه حضور ما شده و به طرف ما آتش گشودند. ولي تسلط ما بر آنان مانع از آن شد كه بتوانند عكس العمل مؤثري نسبت به ما داشته باشند. ما نيز از اين وضعيت استفاده كرده و ده ها دستگاه از خودروهاي زرهي آن ها را منهدم كرده و ده ها نفر از نيروهاي پياده آنان را هم به هلاكت رسانديم.

لحظه هاي هيچان برانگيز و غرور آفريني بود. پس از اتمام شدن مهمات، خوشحال و سربلند از اين مأموريت، منطقه را به طرف فرودگاه اهواز ترك كرديم. در بين مسير و پس از عبور از روستاي دارخوين ناگهان متوجه پرواز دو فروند هواپيماي شكاري شديم كه با ارتفاع پايين از كنار ما عبور مي كردند. كمك خلبان ستواندوم رضايي به من گفت فكر مي كنم هواپيماهاي دشمن در حال تعقيب ما هستند. لحظه اي به طرف راست گردش كرده و دو فروند شكاري ميگ 21 عراقي را در ارتفاع بالا و پشت سر تيم پروازي ديدم. به عنوان ليدر تيم بلافاصله به بالگردهاي تيم پروازي، موضوع را مطرح كرده و از آن ها خواستم جهت دفع خطر سريعاً پراكنده شده و از هم فاصله بگيرند.

چند دقيقه اي از آرايش تاكتيكي ما نگذشته بود كه متوجه شدم هواپيماهاي دشمن روبروي ما در ارتفاعي مناسب قرار گرفته و به طرفم شيرجه مي زنند و همزمان رگباري از گلوله هاي توپ 23 ميليمتري تيربارشان را شليك مي كردند. ناگزير با مانورهاي مناسب جهت پرواز را تغيير داده و با چند مانور، فاصله اي مناسب گرفتم .اما با توجه به سرعت بالا و مانور هواپيماهاي دشمن، توانايي درگيري با آن ها را نداشتم، لذا ترجيح دادم در ارتفاع پايين از محل درگيري دور شوم. لحظاتي بعد در نقطه اي فرود آمده و چند دقيقه اي توقف كردم. پس از احساس وضعيت عادي و مناسب، مجددا پرواز كردم و به نقطه درگيري آمدم و خلبانان بالگردهاي تيم را صدا زدم. بلافاصله يك فروند از بالگردهاي كبرا به خلباني ستوان عباس عميدي به طرفم آمد ولي از دو فروند ديگر خبري نشد. پس از مدتي كوتاه ستوان عميدي گفت يك فروند از آن ها را روي زمين مي دیده، به طرف آن رفتيم و در كنارش فرود آمديم.

متوجه شديم بالگرد مذكور مربوط به خلبان ستوان علي غزنوي و ستوان منصور روزبهاني است كه در درگيري با هواپيماهاي شكاري عراقي به دليل اصابت گلوله فرود اضطراري كرده و خلبان هم داخل كابين نيستند. در اين موقعيت دشوار يكي از نظاميان با اشاره به آسمان ما را متوجه هواپيماهاي شكاري دشمن كرد. بلافاصله بر بالگردهاي روشن سوار شده به پرواز درآمديم. هواپيماهاي دشمن پس از اوج گيري مجدد به طرف ما آمدند و اين بار با شدت بيشتر و با توپ 23ميليمتري به طرف ما حمله ور شدند و ما هم با مانورهاي تند، خود را از آسيب گلوله هاي آن ها حفظ مي كرديم. بالگرد كبراي ستوان عميدي از ما دور شد و در بين نخلستا ن هاي كارون به زمين نشست.

خلبانان عراقي سرانجام با تمام شدن مهمات شان، با ارتفاع بسيار پايين و به اصطلاح پرواز سينه مال از روي ما عبور كردند و به طرف خاك خودشان بازگشتند. ما هم پس از دقايقي نفس گير از زمين بلند شديم و بعد از 15 دقيقه پرواز در فرودگاه اهواز فرود آمديم. در اين عمليات سخت و نابرابر و عليرغم تمام حملات پي در پي به بالگردهاي ما خوشبختانه و به لطف الهي هيچ يك از همكاران ما آسيب نديده و در كمال صحت و با موفقيت به پايگاه خود بازگشتند.

