روایتی از شهید احمد مختاری از شهدای عملیات مرصاد
يکشنبه, ۰۶ مرداد ۱۳۹۸ ساعت ۱۵:۳۸
شهید احمد مختاری شهریور سال ۶۴ به همراه دوستانش شهیدان علی سراج و مجتبی سعیدی شفاعت‌نامه‌ای را تنظیم و هر سه زیر آن را امضا کرده بودند. مجتبی سعیدی در فروردین ماه ۶۵ و علی سراج در دی ماه همان سال به شهادت رسیدند.
عملیات مرصاد آخرین سنگر جهاد پسرم شد

نویدشاهد:
شهید احمد مختاری شهریور سال ۶۴ به همراه دوستانش شهیدان علی سراج و مجتبی سعیدی شفاعت‌نامه‌ای را تنظیم و هر سه زیر آن را امضا کرده بودند. مجتبی سعیدی در فروردین ماه ۶۵ و علی سراج در دی ماه همان سال به شهادت رسیدند. تنها جامانده‌شان احمد بود. در آخرین وعده دیدارش با مادر با ناراحتی می‌گوید: «جنگ در حال اتمام است، اما من لیاقت شهادت را نداشتم. خدا مرا به درگاهش نپذیرفت. مادر جان! شاید سرباز خوبی برای امام زمان (عج) نبودم.»
دقیقاً دو هفته بعد خبر شهادتش را برای خانواده اش بردند. احمد در دهمین اعزام خودش به جبهه در سال ۱۳۶۷ در عملیات مرصاد شرکت کرد و به درجه رفیع شهادت نائل آمدو به رفقای شهیدش پیوست. گویا شهادت احمد همان شفاعتی بود که شهیدان مجتبی سعیدی و علی سراج به او وعده داده بودند. نوشتار زیر ماحصل هم کلامی ما با خانواده و همرزمان شهید است.

مستعد و با هوش

شهید احمد در نوزدهم تیر ماه ۱۳۴۵ در یک خانواده متدین و پای‌بند به کلیه اصول اسلامی در شهر مهدی‌شهر (سنگر سابق) متولد شد. ایشان دوران کودکی را تحت پرورش اسلامی و خاص پدر بزرگوارش سپری نمود. در همان دوران کودکی رفتاری خارق‌العاده داشت علاقه خاصی به نماز داشت و هیچ‌وقت آن را از یاد نمی‌برد. در سن پنج سالگی در کلاس برای یادگیری قرآن حضور یافت و چنان استعداد و هوشی از خود نشان داد که همگان از جمله استاد خویش را در حیرت گذاشت. پس از طی مراحل یادگیری در آن در سن هفت سالگی وارد دبستان هفت تیر (شاه پسند) مهدی شهر شد و در دبستان همیشه از شاگردان ممتاز دبستان بوده و پیوسته مورد تشویق مسئولین قرار می‌گرفت. در دوران کودکی دارای ذکاوت بسیار زیادی بود و همیشه می‌خواست که از همه چیز باخبر باشد و حس حقیقت‌جوئی از همان دوران کودکی در این شهید بزرگوار به مقدار زیاد وجود داشت. پس از طی مراحل دبستانی وارد مدرسه راهنمایی آیت‌الله کاشانی (همایون) شد و در زمینه‌های مختلف با خلوص و تقوای و پشتکاری که داشت فعالیت می‌نمود. پس از طی مراحل راهنمایی وارد هنرستان شد در هنرستان با اینکه گاهی در یک سال تحصیلی به مدت چهار ماه در جبهه حضور داشت، ولی با موفقیت کلاس‌ها را پشت سر می‌گذاشت. در سال ۱۳۶۴ موفق به اخذ دیپلم با معدل بالائی شد و در همان سال در دانشگاه کرمان در رشتة کاردانی آمار پذیرفته شد، ولی چون نیاز جامعه به متخصصین رشته‌های دیگر بیشتر بود وی با انصراف از این رشته در سال ۱۳۶۶ در دانشگاه فنی و مهندسی تهران (خواجه نصیرالدین طوسی) رشته برق ـ قدرت قبول شد و شروع به تحصیل نمود.

