اربعین دو شهید تخریبچی
دوشنبه, ۲۹ مهر ۱۳۹۸ ساعت ۱۶:۰۹
صبح روز قبل از اربعین تازه از صبحگاه آمده بودیم که از بلند گوی مقر یک تعداد اسم خوانده شد و تأکید داشتند که برادرها وسایلشون را جمع کنند و آماده برای مأموریت جدید باشند. این خبر و رفتن بچهها که تعدادشون به ۳۰ نفر می رسید برنامه اربعین را به هم میزد.
به گزارش نویدشاهد به نقل از ایسنا، جعفر طهماسبی از پیشکسوتان تخریبچی لشکر ۱۰ سیدالشهدا (ع) در رابطه با برگزاری مراسم اربعین در جبهه روایت میکند: با شهید رسول فیروزبخت تصمیم گرفتیم که مراسم روز اربعین را در مقر الوارثین با شکوه برگزار کنیم با همفکری که با دوستان داشتیم قرار شد که بچهها بعد از خواندن زیارت اربعین در حسینیه الوارثین(مقر رزمندگان گردان تخریب لشکر 10 سیدالشهداءعلیه السلام در فکه) ، مسیر حسینیه تا گلزار شهدای الوارثین را به صورت دسته عزاداری سینه زنی کنند و ناهار را در حسینه همه بچهها سر یک سفره باشند و اآن روز ناهار در چادرها توزیع نشود.
صبح روز قبل از اربعین تازه از صبحگاه آمده بودیم که از بلند گوی مقر یک تعداد اسم خوانده شد و تأکید داشتند که برادرها وسایلشون را جمع کنند و آماده برای مأموریت جدید باشند. این خبر و رفتن بچهها که تعدادشون به ۳۰ نفر می رسید برنامه اربعین را به هم میزد. حدود ۱۰ صبح بود که شهید حاج قاسم اصغری جانشین گردان با ماشین وارد مقر گردان شد.
من و شهید رسول فیروزبخت دم در حسینیه ایستاده بودیم . به رسول گفتم: «به حاج قاسم بگو رفتن بچهها رو به عقب بیاندازه و برنامه اربعین رو خراب نکنه.» رسول گفت: «خودت بگو ، من با حاج قاسم رودربایستی دارم. تو بگی حرفت شهید نمیشه.» حاج قاسم از جهت روحی حرفش یک کلام بود وقتی میگفت باید بشه دیگه کوتاه نمیآمد. گفتم من با حاجی صحبت میکنم و به بهانه اینکه حاجی موهای سرت بلند شده باید موهایت را کوتاه کنی رفتم ماشین سلمانی دستیام را برداشتم و رفتم سراغش و یک گوشه چند تا بلوک سیمانی روی هم چیدم و ماشین سلمانی را در موهایش گذاشتم.
حاجی خیلی موهایش پرپشت بود و ماشین داخل موهاش گیر میکرد و گاهی هم یک ناله آخی میزد. سر صحبت را باز کردم و گفتم: «حاجی قراره بچهها رو کجا ببری؟» و بعد از کلی صغری و کبری گفتم: «برای روز اربعین امام حسین(ع) برنامه عزاداری داریم و رفتن بچهها مراسم ما را از رونق میاندازه.» حاجی اسم امام حسین علیه السلام که آمد متقاعد شد که برنامه رفتن را عقب بیاندازد و قرار شد فردای اربعین بچهها به طرف سردشت حرکت کنند.
این آخرین اربعین حاج رسول و حاج قاسم در این دنیا بود. روز اربعین بعد از نماز صبح دیگر بچهها صبحگاه نرفتند وبرای دسته عزاداری روز اربعین آماده شدند. وانت گردان را دو تا بوق بلند گو روش سوار کردیم و اطراف گلزار شهدا و مزار یادبودها پرچمها نصب شد و کاسهای گِل از تربت امام حسین علیه السلام فراهم شد و عزاداری اربعین همانطور که پیش بینی شده بود انجام گرفت.
بچهها با پای برهنه و بر سینه و سر زنان مسیر حسینیه تا گلزار شهدا را پیمودند و من هم میکرفون به دست جلوی اونها حرکت میکردم و نوحهای که میخواندم این بود که «یک اربعین از روز عاشورا گذشت/صد اربعین بر زینب (س) کبری گذشته.» آنچه که تعجب بر انگیز بود ضجه و ناله شهید حاج قاسم اصغری در این مراسم بود او از خود بیخود شده بود . انگار نه انگار که فرمانده گردان است و باید مقابل نیروهاش مراعات کند.
شهید حاج قاسم اصغری و شهید حاج رسول فیروزبخت ۲۰ روز بعد در روز ۹ ربیع الاول و در روز امامت حضرت ولی عصر(ع) در پاکسازی میادین مین منطقه سردشت با انفجار مین والمری هر دو به شهادت رسیدند.
انتهای پیام
نظر شما