جانبازی بدون یک نفس راحت
جانباز «قاسم سعیدی» چند وقتی است که دیگر ریه ندارد و دستگاه اکسیژن یار همراه و جداناپذیرش شده است. با ایشان در مراسمی که به مناسبت سالروز بمباران شیمیایی سردشت ترتیب داده بودند، آشنا شدم. با همسرش آمده بود و آرام در گوشه ای از سالن نشسته بود. سعی می کرد آرام سرفه کند تا کسی اذیت نشود اما گاهی نمی توانست سرفه هایش غلبه کند و صدای سرفه های بی امانش بالاتر می رفت. همسرش هر چند دقیقه یک بار اسپری به دستش می داد تا راه نفسش بازتر شود.
سعیدی در گفت و گو با نوید شاهد گفت که از وضعیتم با تمام مشکلات جسمی که دارم، راضی و بر سرعقیده ام هستم. اگر نیاز باشد باز هم با این حالم به خاطر مملکت و ناموسم به جبهه می روم.
از او درباره نحوه جابنازی اش می پرسم. آرام و البته با نفس های بریده بریده تعریف می کند: سال 1365، در عملیات «والفجر 8» و منطقه «شاخ شمیران» شیمیایی شدم. خاطرم هست یک شب قبل از عملیات، اعلام کردند که عملیات لو رفته است. فردای آن روز ، ابتدا یک هواپیمای عراقی آمد و منطقه را شناسایی کرد و بعد از آن حدود 16 هواپیمای دیگر آمدند، ما را محاصره کردند. هواپیماها ابتدا بالای سرمان مانور دادند و سرگرممان کردند. بعد که بمباران کردند، بوی سیر می آمد و آنجا متوجه شدیم که شیمیایی زده اند.
بعد از شیمیایی 4 رزمنده که کنارم خوابیده بودند، شهید شدند
سعیدی ادامه می دهد: حدودای ساعت 6 بعدازظهر که این اتفاق افتاد. تعدادی از بچه ها که پایین کوه بودند، برای خنثی کردن اثر گاز خردل، آتش روشن کردند. آتش باعث می شود خردل پایین کشیده و کمتر در هوا منتشر شود. ما هم به سمت بالای کوه حرکت کردیم. در مسیر ماسکم را درآوردم و به دوستم دادم. شب همانجا بالای کوه خوابیدیم و صبح که بلند شدیم، چهارنفر از بچه ها که کنار ما خوابیده بودند، به دلیل خفگی شهید شدند.
او درباره اولین علامت شیمیایی روی بدنش می گوید: من ابتدا بینایی ام را از دست دادم. ما را پشت یک ماشین تویوتا انداختند و به بیمارستان صحرایی بردند. آنجا لباس هایمان را عوض کردند و ما را به حمام بردند و شستشو دادند. بعد از 15 روز به تهران منتقل شدیم و بینایی ام کم کم بهتر شد.
آقای سعیدی جانباز 25 درصدی است که در شانزده سالگی جانباز می شود و بعد از آن به دلیل مشکلات جسمی نمی تواند کاری انجام دهد. او هم مانند بسیاری از جانبازان دیگر از کمبود دارو گلایه دارد و می گوید: حدود دو سال است که برای تهیه دارو به مشکل برخورده ایم. می گویند به دلیل تحریم ها، برخی از داروها کمیاب شده و این موضوع تمام جانبازان را اذیت می کند. البته برای تامین تجهیزات مشکلی نداریم و خوشبختانه بنیاد شهید در این زمینه همراهمان است.
این جانباز شیمیایی در پایان درباره حسی که به سلاح شیمیایی دارد، سخن گفته و بیان می کند: اسمش که می آید، ناراحت می شوم. اشک از چشمانم سرازیر می شود و این حال دست خودم نیست. شیمیایی شدن درد بزرگی است.