بيرق درد...
يکشنبه, ۲۶ آبان ۱۳۹۸ ساعت ۰۰:۰۵
تو را سپاس برادر! كه بيرق دردي!/ و گفته اي كه از اين عشق،بر نمي گردي/ بهار عمر تو،در آتش و گلوله گذشت
تو را سپاس برادر! كه بيرق دردي!
و گفته اي كه از اين عشق،بر نمي گردي
بهار عمر تو،در آتش و گلوله گذشت
بلند قامتي!اما خزاني و زردي!
شهيد جبهه و مظلوم شهر،گمنامي
بسيجيانه بگويم،برادرم!مردي!
خوشا!خوشا!گل زخمي كه در كرانه تيغ
به روي بازوي احساس خويش،پروردي
پر از قداست و روياست،جا نماز و پلاك
و چفيه اي كه برايم ز جبهه آوردي
مباد!آنكه فراموشمان شود،آن روز
كه در فرات شهادت،وضوي خون كردي
تو را سپاس برادر!كه عاشقي!گرمي!
تو را سپاس برادر! كه بيرق دردي!
سروده : پروانه نجاتی
منبع: كتاب سوختگان وصال، نكوداشت جانبازان شيميايي، نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه تهران، دفتر هنر و ادبيات، 1381 صفحه:62
نظر شما