امير شجاع ارتش
نویدشاهد: شهيد آبشناسان از اخلاق بسيار خوب وپسنديده اي برخوردار بود، ايشان با بچه ها در جبهه خودماني رفتار مي كردند وبچه ها هم ايشان را دوست داشتند.
روزي يكي از افسرها آمدند وگفتند: مارفتيم يك پيامي بابلندگو به عراقي ها داديم.
ايشان گفتند: خوب چي گفتيد؟: به عراقيها گفتيم كه دو ساعت فرصت داريد كه تسليم شويد اگر نشويد پس كي مي خواهيد تسليم شويد؟
خنديدند وگفتند: فقط شماها شوخي كنيدها!
روزي شهيد آبشناسان با برادر حسن خرّمي يكي ازبسيجي هايي كه خيلي با ايشان رابطه صميمانه اي داشتند براي شناسايي منطقه عمليات به نزديكي عراقي ها رفته بودند به طوري كه توانستند هرچيزي رابه خوبي شناسايي كنند اما عراقيها به شدت موتور آنها را به رگبار بسته بودند وآنها منطقه رابه سرعت ترك مي كنند وبعد از آمدنشان ، شهيد آبشناسان بي حال روي زمين مي افتند، وقتي بررسي مي كنند؛ مي بينند كه پشتشان تير خورده است. امّا از لحظه اي كه تير خورده تا زماني كه آمده بودند حرفي نزدنند كه چنين اتفاقي برايشان افتاده است. بسيار شجاع ونترس بود، در وجود اين دلاور ترس اصلاً معنايي نداشت
راوي : همرزم شهيد سرلشگر حسن آبشناسان (تيمسار احمد دادبين)