فعال فرهنگی

با اوج‌گیری قیام ملت ایران در سال ۱۳۵۷ شهید احمد در فعالیت‌های دوران انقلاب حضور چشم‌گیری داشت و در تظاهرات و راهپیمایی‌ها همیشه شرکت می‌کرد و دارای شور هیجان خاصی بود. در دوران مدرسه راهنمایی که مصادف با پیروزی انقلاب بود شهید با شرکت در انجمن اسلامی دانش آموزان و برنامه تربیتی و دیگر فعالیت‌ها نیاز‌های روحی و درونی خویش را برطرف می‌کرد. در هنرستان دریچه‌ای وسیع از فعالیت‌های سیاسی و تربیتی را به روی خود باز کرد و با حضور فعال و قاطع خود در انجمن اسلامی با جلب اکثریت آرا به عضویت اتحادیه انجمن اسلامی منطقه مهدی شهر درآمد و آنجا را مرکز اصلی کار‌های خود در آورد و بیشترین وقت خود را در طول شبانه‌روز به برنامه‌های کاری فرهنگی و علمی در آنجا اختصاص می‌داد.
 
پایگاه صاحب الزمان (عج)

با صدور فرمان امام امت مبنی بر تشکیل ارتش بیست میلیونی از سوی مردم شهید احمد از جمله اولین افرادی بود که به عنوان تشکیل‌دهنده هستة مرکزی پایگاه فعالیت‌های خود را در پایگاه صاحب الزمان (عج) گروه مقاومت شهید چمران انجام می‌داد. او خود را وقف بسیج کرده بود و به آن عشق وصف‌ناپذیری داشت و به عنوان مسئول سازمان‌دهی پایگاه حضور فعال و خستگی‌ناپذیر داشت نسبت به کلیة افراد بسیجی رفتاری محبت‌آمیز و دلسوزانه داشت و نسبت به سرنوشت کلیة افراد پایگاه احساس وظیفه می‌نمود.
علاقه‌اش به بسیجی‌ها را می‌توان در این مناجاتش مشاهده کرد می‌گوید: (خدایا نمی‌دانم که چرا نگاه کردن به چهره بشاش و درخشان بسیجی‌ها اینقدر لذت دارد و قلبم را شاد می‌نماید زنگار را از دلم می‌زداید و آنگاه که چهره‌های نورانی بسیجی‌ها را می‌بینم یاد خدا در من زنده می‌گردد گویی با یک فرشته برخورد دارم و آنچه که در چهرة آن‌ها می‌بینم چیزی جز اخلاص و صفا و صمیمیت و تقوا و نورانیت نیست و هم اینانند مصداق حقیقی «مَنْ یُذَکِّرُکُمُ اللَّهَ رُؤْیَتُه»)

آخرین سنگر

از خصوصیات بارز شهید احترام فوق‌العاده‌ای بود که در خانواده برای کلیة اعضا به‌خصوص پدر و مادر خود قائل می‌شد نسبت به پدر و مادر دلی مهربان و رئوف داشت و هیچ‌گاه نشدکه پدر و مادرش از او ناراحت شوند. همیشه سعی می‌کرد وظائفش را در حد توان به نحو أحسن به انجام رساند. مادرش می‌گوید:خدا را شکر می‌کنم که امانتش را به خوبی نگهداری و صحیح و سالم در راه خودش تقدیم کردم. پسرم سال ۱۳۶۷ درعملیات مرصاد شرکت کردوبه درجه رفیع شهادت نائل آمد. به رفقای شهیدش پیوست. عملیات مرصاد آخرین سنگر جهادپسرم شد. با اینکه فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی فرصتش را بسیار محدود کرده بود، ولی او هیچ‌گاه از جحد و تلاش در کنار پدر بزرگوارش دریغ نمی‌کرد.

از دیگر خصوصیات شهید وفای به عهد بود او هیچ‌گاه نسنجیده صحبت نمی‌کرد مگر اینکه قبل از آن خودش بدان جامة عمل می‌پوشاند به هر کس وعدة دیدار و یا عهد دیگر می‌داد خیلی مقید بود بدان عمل نماید و مشاهده نمی‌شد در یک جلسه و یا گردهمایی و یا نگهبانی و ... قول بدهد و کوتاهی نماید. همیشه از نفرات اولی بود که حاضر می‌شد. بار‌ها مشاهده می‌شد که افرادی به میهمانی خانة ایشان می‌رفتند، ولی با عذرخواهی از آن‌ها به موعد مقرر حاضر می‌شد.
از دیگر خصوصیات شهید را تواضع و فروتنی در حد زیاد می‌توان نام برد که نسبت به کوچک‌ترین افراد تا بزرگ‌ترین مقام علمی و اجرایی برخورد متواضعانه و محترمانه‌ای داشت به جرأت می‌توان گفت که نسبت به کسی برخورد خشن، تند و توهین‌آمیز نداشت و حتی با مخالفان با خونسردی برخورد می‌کرد و برخورد متکبرانه و مغرورانه از ایشان مشاهده نمی‌شد.
شهید احمد مبارزات خود را همواره بر پایة اعتقادات مذهبی و مکتبی دنبال می‌کرد و معنی واقعی ولایت فقیه را به خوبی دریافته بود. ایشان از امام به عنوان نائب بر حق امام زمان ـ عجل الله ـ و مرجع و یک فرمانده یاد می‌کرد و اعتقاد قلبی و عمیق به نظام جمهوری اسلامی بر پایة ولایت فقیه داشت و حاضر می‌شد برای استقرارش تمام هستی خود را فدا نماید و این در زندگی، سخنان، وصیت‌نامه و مصاحبه‌اش به خوبی قابل درک است.
شهید عزیز از جمله کسانی بود بر جریانات سیاسی و جامعه شدیداً احساس مسئولیت می‌کرد با تیزبینی و ظرافت خاصی به حرکات اجتماعی نگاه می‌کرد و از دید سیاسی وسیعی برخوردار بود. امر به معروف و نهی از منکر به‌طور جدی انجام می‌داد و در برابر گروهک‌ها و منافقین جسورانه برخورد می‌کرد و هیچ‌گونه بیمی از تهدید‌های ضد انقلاب به خود راه نمی‌داد.

از دیگر خصوصیات برجستة شهید می‌توان حُسن خُلق، شجاعت، اخلاص و ایثار را نام برد هر کس برای اولین بار چشمش به چهرة نورانی و مظلوم احمد می‌افتاد جذب اعمال پسندیدة او می‌شد اخلاقی فاضله و حُسن رفتار از جمله مسائلی بود که ما را شیفته کرده و اسباب غبطة همگان را به حال خود فراهم آورده بود او همیشه متبسم و با آغوش باز با برادران برخورد می‌کرد و کمتر دیده می‌شد که بداخلاقی و پرخاش داشته باشد. ایشان شجاعت و ایثار را به حدی رسانده بود که تصور آن برای بعضی‌ها دشوار است. در زمینة اخلاص، شهید توانسته بود در آن به رشد قابل ملاحظه‌ای برسد. پیوسته بر آن بود که از مقدس جلوه دادن خود در جمع بپرهیزد و اکثراً کار‌ها و عبادت‌ها و کمک به محرومین و مستمندان را در خفا و پنهانی انجام می‌داد که این خود یکی از صفات مؤمنین و مخلصین است. شهید احمد در دل‌ها جای داشت و فکر می‌کنیم که یکی از علت‌های این مسئله اخلاصش بود. ایشان خود را کوچک می‌کرد، ولی در دل‌ها بزرگ می‌شد و هیچ‌گاه خودنمائی نمی‌کرد.

جبهه و جنگ
با شروع جنگ تحمیلی از سوی رژیم عراق شهید احمد فعالیت‌های خود را در مسیر جنگ قرار داد درست چهار ماه پس از شروع جنگ بود که برای اولین بار در سن پانزده سالگی با اصرار زیاد، داوطلبانه از طریق بسیج مهدی شهر اعزام و پس از گذراندن آموزش نظامی در حد کافی در پادگان حمزة تهران به همراه دوستانش به جبهه غرب اعزام شد و مدت چهار ماه در کردستان با مزدوران داخلی مبارزه نمود پس از حضور در جبهه شهید احمد سر از پا نمی‌شناخت و در پشت جبهه بی‌قراری می‌کرد؛ لذا در سال ۱۳۶۲ مجدداً به جبهه نبرد اعزام شد و در عملیات غرورآفرین والفجر ۴ شرکت داشت. سومین بار در سال ۱۳۶۳ به جبهه جنوب اعزام و در عملیات حماسه آفرین بدر شرکت کرد و از ناحیة کتف و صورت و شکم مجروح شد و مدت‌ها در بیمارستان ساسان تهران بستری بود. چهارمین بار در سال ۱۳۶۴ به جبهه جنوب اعزام و در عملیات افتخارآفرین والفجر ۸ با همراه دیگر دوستانش از دریای خروشان اروند گذشت و در نبرد سنگین با دشمن شرکت جست و مسئولیت تیم عملیاتی خط‌شکن را به نحو شجاعانه‌ای به انجام رسانید.
پنجمین بار در خط پدافندی عملیات پاتک مهران به عنوان مسئول دسته خط‌شکن انجام وظیفه نمود. ششمین بار در سال ۱۳۶۵ با تیپ دوازده قائم اعزام و در یکی از گردان‌های خط‌شکن با مسئولیت پیک گروهان انجام وظیفه نمود و در عملیات کربلای چهار و پنج جسورانه شرکت کرد و با اینکه از ناحیة بازو و صورت مجروح شده بود هنوز هم به فعالیت خود ادامه می‌داد که با اصرار دوستان به عقب برگشت پس از عملیات کربلا شهید رسماً عضو سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد تا بتواند مسئولیتش را در جنگ به صورت منظم به انجام رساند.

عملیات مرصاد

مدتی در واحد بسیج سپاه مهدی شهر انجام وظیفه نمود که با اعزامش به جبهه موافقت نمی‌شد، ولی با اصرار و تمنا برای هفتمین بار به عنوان مرخصی در سال ۱۳۶۶ در خط پدافندی شلمچه و خندق شرکت کرد. در زمستان ۱۳۶۶ برای هفتمین بار با اینکه در دانشگاه مشغول تحصیل بود، ولی جهاد در راه خدا را بر تحصیل مقدم دانست و به جمع رزمندگان پیوست و در عملیات بیت‌المقدس ۲ به عنوان پیک گردان علی‌بن‌ابی‌طالب انجام وظیفه نمود.
در این عملیات رشادت‌های زیادی به خرج داد. نهمین مرتبه در اوائل سال ۱۳۶۷ با گردان امام موسی‌بن‌جعفر اعزام و در منطقة عملیاتی بیت‌المقدس ۳ به عنوان معاون گردان انجام وظیفه نمود و بالأخره برای دهمین بار در سال ۱۳۶۷ در عملیات قهرمانانه و منافق‌سوز مرصاد شرکت کرد و در یک مبارزة شجاعانه در مبارزه با وطن و منافقین کثیف همان‌هایی که خواب تهران را دیده بودند، اما غافل از اینکه در تنگة حسن آباد و چهار زبر با آتش خشم دلیر مردانی همچون شهید احمد سوخته خواهد شد شرکت کرد و به درجة رفیع شهادت نائل شد.

‌روایت همرزمان شهید از شهید احمد مختاری:

ناصر بینش؛ انتقال پیکر شهدا

در عملیات کربلای ۵ در کانال عراقی‌ها درگیر شده بودیم بدون هیچ ترس از همه جلوتر حرکت می‌کرد و همین شجاعت او بود که برادران از او روحیه می‌گرفتند تا اینکه با ترکش خمپاره‌ای به صورتش اصابت کرده بود و خون زیادی از او به زمین ریخته شده بود با اصرار دوستان به عقب برگشت. خیلی نترس و شجاع بود.
در پاتک مهران شهید احمد به عنوان معاون دسته انجام وظیفه می‌کرد و با ابتکار عمل خود برادران را هدایت می‌نمود و زخمی‌ها و شهدا را به وسیلة حمل مجروح به عقب می‌فرستاد و خصوصیت جالب او این بود که وقتی پیکرچند تن از شهدا در منطقة عملیاتی مهران مانده بود ایشان اولین نفری بود که داوطلبانه برای آوردن جنازه‌ها از مواضع دشمن که عراقی‌ها کاملا دید داشت، اعلام آمادگی کرد و موفق هم شد.

علی اکبر عاطفیان؛ در خط امام (ره)

یکی از ویژگی‌های شاخص و بارز شهید علاقة شدید ایشان به خاندان پیامبراکرم (ص) و ائمة معصومین (ع) بیشتر اوقات فراقتش را در حفظ احادیث و روایات از ائمة اطهار طی می‌کرد. اکثر صحبت‌های شهید حتی صحبت‌های روزمره‌اش از گفتار بزرگان دین و احادیث معصومین مزین بود. اگر در خلوت با ایشان هم‌صحبت می‌شدیم این چنین با گفته‌های خود از دعا‌های قرآنی و مناجات شعبانیه و ابوحمزه و مکارم الاخلاق صحبت را گرم می‌کرد. آن چنان با اخلاص از دوستان همرزمش و شهدا صحبت می‌کرد که انسانی لحظاتی را که با او بود سراپا معنویت می‌شد و فضای اطراف از یاد خدا عطرآگین بود. احمد هیچ‌وقت درس و دانشگاه را بر جهاد در راه خدا مقدم نمی‌دانست. اما در سنگر تحصیل هم ماند. عشقش به جبهه چنان شعله می‌کشید که خط‌شکنی را بر همه چیز ترجیح می‌داد و بلافاصله پس از عملیات چنان با جدیت و با حرص و ولع به تحصیل می‌پرداخت که گویی جهاد مقدس همین تحصیل است. در بسیج شهید چمران چندین بار از زبانشان در قنوت نمازشان شنیدیم با تضرع و حال دعا می‌گفت:
«إلهى هَبْ لى کَمالَ الْانْقِطاعِ إلَیْکَ وَ أَنِرْ أَبْصارَ قُلُوبِنا بِضیاءِ نَظَرِها إِلَیْکَ حَتّى تَخْرِقَ أَبْصارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إلى مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ وَ تَصیرَ أرْواحُنا مُعَلَّقَةً بعِزِّ قُدْسِکَ»
الحق که احمد به کمال انقطاع رسیده بود در طول چند سال آشنایی ما هیچ‌وقت صحبتی از ایشان نشنیدم که خلاف حرکت امام باشد و همیشه در موضع‌گیری‌های سیاسی‌اش قاطع و دقیق بود و موضع‌گیری‌هایش منطبق بر خط امام بود. تقوا و آگاهی‌های سیاسی ایشان همراه با تیزهوشی و وسعت نظرشان، ایشان را تا لحظات شهادت در مسیر خط امام سر بلند و سرافراز نگه داشت و عاقبت اجر خویش را از محبوب خویش گرفت.

حاج علی اکبر نجاتی؛ صورتی پر از دود

خاطره‌ای که مرورش من را به یادشهید احمد مختاری می‌اندازد مربوط به عملیات والفجر ۸ سال ۱۳۶۴ می‌باشد. پس از اعزام از مهدی‌شهر به جنوب - حمیدیه رهسپار شدیم و در تیپ ۲۱ امام رضا (ع)‌گردان موسی‌بن‌جعفر (ع) گروهان المهدی به خدمت مشغول شدیم. دسته‌ای که من و شهید احمد در آن حضور داشتیم متشکل از ۳۳ نفر از بچه‌های مهدی‌شهر بود که احمد در مسئولیت آر پی چی زن خدمت می‌کرد.
برای عملیات، در کانال نزدیک اروند قرار گرفتیم و سوار قایق‌ها آماده برای عملیات بودیم ـ ساعت پاسی از ۱۰ گذشته بود که عملیات شروع شد و پس از عبور از اروند در جزیرة ام الرصاص به پیش روی پرداختیم به این صورت که فقط در داخل کانال‌ها عراقی‌ها را به عقب رانده و از بین می‌بردیم و تنها کسی که سر ستون را در داخل کانال به پیش می‌برد و حدوداً دو کیلومتر عراقی‌های مزدور را دنبال کرده بود شهید مختاری بود و به همین ترتیب پیش‌روی می‌کرد و عراقی‌ها هم تار و مار شده بودند. نزدیک‌های صبح از طرف شهید نوروزی دستور رسید که سر ستون متوقف شود و عملیات خاتمه یابد پیک را فرستادیم که ستون را متوقف کند، ولی شهید احمد در جواب گفته بود که تا صبح عملیات را ادامه می‌دهیم، کار عراقی‌ها تمام است و ان‌شاء‌الله جزیره را تثبیت می‌کنیم. با فرستادن پیک مجدداً یک شبانه‌روز آنجا ماندیم در این عملیات غرورآفرین شهید در تعقیب دشمن و پاکسازی کانال‌های مزدوران به قدری آر پی چی شلیک و نارنجک پرتاب کرده بود که صورتش از دود سیاه شده بود. رشادت ایشان در این عملیات همچون دیگر عملیات‌ها زبانزد رزمندگان بود.

*وصیت‌نامه شهید

بسم الله الرحمن الرحیم
«إِنَّ اللّهَ اشْتَرَی مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَیَقْتُلُونَ وَیُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَیْهِ حَقّاً فِی التَّوْرَاةِ وَالإِنجِیلِ وَالْقُرْآنِ»
«لا حَوْلَ وَلا قُوَّهَ اِلا بِالله اَلعَلِیِّ العَظیمِ اَسْتَغْفِرُاللَّهَ الَّذى لا اِلهَ اِلاّ هُوَ الْحَىُّ الْقَیُّومُ الرَّحْمنُ الرَّحیمُ بَدیعُ السَّمواتِ وَالاَْرْضِ مِنْ جَمیعِ ظُلْمى وَ جُرْمى وَ اِسْرافى عَلى نَفْسى وَ اَتُوبُ اِلَیْهِ. یَا دَائِمَ الْفَضْلِ عَلَى الْبَرِیَّةِ یَا بَاسِطَ الْیَدَیْنِ بِالْعَطِیَّةِ یَا صَاحِبَ الْمَوَاهِبِ السَّنِیَّةِ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ خَیْرِ الْوَرَى سَجِیَّةً وَ اغْفِرْ لَنَا یَا ذَا الْعُلَى فِی هَذِهِ الْعَشِیَّةِ.»
خدایا ـ آفریدگارا ـ‌ای معبود عاشقان ـ‌ای معشوق عارفان ـ‌ای خدای کریم ـ‌ای خدای آدم ـ و اسماعیل و‌ای خدای محمد و علی و‌ای خدای حسین و مهدی و‌ای خدای خمینی و‌ای محبوب و معشوق رزمندگان تو خودت مرا آفریدی و به دنیا آوردی بزرگم نمودی و به جبهه آوردی‌ای خدا اکنون هم خودت مرا پرورش ده و خودت مرا برای خودت بساز و همچنان‌که خودت به من جان دادی اکنون خودت جانم را برای خودت بگیر و مرا شهید در راه خودت بمیران. آمین یا رب العالمین
با سلام به محضر مبارک و مقدس و نبی خاتم حضرت محمد و جانشیان و فرزندان تا خاتم امامت مهدی موعود و با سلام به سرور آزادگان جهان حسین بن علی و پیروانش و با سلام به همة پیروان مکتب محمدی به ویژه شیعیان علی‌بن‌ابی‌طالب.

اینجانب احمد مختاری فرزند حاج حسن بر حسب وظیفه چند کلمه‌ای را به عنوان وصیت می‌نویسم.
«أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَ اَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ وَ اَشْهَدُ أَنَّ عَلِیّاً وَلِىُّ اللّهِ»
خدایا خودت شاهدی که فقط و فقط جهت ادای تکلیف و بر حسب وظیفة شرعی و الهی و برای لبیک گفتن به ندای حسین زمان مان خمینی کبیر و جهت یاری دینت به جبهه شتافتم و خودت می‌دانی که در زندگی همه چیز برایم فراهم بود و آنچه که می‌خواستم در اختیارم قرار داشت، ولی به‌خاطر رضای تو و یاری دینت و قرآنت دست از همة آن‌ها کشیدم و به سوی تو آمدم پس‌ای مهربان‌ترین مهربانان بر من ترحم فرمای و از گناهان و معاصیم درگذر و آنگاه که در یوم الجزاء همه را با اعمالشان محشور می‌گردانی پردة ستارالعیوبی‌ات را بر من بپوشان و بر این بندة ضعیف ترحم فرما و اندام بی‌طاقتم از لهیب آتش جهنمت مصون و محفوظ بدار.

ملت بزرگ ایران آنچه که ما امروز شاهد آن هستیم و از گفتة بعضی از صدر اسلام نیز چنین بوده است رؤیایی حق و باطل است و همیشه ستم‌پیشه‌گان و تجاوزگران برای دست‌یابی به مقاصد شوم خودم با حق‌جویان به مبارزه برخاستند و تاریخ نیز بر این مطلب گواه است و از این نمونه‌اند جنگ‌های پیامبر بزرگ اسلام و علی (ع) و حسین (ع) و... که در مقابل ابوسفیان‌ها و معاویه‌ها و یزید‌ها ایستاده‌اند و از حق دفاع نموده‌اند و بدین‌سان هم از حریم کبریائی آستان قدس الهی و تعالیم اسلام و قرآن حمایت کردند و امروزه هم نوادگان یزید بر پیروان حسین (ع) تاختند شهر‌ها را ویران نمودند پیر و جوان را به اسارت بردند و اگر راهشان سد نشده بود آنچه که قابل وصف نبود اتفاق می‌افتاد و اسلام محمدی و مذهب جعفری را سر می‌بریدند، ولی خداوند با عنایت خود و به وسیلة پیامبران و ائمه در گذشته و امروز با پرچم‌داری روح خدا خمینی کبیر پرچم مبارزة حق‌جویان را برافراشت و به ملت ایران این لیاقت را عنایت فرمود که به دفاع از اسلام و قرآن برخیزند و در این راه فداکاری و جهاد نمایند به‌طور مسلم هر جنگی که باشد به دنبال آن تلفات و ضایعات است و این اسلام است که در آن خسارت وجود ندارد و به هر چه که برسد همان پیروزی اوست خواه شهادت باشد و خواه پیروزی ظاهری اگر بنا باشد که انسان روزی بمیرد و از این دنیا چشم بپوشد و همه چیز دنیوی خود را باز گذارد پس چه بهتر که در راه خدا این جان ناقابل را هدیه نماید و از آن گذرد و در مقابل دیدار محبوب و لقاء پروردگار را خریداری نماید در این راه به شهادت رسیدن همانا عروج به برترین معراج عشق است و شهادت در راه حسین و حمایت از ولایت ائمه و دفاع از اسلام و جنگیدن در رکاب مهدی فاطمه (ع) از آرزو‌های دیرینة عاشقان و عارفان الهی بوده و هست به خدا سوگند در میدان‌های نبرد به دنبال شهادت این فوز عظمی می‌روم این بدان معنی نیست که از زندگی بیزار باشم باید راضی به رضای خدا بود، اما آنچه که می‌خواهم این است که مرگم شهادت در راه خدا باشد و هم‌اکنون دَرِ شهادت بر روی همة حق‌جویان باز است و علمدار این راه خمینی کبیر و فریاد هل من ناصر را با صدای بلند و رسا سرداده است‌ای کاش.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده