خاطراتی از «مرصاد» در کتاب «هنوز زنده اند»
برای آشنایی با قلم نویسنده برشی از خاطره اول این کتاب را می خوانیم:
«از وسط تنگه جاده اي مي گذشت كه كرمانشاه را به سمت اسلام آباد متصل مي كرد. از بالاي تنگه به راحتي مي توانستيم دشمن را زير نظر بگيريم و كوچك ترين تحركاتش را جواب دهيم. بعدها نام اين تنگه به «مرصاد» معروف شد. انصافاً هم كمينگاه خوبي براي دشمن تدارک ديده شده بود. اين عمليات از چند نظر منحصر به فرد بود؛ بخصوص از نظر شيوه هجوم. در عمليات هاي قبلي فقط با دشمن بيروني درگير بوديم اما اين بار و پس از هشت سال، از بيرون توسط عراق و از درون با كمك ستون پنجم او؛ يعني منافقين مورد هجوم واقع شده بوديم.
اين عمليات به صورت گازانبري، از بيرون و درون به ما هجوم آورده بود. پذيرش قطعنامة 598 بر قدرت مانور و تحركاتشان افزوده بود و انگيزه قوي براي آنها ايجاد كرده بود تا به قول خودشان «كار را يكسره كنند.» منافقين سال هاي سال نيروهاي خود را سازماندهي كرده بودند. آنها منتظر يك چنين فرصت طلايي بودند و حال اين فرصت به دستشان آمده بود و نمي توانستند به سادگي از آن بگذرند. آنها در يك حركت شتاب زده، حتي دولت و كابينه خود را هم معين كرده بودند...»
پایان خاطره سومی که در کتاب آمده، در چند سطر آخر
دلیل انتخاب عنوان کتاب را بیان می کند:
«داستان ما هنوز پايان نيافته است:
يكي در بين منافقين تا مدت ها مي ماند و زنده برمي گردد. يكي تير به سرش مي خورد و هنوز كاملاً مداوا نشده برمي گردد. آنكه سومي است و فرمانده آن دو نفر، پس از مختصر پانسمان
برمي گردد. بله، سه يار داستان ما « هنوز زنده اند!»