مچ گیری عراقی؛ روایت آزاده اصغر زاغیان
اسرا، روزگار ظلمانی دوران اسارت را
تنها با یاد خدا سپری کردند و حضور آرامبخش او را زیر شکنجه بعثیان لمس
کردند. خیلی از آزادگان معتقدند که نماز در بازداشتگاه های مخوف بعثی های
عراق تنها ستون رو به آسمانی بود که اسرای نجیب و مؤمن به آن تکیه می
کردند. گزیده ای از خاطرات دوران اسارت از زبان آزادگان با موضوع «نماز در
اسارت» برگرفته از کتابی با همین نام را در قالب روایت های مختلف در نوید
شاهد بخوانید:
آن روز صبح با صدای ناله و «یا الله» یکی از بچه ها ازخواب پریدم و با صحنه دردناکی مواجه شدم. نگهبان عراقی از لای میله های پنجره دست یکی از بچه ها را محکم گرفته بود و با آجر به پشت دستهای او می کوبید. وقتی علت را جویا شدم، فهمیدم که به دلیل نبودن خاک در آسایشگاه، او دستهایش را از پنجره بیرون برده تا با گرد و خاک لبه بیرونی پنجره تیمم کند، اما درهمین لحظه نگهبان عراقی سر می رسد و آن صحنه دردناک شکل می گیرد.
منبع: کتاب نماز در اسارت (خاطرات آزادگان ایرانی درباره نماز از اردوگاههای عراق)، اکرم ارجح و فریده هادیان،نشرسوره مهر