يكي از مهمترين دستاوردهاي هوانيروز در دوران دفاع مقدس انهدام مجتمع پتروشيمي بصره بوده است. چنانچه جزئيات آن عمليات كيفي را براي خوانندگان شرح دهيد ممنون مي شويم.

مجتمع پتروشيمي بصره يكي از اهداف مهمي بود كه انهدام آن براي يگان هاي خودي ضروري اعلام شده بود. اين تأسيسات در ساحل اروند رود و در داخل خاك عراق قرار داشت. يكي از ساختمان هاي آن كه از بقيه بلندتر بود، درست در مركز اين مجتمع بنا شده بود. نيروهاي متجاوز بعثي با نصب راداري روي اين ساختمان، حركات رزمندگان ما را در داخل كشور رديابي مي كردند.

در عين حال به منظور حفاظت بيشتر از اين مجتمع يك سايت راداري روي آن احداث كرده بودند كه مانع بزرگي براي رسيدن به اهداف عمليات ما محسوب مي شد. بر اين اساس قرارگاه عملياتي سپاه پاسداران طي درخواستي از هوانيروز، خواستار انهدام اين سايت از طريق عمليات هوايي شده بود. مأموريت سختي بود، چرا كه دو بخش شمالي و شرقي اروند رود در دست نيروهاي عراقي قرار داشت، و مقاومت سرسختانه از خود نشان مي دادند و سيستم پدافند هوايي آن ها هم به شدت فعال بود. تنها راه انهدام هدف مورد نظر، شليك موشك هوا به زمين ماوريك از بالگردهاي كبرا بود.

بنابراين براي انهدام هدف مورد نظر مي بايستي از بخش جنوبي مواضع نيروهاي خودي عبور كرده و بر فراز خاكريزهاي دشمن موشك ها را رها مي كرديم. مسئوليت انجام اين مأموريت به من واگذار شد. در اجراي اين مأموريت سه فروند بالگرد منظور شدند:

1- يك فروند بالگرد شكاري موشك انداز كبرا.

2- يك فروند بالگرد شكاري راكت انداز كبرا.

3- يك فروند بالگرد 214 اسكورت به عنوان بالگرد جستجو و نجات.

ما با اين بالگردها از محل استقرار خود در ام السواد، واقع در منطقه دارخوين در غرب كارون به طرف خرمشهر به پرواز درآمديم و به سمت جنوب غربي ادامه مسير داديم. پدافند هوايي عراق به شدت ما را زیر آتش توپ هاي 23 ميليمتري گرفته بود. در اين وضعيت به ناچار از سرعت و ارتفاع خود كم كرديم تا از پدافند هوايي دشمن مصون بمانيم. خلبان دوم من ستوان محمد رضا ميبدي مسئول هدايت و شليك موشك بود كارش را شروع كرد. بالگرد ما به دو فروند موشك ماوريك مجهز شده بود كه هر كدام از آن ها براي انهدام چند سايت راداري كافي بود.

پس از گذشت دقايقي كه به طرف هدف مورد نظر ادامه مسير داديم، خلبان دوم اعلام كرد كه موشك روي هدف قفل شده و آماده شليك است. ارتفاع گرفتم و كمي به سرعت بالگرد اضافه كردم. با انجام شليك ، موشك ماوريك از بالگرد جدا شد و غران و فروزان به سمت رادار رفت و با برخورد به آن، انفجاري مهيب تمامي ساختمان زير رادار را پوشاند و بخشي از آن را به مخروبه تبديل كرد. با ديدن اين وضعيت به سرعت گردش كرده و موشك دوم را شليك كرديم. با برخورد موشك دوم به باقي مانده ساختمان، آخرين اميد بعثي ها جهت بازسازي و استفاده مجدد از اين بنا در آينده نزديك را به يأس بدل كرديم. عمليات ما با پرواز بالگرد تيم دوم به خلباني ستوان مهدي مدرس روي تأسيسات مجتمع پتروشيمي و انهدام چند ساختمان ديگر تكميل شد. بدين ترتيب و تا پايان عمليات، سايت راداري مزبور كاملاً از صحنه عمليات خارج شد و خسارت زيادي به بخش هاي مختلف مجتمع پتروشيمي بصره وارد آمد.

سرتيپ بفرماييد كه هوانيروز چه نقشي در عمليات ثامن الائمه )ع( و شكست حصر آبادان ايفا كرد؟

در حقيقت خلبانان هوانيروز از اولين روز آغاز جنگ تحميلي به پشتيباني از يگان هاي نيروي زميني ارتش كه در مناطق غرب و جنوب كشور با دشمن مهاجم درگير شده بودند، وارد عمل شدند. خلبانان و كاركنان فني پايگاه هاي اصفهان و كرمان و مسجد سليمان به صورت مشترك در پايگاه نيروي هوايي دزفول و لشكر 92 زرهي اهواز و فرودگاه اهواز مستقر شدند. خلبانان پايگاه كرمانشاه نيز به منطقه سرپل ذهاب و گيلان غرب و ايلام اعزام شدند. دسته اي از خلبانان هوانيروز هم در نخلستان هاي آبادان استقرار يافتند تا ضمن پشتيباني از نيروهاي مستقر در خرمشهر در تخليه مردم خرمشهر به مناطق امن به وسيله بالگردهاي ترابري شينوك اقدام نمايند. يگان های هوانيروز با هدف قرار دادن تجهيزات زرهي و يگان هاي مكانيزه دشمن كه در حال پيشروي به داخل خاك ميهن اسلامي مان بودند، توانستند درحد قابل توجهي در كند كردن حركات آنان مؤثر واقع شوند.

خلبانان پايگاه هوانيروز كرمان كه من نيز يكي از پرسنل آن بودم در شمال شهرستان ماهشهر و در كنار رودخانه جراحي استقرار يافت. ابتدا در خدمت پشتيباني از قرارگاه اروند قرار گرفتيم و مأموریت هاي عملياتي خود را که جلوگيري از پيشروي دشمن به مناطق شمالي آبادان و شرق كارون بود انجام مي داديم. با واگذاري مسئوليت پدافند منطقه عمومي آبادان و شرق كارون به لشكر پيروز 77خراسان، به پايگاه هوانيروز كرمان مأموريت داده شد تا پشتيباني هوايي منطقه شمال خرمشهر و آبادان را به عهده بگيرد و در پايان سال 1359 پايگاه كرمان مستقر در جنوب به طور كامل در پشتيباني عملياتي لشكر 77خراسان قرار گرفت و در نخلستان هاي كنار رودخانه جراحي قرارگاه تشكيل داد. به همين جهت قبل از عمليات ثامن الائمه )ع( در بيشتر تك هاي محدود، يا شناسايي هاي همراه با رزم و يا جابجايي هاي تاكتيكي لشكر مزبور پشتيباني هوايي لازم را انجام مي داديم.

با اعلام فرمان تاريخي رهبر كبير انقلاب اسلامي امام خميني )ره) مبني بر ضرورت شكست حصر آبادان و واگذاري اين مسئوليت سنگين از سوي ارتش به لشكر 77 خراسان پايگاه كرمان با آمادگي كامل و با انجام پروازهاي شناسايي و درگير شدن با دشمن و وارد نمودن تلفات به نيروهاي متجاوز در حد توان پشتيباني لازم از اين فرمان را به عمل آورد. همكاري خلبانان و مسئولان پايگاه كرمان با فرماندهان لشكر 77 خراسان سبب شد تا اخوت و برادري نزديكي بين مسئولان دو يگان به وجود آيد. بانزديك شدن زمان اجراي عمليات ثامن الائمه )ع( بر شدت عمليات شناسايي هوايي و زميني ما افزوده شد. در يكي از روزهاي گرم تابستاني شهريور ماه در نزديكي انرژي اتمي دارخوين ازسرهنگ روح الله سروري افسر عمليات لشكر 77 خراسان پرسيدم براي دشمن چه برنامه اي داريد؟ و اين همه شناسايي براي چيست؟

او با خنده گفت: مي خواهيم چنان درسي به دشمن بدهيم كه هرگز هوس تجاوز به ميهن اسلامي ايران را دوباره در سرش نپروراند.

هرچه به زمان اجراي عمليات شكست حصر آبادان نزديك تر مي شديم، بر تعداد بالگردها و پرسنل و تجهيزات ما افزوده مي شد. در طول اين مدت با انجام پروازهاي شناسايي و ايذايي و از بين بردن گشتي ها و وارد كردن تلفات بر يگان هاي تداركاتي و مهندسي دشمن عرصه را تا حدود زيادي بر او تنگ كرده بوديم كه اغلب آنان در لاك دفاعي فرو مي رفتند و كمتر فعاليتي از خود نشان مي دادند، مخصوصا در منطقه غرب كارون كه فاصله نسبتا زيادي به يگان هاي ما داشتند.

صبح روز قبل از آغاز عمليات ثامن الائمه ) ع(   سه فروند بالگرد شكاري كبرا به خلباني من و ستوان يكم علي آهنگراني و ستوان يكم ناصر نژاد تقي و يك فروند بالگرد ترابري 214 كه مسئوليت تجسس و نجات ما را به عهده داشت، از منطقه ماهشهر به طرف دارخوين به پرواز در آمديم و پس از چند دقيقه اي از كارون عبور كرديم و به غرب رودخانه رسيديم. سپس به سمت جنوب تغيير مسير داديم و به آب گرفتگي هاي پشت نيروهاي دشمن در حوالي پل مارد رسيديم. شدت آتش پدافندي دشمن در اين منطقه به حدي بود كه ما قادر به نزديك شدن به خاكريز و پل مارد نبوديم و با اعلام ليدر تيم به عقب و غرب كارون ادامه مسير داديم. در اين معركه در كنار خرابه هاي ايستگاه راه آهن حسينيه قرار گرفتم و با دقت يك فروند موشك را به سوي تانكي كه از موضع خود بيرون آمده بود رها كردم. موشك دقيقا به تانك اصابت كرد و مانند آن كه ده ها كيلو مواد منفجره داخل آن تعبيه كرده باشند كاملاً منهدم شد. سپس به دشمن نزديك تر شدم و موشك دوم را نيز به تانكي ديگر در داخل خاكريز رها كردم. با انهدام تانك ها و شليك هاي بي امان بالگردهاي همراه نيروهاي عراقي كاملاً زمينگير شدند كه با دستور ستوان يكم ناصر نژاد تقي ليدر تيم يكي از بالگردها براي اسير كردن تعدادي از عراقي ها داخل خاكريز دشمن فرود آمد و 6 تن از بعثي ها را به اسارت گرفت و تحويل اطلاعات لشكر 77 خراسان داد.

سرانجام شب عمليات پيروزمندانه ثامن الائمه(ع) فرا رسيد. سرهنگ محمد حسين جلالي فرمانده پايگاه هوانيروز كرمان، سرگرد ايرج آسوار فرمانده هوانيروز مستقر در منطقه و ستوان يكم ناصر نژاد تقي افسر عمليات همه خلبانان و مسئولان را به اتاق توجيه فراخواندند، و پس از تلاوت آياتي از كلام الله مجيد آغاز عمليات را اعلام كردند. اعلام اين خبر باعث خوشحالي همه حضار شد. و با اميد به لطف و عنايت حقتعالي و خوشنود از دعاي خير رهبر كبير انقلاب (ره) و آسوده خاطر از توان بالاي رزمي و تجربه يك سال دست و پنجه نرم كردن با دشمن بعثي، مصمم به عمليات جديد شديم. سپس تيم هاي پروازي تعيين شدند و مسئوليت هر يك از خلبانان مشخص شد. به منظور كوتاه كردن زمان و فاصله پروازي از محل مهمات گيري و سوخت گيري تا منطقه عمليات، تصميم بر اين شد كه مهمات، سوخت، تيم هاي تعمير و نگهداري، تجهيزات پشتيباني زميني، ارتباطات و قرارگاه فرماندهي هوانيروز را به نخلستان هاي شهرستان شادگان كه در شمال شرقي آبادان قرار دارد انتقال داده تا از آن نقطه فعاليت هاي پروازي را انجام دهيم.

سحرگاه 5/7/1360 قبل از سپيده صبح همه خلبانان و پرسنل فني بالگردها آمادگي رزمي خود را در پشتيباني از عمليات اعلام كردند، و حمله به صورت روان، برق آسا، دقيق و اصولي و مقتدرانه آغاز شد. در اولين ساعات عمليات اعلام شد يك گردان عراقي كه در محاصره تيپ يك لشكر 77 خراسان قرار دار د مقاومت مي كند. به منظور پشتيباني از يگان خودي به پرواز درآمديم و با عبور از آخرين نقطه حركت نيروهاي خودي به خاكريزهاي دشمن رسيديم. نيروهاي اسلام با شجاعت كم نظير بيدرنگ خاكريزهاي دشمن را يكي پس از ديگري تسخير كردند، و نيروهاي دشمن وادار به تسليم شدند. با اين وصف عمليات پيروزمندانه ثامن الائمه كه با نام آقا علي ابن موسي الرضا )ع( ناميده شده بود با یاري پروردگار و توانمندي لشكريان اسلام اعم از ارتش، سپاه، بسيج مردمي ، نيروي هوايي به پايان رسيد. هوانيروز در اين عمليات توانست در پشتيباني از تيپ هاي يكم و سوم لشكر 77 خراسان و يگان هاي سپاه پاسداران در شكست مقاومت دشمن و همچنين در حمل مجروحين به بيمارستان هاي اهواز و ماهشهر نقش اثر گذار خود را به خوبي به انجام برساند.

ضمن اينكه همه قدرت هاي بين المللي ومنطقه اي از صدام در جنگ حمايت مي كردند وكار بجايي نبردند. بفرماييد كه دلايل پيروزي در آن جنگ نابرابر چه بوده است؟

در حقيقت يكي از دلايل پيروزي ملت مسلمان ايران در جنگ تحميلي بدون هيچگونه پشتوانه اقتصادي و مالي و تسليحاتي بر ارتش تا دندان مسلح ارتش بعثي عراق، همانگونه كه خداوند وعده داده است اتحاد، ايمان و عمل صالح است و من اين وعده الهي را به چشم خود ديديم. شکی نيست كه صدام به نمايندگي از سوي جهان استكبار مي جنگيد. ما هم در همين دوران هشت سال دفاع مقدس متوجه شديم كه رمز پيروزي نه سلاح و پول و نه پشتيباني شياطين و رسانه هاي بين المللي است. هر چند كه جنگ تحميلي هزينه هايي سنگيني براي ملت مان در پي داشت، اما عاقبت نيك، همانگونه كه خداوند فرموده از آن متقين است. ما به چشم خود عاقبت و عزت خميني )ره ( و امت مقاوم و متعهد امام را ديديم كه روز به روز قوي تر، عزيزتر و مؤثرتر در دنيا پيش مي روند، و همزمان ذلت، حقارت و نكبت صداميان را هم مشاهده كرديم .الآن نگاه كنيد آن صدامي كه جهان از او حمايت مي كرد كجاست و خميني مظلوم كه تنها پشتوانه اش خدا و مردم بود كجا. صدامي كه همه دنيا از او حمايت كردند و همه گونه تجهيزات نظامي در اختيار او گذاشتند كجا و اين امامي كه همه آن ها تحريمش كردند و از هر سوراخي نيشش زندند كجا؟

منبع : ماهنامه فرهنگی شاهد یاران/ شماره 80

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده