آقای کلهر «هنر معاونت » داشت
شخصیت نظامی او در نوع بیان و کلماتش کاملاً مشخص است. به همین دلیل با درایت خاصی ویژگیهای سردار شهید یدالله کلهر را کی به کی نام برد و توضیح داد. بسط و گسترش جایگاه شهید کلهر در سمت قائم مقامی مهمترین نکته در گفتگو با ایشان بود. آقای فلکی در دوران دفاع مقدس، فرماندهی یگان توپخانه لشگر سیدالشهداء (ع) را بر عهده داشتند.
آشنایی شما با آقای یدالله کلهر از کجا و چگونه آغاز شد؟
آشنایی من با آقای کلهر تقسیم به دو بخش میشود. اولین بار قبل از اینکه او را ببینم، در موردش خیلی اوصاف مثبتی شنیده بودم.
این اوصاف را از طریق چه کسی شنید؟
من جزو اولی نهایی بودم که وقتی تیپ سیدالشهدا (ع( تشکیل شد، وارد این یگان شدم. برخلاف اینکه الان مثلا میگویند غلامرضا کیان پور)فرمانده اطلاعات و عملیات لشکر سیدالشهدا( نیروی کرجی بود و به همین خاطر به تیپ سیدالشهدا (ع) آمد؛ کیان پور از زمان فرماندهی کاظم رستگار در تیپ حضور داشت. یعنی قبل از ورود نیروهای کرجی به تیپ. نیروهای کرج مرداد یا شهریور سال 64 به لشکر سیدالشهداء (ع) آمدند. در صورتی که از قبل بچههای کرج در تیپ سیدالشهداء (ع) حضور داشتند. به همین دلیل حاج یدالله برای من یک چهره شناخته شده در جنگ و جبهه بود. حالا الان دقیق به خاطر ندارم که این شناخت از طریق چه فردی به من منتقل شده بود. البته این نکته هم قابل توجه بود که من تعلق خاطری هم به کرج داشتم. چون اصل و نسب من به کرج برمیگردد. اما خودم در کرج به دنیا نیامدم و در آنجا هم زندگی نکردهام. تقریباً 90 درصد بچه رزمندههای کرج فکر میکنند که من کرجی هستم. حتی بعضی از آنها فکر میکنند که منزل من کرج است. در صورتی که پدر من هم بیش از 15 سال در کرج زندگی نکرده است. چون ارتباط ما در بخش کرج خوب بود و ارتباط زیادی با آنها داشتیم.
یعنی قبل از حضور آقای کلهر در لشگر 10 سیدالشهدا (ع)؛ شما از بچههای کرجی که در لشگر بودند و احتمالاً آقای یکانپور در مورد شهید کلهر توصیفاتی شنیده بودید. در مورد شجاعت، منش، قدرت فرماندهی و لیاقت توصیفاتی شنیده بودم و می دانسیتم که آدم بزرگی است. اما با یکدیگر ملاقاتی نداشتیم.
مگر سایر فرماندهان ما شجاع و دوست داشتنین بودند؟
خب من همه فرماندهان جنگ را نمیشناختم. در طول جنگ اطلاعات خیلی کم در مورد شهید زینالدین شنیده بودم. کسی در مورد زینالدین مطلبی به من نگفته بود، تا او را بشناسم. یا در مورد شهید کاوه، اطلاعی نداشتم. چون که من آنها را نمیدیدم و نمیشناختم؛ دلیل بر این نیست که آنها این خصوصیات را نداشتهاند. اما این ویژگیها را در مورد حاج یدالله شنیده بودم و ذهنیتی از او داشتم. همین الان برخی از فرماندهان وجود دارند که این ذهنیت در موردشان ایجاد شده که ارتباط برقرار کردن با آنها سخت است. در مورد کلهر برعکس این جمله میگفتند. یعنی او جزو فرماندهانی بود که بهراحتی میشد با او ارتباط برقرار کرد. تلاشی برای ارتباط برقرار کردن نیاز نداشت.
شما با خیلی از فرماندهان و افراد گفتگو کردید.
میدانید که ارتباط برقرار کردن با بعضی از افراد خیلی آسان است. اما در مقابل بعضی افراد هم مقداری سخت ارتباط برقرار میکنند. مثلا حاج قاسم سلیمانی خیلی راحت با افراد ارتباط برقرار میکند. منظور این است که ارتباط گیری افراد ربطی به سطح مسئولیت آنها نداشت و ندارد بلکه رفتار شخص است. فکر میکنم که این ویژگی حاج یدالله باعث شده بود که روی او حساسیت بیشتری داشته باشم.
پس قبل از حضور ایشان در لشگر سیدالشهدا (ع) برخورد آنچنانی با حاج یدالله نداشتید؟
بله. در کرج، تیپ نبی اکرم، پادگان ابوذر؛ ایشان را بعضاً میدیدم اما ارتباطمان تنها در حد سلام و علیک بود. یکی از کسانی که شاید کلهر را قبل از اینکه او را ببینم، به من معرفی کرد آقای محسن زعیم زاده است. شهید کلهر یک برجستهای که داشت، طرفدارها و دوستداران زیادی داشت. کسانی که او را دوست داشتند، بیشتر به خاطر لطافت در برخوردش، او را مطرح میکنند و نه به خاطر اینکه حاج یدالله فرمانده بزرگی بود. یعنی خیلی خوب با بچهها ارتباط برقرار میکرد. کلهر از نظر جسمی، انسان تنومند و خیلی درشت اندام بود. همه جا این اندام و این تنومندی مانع ارتباط صمیمی میشود. چون این خصوصیات جسمی، یک ابهتی ایجاد میکند که مانع برقراری ارتباط میشود. اما او آنقدر به رفتار و اخلاقش تسلط داشت که همه با او بهراحتی صمیمی میشدند. همه این مطالب، شنیدههایی بود که در مورد حاج یدالله به گوش من رسیده بود. شنیده بودم که او انسان دوست داشتنی است. اما هنوز فرصتی پیدا نشده بود که بتوانم از نزدیک حاج یدالله را درک کنم.
مرحله دوم آشنایی شما با شهید کلهر از چه زمانی آغاز شد؟
مرحله بعدی به زمان ورود ایشان به لشگر ده سیدالشهداء )ع( برمیگردد. آقای کلهر وارد لشگری می شوند که به هر حال در مدتهای خیلی کوتاه قبل دچار مشکلاتی با فرماندهان قرارگاه شده بود.
برخورد ایشان و دیگر فرماندهان که تازه به لشکر سیدالشهداء)ع( وارد شده بود، چگونه بود؟
اجازه دهید به یک گام عقبتر برگردیم. یکی از دلایلی که بین من و آقای کلهر یک انسُ و الفت بیشتری برقرار شد به خاطر این بود که من بهشدت طرفدار کاظم رستگار و طرفدار ایدههای حاج کاظم بودم. وقتی که آن طیف از لشگر رفتند و طیف جدید که آمد؛ کلهر به هیچ عنوان راجع به آن مسائل موضع گیری نمیکرد. هیچ کس نمیتواند ادعا کند که حاج یدالله در این زمینه حرفی زده باشد. خیلی از افراد علیه کاظم رستگار موضع گیری تندی کردند. خیلی از افراد راجع به کاظم رستگار بد صحبت کردند. وقتی که در سطح بالا چنین حرفهایی راجع به کاظم زده میشد. حتی بعضی از فرماندهانی که به همراه حاج یدالله به لشکر سیدالشهدا آمده بودند، بدون آنکه اسمی از رستگار ببرند و غیرمستقیم، علیه حاج کاظم موضع میگرفتند. اما کلهر هیچ گاه این کار را نمیکرد. مفهوم این جمله شما این است که حاج یدالله از
طرفداران ایده و فکر کاظم رستگار بوده است؟
خیر. نشان دهنده این است که او چقدر فرد با درایتی بوده است. قرار نیست انسان هر آنچه را که میداند بگوید. خیلی از افرادی که در لشگر حضور داشتند، میدانستند که من طرفدار کاظم هستم. بهخصوص حاج یدالله در این زمینه اطلاعات کامل داشت اما هیچ گاه این مباحث را به روی من نمیآورد. کلهر در عین حال که کاملاً به جریانات گذشته واقف بود، ولی اصلاً موضع و صحبتی راجع به درست بودن یا نبودن کارهای گذشته نمیکرد. نه حرفی میزد و نه در موضع گیری ها دخالت می کرد.
این نوع رفتار شهید کلهر باعث جذب بیشتر شما نسبت به شخصیت او شده بود؟
من فکر میکردم این نشان دهنده شخصیت و فهم بالای او بوده است. این حرف الان من نیست. این مهم است که بفهمیم کلهر چه آدمی بزرگی بوده است. حتی در اطراف شهید کلهر کسانی بودند که معترض هم بودند. یعنی کلهر چنین افرادی را هم با خود داشت. یادم هست یکی از افرادی که با کلهر هم بسیار دوست بود، بعضی از گرایشهای سیاسی را قبا تجربه کرده بود. فکر نکنید که کلهر آدم کم بینشی بود. گروههای سیاسی را خوب میشناخت، ولی موضع نمیگرفت و در موضع گیریها دخالت نمیکرد. تصور من این نبود که او طرفدار ایده حاج کاظم است. تصورم این بود که او چقدر آدم با علم و وزینی است و چقدر توانسته خود را از نظر عزت نفس بالا بکشد.
این صحبتهای شما بیشتر در مورد اخلاق و رفتار آقای کلهر است. از لحاظ نوع و روش کارهای نظامی چگونه بودند؟
آن موقع من فرمانده گردان ادوات (توپخانه) لشگر سیدالشهداء بودم. اخیراً در سوریه من فرمانده تیپ پیاده بودم. گاهی اوقات آدم فراموش میکند که این موضعی که دارد، برای الان است یا قبلاً این موضع را هم داشته است. من میخواهم همه اینها را با هم جمع کنم. دوره عالی را دیدم، دوره دافوس را دیدم، دورههای خارج از کشور را گذراندهام. یک مدت مسئول عملیات یگان موشکی کنار شهید حسن طهرانی مقدم بودم. در نیروی هوایی کار کردم. در نیروی مقاومت کار کردم و... . میخواهم بگویم با این دید؛ آقای کلهر را از نظر نظامی خیلی قویتر از حاج علی فضلی میدانم. منتها یک ویژگی دیگر شهید کلهر داشت که آن را با کسی مقایسه نمیکنم. چون معاون آقای فضلی بود اینجا مقایسه را انجام میدهم. این برداشت من بود. برای اینکه در عملیات کربلای 5 اتفاقاتی دیدم که نتیجه گرفتم درایت ایشان بیشتر از آقای فضلی بود.
اجازه بدهید با این جمله، صحبتهای خود را تکمیل کنم. در طول 1400 سال، بعد از شهادت حضرت عباس )ع(، همیشه ایشان را بهعنوان یک معاون میبینیم، بهعنوان علمدار میبینیم.
حالا شما امام حسین (ع) و جایگاه ایشان را کناری بگذارید. مگر ابولفضل(ع) نمیتوانست یک فرمانده قوی باشد؟
چون سایه امام حسین(ع) خیلی وسیعتر بود، ما این را کوچکتر میبینیم. چون امام حسین(ع)، در جایگاه امامت قرار داشتند. ولی در مورد آقایان فضلی و کلهر این را نمیبینم.
میخواهم بگویم که اگر شما امام حسین(ع) را کنار میگذاشتید؛ حضرت ابوالفضل نمیتوانست جایگاه ایشان را بگیرد. چرا؟
چون امام حسین (ع) در جایگاه معصومیت و امامت قرار داشت. اما در لشگر یک بحث دیگر است. حالا بحثم را روانتر ادامه میدهم. آقای کلهر چند ویژگی داشت. یکی اینکه کاملاً عملیاتی بود. یعنی دید عملیاتی، درایت عملیاتی، تدبیر عملیاتی خیلی قوی و بالایی در سطح لشگر داشت. مثلا معتقدم شهید حسین اسکندرلو را نباید راجع به شجاعتش صحبت کرد. چون خیلیها از او شجاعتر بودند. اما حسین دید عملیات وسیعی داشت.
در مورد این «دید عملیاتی » شهید کلهر بیشتر برایمان توضیح دهید؟
آدمهایی در جبهه حضور داشتند که خیلی از نظر دید عملیاتی روی او حساب نمیکردند. اما وقتی پای کالک و نقشه مینشست؛ بازی جنگی که ما بعداً در دانشگاه خواندیم. یعنی اینکه وقتی شما کاری در جنگ انجام میدهید باید فکر کنید که دشمن چه عکسالعملی انجام میدهد. باید حریفت را بشناسید و بدانید چه خواهد کرد. حاج یدالله کلهر این خصوصیت را بهخوبی داشت. کلهر دشمن را کاملاً میشناخت. میدانست اگر ما این کار را در جبهه انجام بدهیم، دشمن چگونه پاسخ خواهد داد و ما باید چه کنیم.
یک حُسن دیگری هم داشت. علاوه بر اینکه افق و دید بالایی داشت؛ قدرت فرماندهی بالایی نیز داشت. حالا این دو عاملی را که عنوان کردم دیگران هم میتوانند در خود و کنار هم جمع کنند. اما حاج یدالله یک حُسن دیگری هم داشت که جمع کردن آن با دو عامل قبلی کار همه کس نبود. اگر شما ده فرمانده را نام ببرید، من میگویم که 9 نفر آنها این ویژگی را نداشتهاند. حاج یدالله قدرت تدبیر داشت.
برخی اوقات بعضیها میخواهند ادای فرماندهی را دربیاورند اما نمیتوانند. ولی برخی را میبینید که منش فرماندهی را در وجود خود دارند. کلهر چنین ویژگی داشت. یعنی خیلی راحت به نیروهای تحت امر خود دستور میداد. اما افرادی را داشتیم که مسئول ستاد لشکر بودند؛ وقتی به نیروهایش میگفت که مثلا صندلی را جابجا کنید؛ قبول نمیکردند. گاهی اوقات نیروها هم اطاعت میکردند اما میدانستند که او مرد این کارها نیست. البته بگویم این ضعف نیست. فرماندهی کردن و دستور دادن در ذات آن فرد نبود.
حالا حاج یدالله علاوه بر داشتن تدبیر فرماندهی و قدرت فرماندهی؛ ویژگی دیگری که داشت و آن هم خیلی مهم است، این بود که حاجی بهشدت قدرت معاونت داشت .
اتفاقاً برای ما هم این سؤال پیش آمده که چرا شهید کلهر همیشه جانشین فرمانده است؟ بااینکه شما قدرت فرماندهی او را از برخی فرماندهان بالاتر میبینید.
اتفاقاً میگویم این ویژگی آخر او شاید به ویژگیهای قبلی که ذکر شد؛ میچربید و غلبه میکرد. ببینید من اصلاً نمیتوانم معاون باشم. این موضوع را امتحان کردم. زمانی میبینید که شخصی چون در سطح 10 نیست، همیشه در سطح مثلا 8 میماند. اما زمانی میبینید که شخصی سطح 12 را دارد ولی میآید و روی سطح 6 میایستد. فردی را که در سطح 7 ایستاده را هم قبول میکند. شاید در خلوت سطح 7 را هم کمک میکند. این مسئله را من نمیدانم. اما میخواهم بگویم که هنر معاونت چیزی کمتر از هنر فرماندهی نیست. کما اینکه در برخی از موارد از هنر فرماندهی بالاتر هم است.
منظور این جملات شما این است که حاج یدالله کلهر بااینکه همیشه در جایگاه معاونت حضور داشتند اما بهتر از دیگر فرماندهان میتوانست عملیات و نیروها را فرماندهی کند؟
ویژگی جانشین بودن آقای کلهر این بود که بدون آنکه گردان یا یگانی را در عملیات به او بسپارید؛ کار لشگر را جلو میبرد. شهید کلهر جانشین بود ولی هیچ مسئولیت فرماندهی به او ندادند. رضا دستواره فرماندهی میکرد، در عین حالی که جانشین بود. البته تفاوت بین رضا دستواره و محمد کوثری این بود که نفوذ فرماندهی محمد کوثری از رضا دستواره بالاتر بود؛ قدرتش بیشتر نظر شخصی من است.
در جلسات فرماندهی لشگر که همه فرمانده گردانها و یگانها که حضور داشتند؛ آیا پیش میآمد که حاج یدالله سر موضوعی با فرمانده لشگر و یا دیگر فرماندهان مخالفتی کنند؟ یا نه عادت داشت در مقابل همه دستورات و صحبتها پذیرش داشته باشد؟
هنر معاونتی که به آن اشاره کردم، همین است. مخالفتهایش بهگونهای بود که هیچ کس نمیفهمید او مخالفت موضوع و یا حرفی است. یعنی بهراحتی و بدون اینکه کسی متوجه و یا ناراحت بشود، آنها را هدایت میکرد.
البته فرمانده لشگر هم فرد زیرکی بود و همه حرفهایش را اول کار نم یزد. اول کار همیشه یک بخشی از حرفهایش را میگفت. بعد صبر میکرد که مابقی نظراتشان را بدهند. آن وقت نظراتی که همه داده بودند را جمع بندی میکرد و نهایتاً نظر خودش را میداد. اما آقای کلهر سوار کار میشد. مثلا در جلسات اگر میخواست نظراتش را بگوید؛ این طور میگفت که «اجازه دهید این جملات را از زبان آقای فضلی بگویم ». آن وقت صحبتهای فرمانده را اصلاح میکرد. آن جایی که فرمانده لشگر و فرمانده گردان به اختلافی بر میخوردند؛ شهید کلهر در حالی که میدانست حق با فرمانده گردان است ولی حمایت از فرمانده لشگر میکرد. یا خودش را از بحث کنار میکشید و یا از فرماندهی حمایت میکرد تا بعدها آن فرمانده گردان را به شکل دیگری مجاب کند. در هیچ جلسه؛ هیچ وقت کسی متوجه نشد که آقای کلهر حرفی زده که مخالف با حرف آقای فضلی است. اینکه میگویم هنر معاونت داشت، همین است. حاج یدالله خیلی روی این کار تسلط داشت. هنر این است که به بهترین شکل یک موضوعی را انتقال دهند. لذا معتقد هستم آنقدر که از نام شهید کلهر در بعد از شهادتش استفاده شد؛ از خود آقای کلهر در زمان حیاتش استفاده نکردند. وگرنه آقای کلهر خیلی بیشتر از اینها میتوانست کار کند.
اولین عملیاتی که بعد از حضور آقای کلهر در لشکر سیدالشهداء(ع) انجام شد، عملیات والفجر هشت در منطقه فاو است. در این عملیات آقای فضلی بهشدت مجروح می شوند. آقایان جنگ روی (معاون لشگر( و احسانی نژاد(مسئول ستاد لشگر) شهید می شوند. فرماندهی عملیات از آن مقطع در اختیار شهید کلهر است و کار را هدایت میکنند.
در مورد نقش ایشان در آن عملیات برایمان بگویید.
اولین عملیات لشگر سیدالشهدا بعد از حضور آقای کلهر؛ عملیات عاشورای 3 میباشد که در مورد نقش کلهر در آن عملیات خاطرهای به یاد ندارم. نکته بعدی اینکه این گونه صحبت کردن، بیانصافی است. گام به گام در مراحل آماده سازی عملیات والفجر هشت، نقش شهید کلهر در کنار آقای فضلی کامل کننده است. یعنی این طور فکر نکنید زمانی که آقای فضلی نیست؛ کلهر نقش او را اجرا میکند. وقتی که میگویم یکی از ویژگیهای مثبت ایشان هنر معاونت است؛ منظورم این است که حاج یدالله قوت قلبی در مجموع فرماندهی لشگر بود. و نکته جالبتر این است که معمولاً در لشگر دو معاون داشتیم؛ معاون اول و معاون دوم. تا زمانی که آقای جعفر جنگ روی شهید نشده بود، کسی نمیدانست که او معاون اول لشگر بود یا شهید کلهر.
یعنی حتی در جلسات فرماندهی لشگر هم عنوان نمیشد که چه کسی معاون اول لشگر است؟
این درایت آقای کلهر بود. عملاً جعفر جنگ روی معاون دوم لشگر بود. اما آقای کلهر آنقدر با درایت و لطافت در حوزه فرماندهی کار میکرد که هیچ کس نمیفهمید که جعفر نفر سوم لشگر است. خب همه میدانستند که علی فضلی نفر اول لشگر است. ولی کلهر کاری نمیکرد که دیگران بفهمند که او دوم و جعفر سوم است. این مطلب را میتوانید از سایرین بپرسید. اینکه بهصراحت گفتم بیانصافی است که فکر کنیم زمانی که علی فضلی در لشگر نیست، کلهر نقش او را بازی کرده. به همین دلیل است. حتی در زمانی که علی فضلی هم در لشگر بود؛ کلهر نقش جانشینی را به نحو احسنت اجرا میکرد.
حادثه ای، اتفاقی و یا کاری در عملیات والفجر هشت از سمت آقای کلهر رخ داده که در ذهن شما ماندگار باشد؟
من همیشه بخش عمدهای از کارهای آماده سازی قبل از عملیات را با کلهر هماهنگ میکردم. چون آقای فضلی بیشتر روی تاکتیک رزم با فرمانده گردانها کار میکرد و روی تاکتیک من دخالتی نمیکرد و کاری نداشت. یکی از ویژگیهای خوب آقای فضلی که همیشه این را گفتهام. او وقتی به یک فرد اعتماد میکرد تا پایان کار را به او واگذار میکرد. آقای فضلی در بحث آتش و توپخانه به من این اطمینان را داشت که من کارم را انجام میدهم. منتها من برای اینکه در عملیات والفجر 8 بتوانم آتش خوبی روی سر دشمن بریزم، باید ابزار، امکانات، آتش و دیگر نیازمندیها را بر طرف بکنم. تفاوت کار من با فرمانده گردان پیاده در همین است. این نیازمندیها در قبل از شروع عملیات را از طریق آقای کلهر انجام میدادم. چون حاج یدالله خیلی صبور بود. کلهر نسبت به جعفر جنگ روی و آقای فضلی صبورتر بود در شنیدن خواستههای فرماندهان و پیگیری کردن و رفع آن نیازمندیها. این موارد جزو وظایف معاون است. و جالب این بود که با ستاد لشگر هم کنار میآمد. معمولاً ستادها با جانشین خوب کنار نمیآیند. با ستاد که مسئول آن آقای احسانی نژاد بود، کنار میآمد. با نفر بعد از خودش که جعفر بود، هیچ کس نمیدانست که کدام یک از آنها معاون اول است. طوری هم رفتار نمیکرد که مثلا بگوید فقط کارهای ستادی را پیگیری میکنم و تو کارهای عملیاتی را انجام بده؛ این گونه نبود. من معتقدم که کسی نتوانسته است ویژگیهای کلهر را بگوید. افرادی مانند من مثل کتابخانه میمانیم که همه چیز داریم اما پراکنده است. شما باید بگردید تا آن چیزی که میخواهید خودتان بیرون بکشید. همه اینها در ذهن ما کلاسه نشده است، مخصوصاً راجع به شهید کلهر. من در این چند روز به دو موضوع کلهر بیشتر فکر کردم، حتی دیشب تا صبح. یکی از آن موضوعات این است که آقای کلهر واقعاً مظلوم بود.
منظورتان از مظلوم بودن، شهید کلهر چیست؟
مگرسایر فرماندهان مظلومن بودند؟ منظورم این است که حاج یدالله در آن جایگاهی که باید قرار میگرفت، نبود. جایگاه کلهر فرمانده لشگر بود. حالا منظورم تنها لشگر سیدالشهدا نیست. ببینید من با شهید طهرانی مقدم کار کردم. او وقتی میدید که آقای حاجی زاده میتواند یک یگان را اداره کند؛ این یگان را به حاجی زاده تحویل میداد و خودش میرفت یک یگان دیگر تشکیل میداد. وقتی میدید رضا نامی میتواند یک یگان تشکیل دهد، میگفت رضا نامی بیا این یگان را تشکیل بده، خودش میرفت یک گروه تشکیل میداد. این چیزی بود که من در زمان شهید طهرانی مقدم دیدم. اما بعضی از فرماندهان تا لحظه آخر میایستادند که خودشان فرماندهی کنند. این را بهصراحت بگویم اگر اسم برخی از افراد را میبریم فقط به لحاظ این است که ارتباط نزدیکی با آنها داشتهام؛ وگرنه قصد بدی ندارم. گاهی اوقات افراد را با هم مقایسه میکند. مثلا وقتی شما پرتقال را با گریپ فروت مقایسه میکنید؛ قصدتان نیست که بگویید کدام خوب است یا بد. بلکه ویژگی هر کدام را میگویید. وقتی میگویم آقای کلهر مظلوم است برای این است که من بیشتر در مورد نحوه شهادتش این حرف را میزنم. چون حاج یدالله ایثارگری فوقالعادهای انجام داد و شهید شد.
در مورد نحوه شهادت ایشان خاطرهای دارید؟
من به لحاظ شرایط مسئولیتیام در لشگر سیدالشهداء)ع( ارتباطم با فرماندهان بیشتر بود. مثلا یک فرمانده گردان زمانی که عملیات شروع میشد، در خط مقدم حضور داشت و با فرمانده لشگر از طریق بیسیم در ارتباط بود. بعد که ماموریتش در خط تمام میشد، به عقب برمیگشت تا گردانش تجدید قوا کند. اما فرمانده توپخانه همیشه باید کنار فرمانده لشگر باشد که ببیند کدام یگان در حال عملیات است تا آتش را بهجای درست هدایت کند. فلذا من جزو معدود کسانی بودم که بعد از مخابرات در حین عملیات همیشه کنار فرماندهی بودم. حوادثی که در فرماندهی اتفاق میافتاد را میدیدم و میفهمیدم که بعضیها این موضوعات را نمیفهمیدند و بعضیها هم قابل گفتن نبود.
عملیات کربلای 5 در منطقه شلحه، در بووارین به مشکل خورد. آقای حمید تقی زاده بهعنوان فرمانده گردان به خط رفته بود. نیروهای اصلی اطلاعات هم که میرفتند برای آقای فضلی اطلاعات میآوردند، همه به شهادت رسیده بودند. افرادی مانند غلامرضا کیان پور، احمد عراقی و... شهید شده بود و عناصر اصلی که برای حاج علی خبر میآوردند، وجود نداشتند.
آقای تقی زاده مدعی بود که به همراه گردانش 400 متر پیشروی کرده است. اما قرارگاه چیز دیگری میگفت. مسئول محور هم آقای احمد شیرکوند بود. آقای فضلی دنبال خبر بود اما اخبار ضد و نقیض برای او میآوردند.
کار هم بهگونهای بود که این جزیره شلحه 10 متر به 10 آن برای ما اهمیت داشت. که مثلا فلان گردان الان 10 متر جلوتر رفته و یا 10 متر عقب نشینی کرده است. فرماندهی عملیات در یک «ام »113 انجام میشد. در آن آقایان فضلی، رضا صفرزاده، قاسم زاده، شهید کلهر، اکبر نوجوان و من حضور داشتیم. خبرهای بدی برای آقای فضلی میآوردند. من به آقای فضلی گفتم: اگر اجازه بدهید، من به منطقه بروم و برای شما خبر بیاورم. آقای فضلی از این پیشنهاد من استقبال کرد. سوار موتور شدم و به سمت منطقه راه افتادم. بمباران خیلی سنگینی هم دشمن انجام میداد. بهگونهای که وقتی ده نفر میرفتند، دو نفر سالم بر میگشتند. با موتور رفتم و از آب هم عبور کردم و تقی زاده را پیدا کردم. به او گفتم که با آقای فضلی تماس بگیر و به او بگو که من اینجا کنار شما هستم. قصدم این بود که آقای فضلی مطمئن شود من تا کجا جلو رفتهام و وقتی به او گزارش منطقه را میدهم خیالش از اطلاعات راحت باشد. آقای تقی زاده و نیروهایش بیشتر از 50 متر پیشروی نکرده بودند. گزارش این کار را من به آقای فضلی ارائه دادم. یک گردانی در لشگر بود که فرمانده ای آن بر عهده آقای پازوکی بود. وقتی آقای فضلی گزارش مرا گوش کرد، به اکبر نوجوان گفت: شما این گردان پازوکی را بردارید و راه گردان تقی زاده را ادامه بدهید و 400 متر جلو بروید. چون اگر پیشروی نکنید، دشمن شب حمله میکند و بچهها آنجا تلفات میدهند. هر چقدر نیروهای ما جلوتر بروند دهانه خط مقدم ما بازتر میشود و قدرت دفاعی ما هم بهتر میشود. تلفاتمان هم کمتر میشود.
از طرف دیگر آقای کلهر هم این سینه بند را بسته بود و دستش را هم بسته بود؛ در ام 113 نشسته بود. حاج یدالله آن روز خیلی ناراحت، عبوس و غم گرفته بود. دلیلش هم شهادت حسین میررضی بود. حاجی خیلی پژمرده شده بود. اصلاً کلهر طور دیگری شده بود. آقای فضلی این قضیه را فهمیده بود. به همین دلیل با نورعلی شوشتری تماس گرفت و به او گفت که آنجا بیاید و به یدالله کلهر روحیه بدهد. آقای شوشتری پیش ما آمد. من از جریان مطلع شده بودم. آقای شوشتری به یدالله کلهر شهادت میررضی را تسلیت گفت و کمی او را دلداری داد. حاج یدالله هم خیلی سرسنگین با شوشتری رفتار کرد. به هر حال آقای شوشتری ریش سفید ما بود. اما باز تغییری در حال آقای کلهر رخ نداد. بعد نمیدانم آقای فضلی این کار را کرد یا شخص دیگری که )شهید( حجت الاسلام میثمی آمد. او هم شروع کرد به کلهر دلداری دادن. ایشان هم نیم ساعتی صحبت کردند و رفتند. حاج یدالله از ام 113 بیرون آمد؛ من هم کنارش بودم. با یک حالتی گفت: من چه میگویم و اینها چه میگویند. یک مرتبه من گفتم: تو چه میگویی؟ دقیق به خاطر دارم که از کلمه «تو » استفاده کردم. حاج یدالله یک نگاه به من کرد؛ از آن نگاههای معنادار و چیزی به من نگفت. اما از طریق حس تلهپاتی متوجه شدم که حاج یدالله میگوید: من چرا به همراه میررضی نرفتم. این حس را همانجا من به آقای فضلی گفتم. دوستان فکر میکردند که چون حسین میررضی شهید شده است، کلهر ناراحت است. در صورتی که کلهر هم دلش میخواست با او شهید شود.
به آقای فضلی گفتم که کلهر چون خودش شهید نشده، ناراحت است. آقای فضلی هم طوری مرا نگاه کرد که من این موضوع را میدانم. حاج یدالله در آن ساعات این چنین وضعیت روحی داشت. این حادثهای که میخواهم تعریف کنم نهایتاً 48 ساعت بعد از شهادت میررضی اتفاق افتاد. از طرفی هم احمد شیرکوند هم وضعیت خوبی نداشت. بر اثر موج انفجار کمرش دچار مشکل شده بود. آقای فضلی به اکبر نوجوان گفت گردان پازوکی را تحویل بگیر و آن را جلو ببر. اکبر نوجوان گفت: من این کار را نمیکنم. البته یک مقدار تلختر از این جمله را به کار برد. بعد گفت: آن منطقه جای ماندن نیست. آقای فضلی به او گفت: از اینجا برو بیرون دیگر نمیخواهم تو را ببینم. آقای اکبر نوجوان از ام 113 بیرون رفت و من هم پشت سر او بیرون رفتم. با هم به پشت خاکریز رفتیم و آنجا نشستیم. شروع کرد به دفاع از ایده خودش. من آن زمان سیگار میکشیدم. یک سیگار به اکبر نوجوان دادم و یک سیگار هم خودم کشیدم. با همدیگر پشت یک خاکریز دراز کشیدیم. اکبر گفت: انگار نمیفهمند؛ آنجا جای نیرو بردن نیست. شروع کرد به استدلال آوردن.
شما با آقای نوجوان موافق بودید؟
دقیقاً یادم نمیآید اما رفتار آن روز اکبر نوجوان را نپسندیدم. این گونه رفتار با فرمانده را شایسته ندانستم. البته این دو نفر با هم دوست و رفیق بودند. من زود رفتم به اکبر دلداری بدهم که از لشگر نرود. همین که آمدم به داخل ام 113 بروم؛ دیدم آقای کلهر از تانک بیرون آمد. به یکی از نیروهای مخابرات گفت که جیپ را روشن کند، میخواهم به خط بروم. یدالله کلهر این مأموریت را انجام داد. به منطقه رفت و شهید هم شد. نصف روز هم طول نکشید. بچهها هم از شلحه بیرون آمدند.
پس نظریه آقای نوجوان درست بود؟
نظریه آقای نوجوان درست از آب درآمد! نظریه آقای فضلی هم درست بود. چون او میگفت هر چه سریعتر نیروها را جلو ببریم تا خط مقدم نیروهای ما بزرگتر بشود و مقاومت راحتتر بشود. کمی تعلل کردند و دشمن نیروهایش را جلو آورد و نیروهای ما را عقب راند و نظریه آقای نوجوان تحقق پیدا کرد.
این که میگویم آقای کلهر مظلوم است به این دلیل است که آقای کلهر نه حرف نوجوان را تائید کرد و نه حرف علی فضلی را. خودش آمد و اطاعت از فرماندهی کرد. اینجا هم نقش معاونت و جانشینی خود را خوب به اجرا گذاشت و هم اطاعت خودش را خوب به اجرا گذاشت. در بحثم اشارهای راجع به حضرت عباس)ع( داشتم که ما این همه در مورد شجاعت او صحبت میکنیم اما به این موضوع اشاره نمیکنیم که این فردی با این مقدار بزرگی، درایت، حضور در جنگ صفین که آنجا کارهای بزرگی انجام داده بود. اما بزرگترین ویژگی قمر بنی هاشم در واقعه روز عاشورا؛ اطاعت از فرمانده اش است.
آقای کلهر علاوه بر هنر معاونتش؛ هنر اطاعت پذیری از فرماندهی داشت. شاید کسانی باشند که حرف فرمانده را گوش بکنند اما کلهر با درایت، لطافت و ظرافت دستور فرمانده را انجام میداد. آقای کلهر در آن صحنه، این کار را کرد. اینکه شما میگویید چرا از واژه مظلوم استفاده میکنم؟ به این دلیل است که من آقای کلهر را کوچکتر از فرمانده لشکر نمیدیدم. کلهر از نظر شجاعت و شهامت باتقواتر از افرادی که در اطرافمان حضور داشتند، بودند. من آدمی نیستم که بخواهم تقوای افراد را مورد سنجش قرار دهم. اما از نظر خودم آدم مقیدتری بود. حاج یدالله مقیدتر به عبادت بود. همیشه سرش در قرآن، مفاتیح و ذکر و این طور چیزها بود.
دیگری استفاده از نام او بعد از شهادت بود. یعنی من فکر میکنم که توانایی ایشان بیشتر از این بود. اکثر افرادی که با شهید کلهر همکاری داشتند، معتقد بودند که عصبانیت آقای کلهر را ندیدهاند. هر چه از ایشان به ذهن دارند خوش اخلاقی است.
در این زمینه شما خاطرهای دارید؟
حاج یدالله عصبی میشد اما پرخاشگر نمیشد. یادم هست فردی به نام آقای رئیسی که چند وقت پیش هم فوت کرد. او مسئول پرسنلی سپاه کرج در زمان جنگ بود. برادرش فرمانده یکی از گروهان های توپخانه بود. یک تعدادی از بچههای کرج در گردان ما بودند. از جمله بچههایی که یک مقدار بیشتر از بقیه شلوغ بازی میکردند. مانند شهید کریم آخوندی، سعید شهسواری، قوچیان و... . بچههایی که فاز عملیات یشان بالا بود. این افراد در سپاه کرج مورد بیمهری آقای رئیسی قرار گرفته بودند. مسئول پرسنلی طبیعت شغل و کارش طوری است که از ایجاد شر و شور جلوگیری کند.
آقای رئیسی یک مدتی به جبهه آمدند. به یگان توپخانه ملحق شدند. آن افراد عملیاتی هم پیش ما بودند. این زمان بهترین فرصت بود که آنها تلافی کنند. گردان ما بالای 700 نفر بود و حجم گردان زیاد بود. به من اطلاع دادند که بچهها میخواهند، حال آقای رئیسی را بگیرند و با او درگیر بشوند. من تا موضوع را شنیدم، سریع خودم را به حاج یدالله رساندم و موضوع را برای او تعریف کردم. حاجی از این موضوع خیلی عصبانی شد. دفتر حاج یدالله در طبقه چهارم یکی از ساختمانهای پادگان دوکوهه بود. آن ایام تابستان هم بود و هوا خیلی گرم بود. حاجی از شدت عصبانیت از جایش بلند شد و شروع کرد به قدم زدن. مرتب هم به من نگاه میکرد و قدم میزد. برگشت به من گفت: برو به آن بچهها بگو بیایند اینجا کارشان دارم. همین که میخواستم از اتاق حاجی بیرون بیایم؛ مرا صدا کرد و گفت: صبر کن. دوباره چند دقیقهای مکث کرد. یکی از همان بچههایی که بزرگتر بود را صدا زد و به او گفت: برو بچههای دیگر را به کناری میکشی و به آنها میگویی که یدالله گفته است دست از پا خطا کنید هر چه دیدید از چشم خودتان دیدید و با من طرف هستید. فکر میکنم که با یک ادبیات این چنین پیغام داد. این یکبار عصبانیت کلهر را دیدم. یک مرتبه هم آنجا که آقای میثمی داشت راجع به شهید میررضی برای یدالله کلهر صحبت میکرد. آنجا هم حاج یدالله خیلی عصبانی بود. بعد از شهادت حاج یدالله مشکلاتی در اداره لشگر پیش میآید که به نظر من نقش و تأثیر گذاری شهید کلهر در روند کار را نشان میدهد. یعنی تا زمانی که او زنده است مشکلی در پیشروی کار ایجاد نمیشود اما همین که او به شهادت میرسد، مشکلات هم از راه میرسند. لطفاً در این زمینه برایمان صحبت کنید.
آنچه که در ذهنم وجود دارد، آقای کلهر دو کار را در رابطه با جانشینی انجام میداد. یکی اینکه فرمانده لشگر را هدایت میکرد، در حالی که حمایت هم میکرد. یک زمانی شما یک فرد را هدایت میکنید؛ همه میفهمند که شما او را هدایت میکنید. اما هیچ کس نمیفهمید که کلهر فرمانده را هدایت میکرد اما همه میفهمیدند که حاج یدالله فرمانده را حمایت میکرد. از طرفی هم آقای فضلی خیلی حرمت حاج یدالله را نگه میداشت. یادم هست مرحله دوم عملیات والفجر هشت در زیر پل خرمشهر بودیم.
باران هم باریده بود. به همین دلیل مقداری آب در چالهای که کنار چادر فرماندهی قرار داشت جمع شده بود. چند سرویس بهداشتی صحرایی هم آن طر فتر قرار داشت که آب خروجی آن هم به همین چاله آب سرازیر میشد. در یکی از جلسات آقای فضلی هوس کرد که فرماندهان را تنبیه کند. به آنها گفت بروید و در آن آب جمع شده قدم بزنید. همه به داخل آب رفتند. یک دفعه حسین خالقی متوجه شد که نجاسات سرویس بهداشتی در همین آ بها سرازیر میشود. به حاج علی گفت: حاجی این آب نجس است. حاج علی گفت: صورتت را هم با این آب بشور. قبل از رد و بدل شدن این جملات؛ حاج یدالله هم میخواست به همراه دیگر فرماندهان به داخل آب برود اما آقای فضلی دست او را گرفت و مانع از ورود حاج یدالله به آن گودال آب شد. اما بعد از اینکه علی فضلی به حسین خالقی گفت صورتت را هم بشور. یک مرتبه حاج یدالله به علی فضلی گفت: حاج آقا اگر صلاح میدانید جلسه را ادامه بدهیم. حاج یدالله بهنوعی از ایجاد یک بحران پیشگیری کرد. بعد با خنده به حاج علی گفت: دیگر بس شان است، خوب تنبیه شان کردی.
این کار او نشان دهنده هنر بالایش بود. با چنین حالتی برخورد کرد و طوری به آقای فضلی نشان داد که انگار من هم در اجرای این حرکت طرفدار تو هستم. اما در واقع مسئله را کات کرد. بچهها هم رفتند و پاهایشان را شستند. یک چنین حرمتی را آقای فضلی برای حاج یدالله قائل بود.
مثلا بارها و بارها، آقای فضلی به بعضی از فرماندهان به دلایل مختلف مثلا تأخیر حضور در جلسات، تیکه میانداخت. مثلا به یکی میگفت گوشهای از چادر بایست و یک پایت را بالا بگیر. اما حتی یک بار هم به کلهر چیزی نگفت. چرا؟ به خاطر آن رفتار و منش کلهر بود. البته سابقه حضور این دو نفر در کنار یکدیگر هم هست. بالاخره آقای کلهر از سال 59 در کنار فضلی است. چنین سابقهای را آقای فضلی با خیلی از افراد داشت اما هیچ گاه آنچه که با حاج یدالله برخورد میکرد با دیگران نبود. آقای کلهر با این همه طرفداری که در لشگر داشت؛ کسی هم جرات ابراز مخالفت با او را داشت؟ بچههایی که طرفدار آقای کلهر بودند، حاج یدالله را نه به خاطر جایگاه شغلیاش بلکه به خاطر شخصیت و روحیاتش دوست داشتند و به او احترام میگذاشتند. شاید الان من بهعنوان رئیس و فرمانده جایی، یکسری آدم طرفدار من باشند. این طرفداری به خاطر این است که من در این جایگاه هستم. کلهر در میان نیروها محبوب بود؛ به خاطر نوع رفتارش. من یادم نمیآید که کسی مخالفتی با او داشته باشد و اگر هم مخالفتی بود به خاطر آن شخصیت آقای کلهر، مخالفان کمتر میتوانستند عرض اندام کنند. اگر بخواهید آقای یدالله کلهر را در یک جمله تعریف کنید، چه میگویید؟ میگویم او علمدار بود. این جمله مقداری تکراری است. این علمداری که من میگویم با علمداری که سایرین میگویند فرق میکند. علمدار را از این بابت نمیگویم که حضرت عباس)ع( زمانی که روی اسب مینشست، زانوهایش به گوش اسب میرسید. منظور من از علمدار؛ یعنی قاری، حافظ و مفسر قرآن. یعنی حضرت عباسی که مجتهد بود؛ فرزند علی بن ابیطالب)ع( بود. فرزند صفین بود. فرزند یدالله بود. با این همه ویژگی اما مطیع کامل بود. متاسفانه در مورد جنگ ما فقط به فرماندهان میپردازیم. میگوییم که چون آن فرد فرمانده بود، هنرمند است. اما من میگویم که یدالله کلهر چون معاون و قائم مقام بود؛ این پست را با چه هنری اجرا میکرد. کدام فرمانده را سراغ دارید که بگویید چون در اینجا معاونتش معاونت بود به موفقیت رسید. یعنی فقط کسانی که فرمانده بودند را درشت میکنیم. ولی کلهر فقط در جایی که فرمانده نبود بزرگ شد. این خیلی مهم است. در پایان صحبت خاصی اگر راجع به آقای کلهر دارید برایمان بگویید. شما وقتی یک حادثه تلخ برایتان اتفاق می افتد؛ بعد از آن حادثه تلخ هر حادثهای که تلخ نباشد؛ برای شما خیلی شیرین است. یا یک جا که فرماندهی خیلی خوب فرماندهی نکرده است، یک فرمانده معمولی که بیاید زود ارتفاع درجه و رتبه میگیرد. کلهر به خودی خود و نه به خاطر اینکه بعد از چه کسانی به لشگر آمد؛ نه به خاطر اینکه جانشین علی فضلی بود و ... . واقعاً کلهر فقط و فقط به خاطر آن شخصیت خودش، کلهر بود.
من فکر میکنم که اگر فرماندهان را در سمت فرماندهی شناختیم؛ کلهر در سمت جانشینی، همان کارهایی را کرد که فرماندهان بزرگ انجام دادند. ما در تاریخ جنگهای گذشته هم نداشتیم که بگوییم فلان فرد، معاون خیلی قویای بوده است. اما کلهر در سمت خودش در نوع مسئولیت خودش، منحصر به فرد است. واقعاً در دو لشگر تهران هم معاون و قائم مقام زیاد به چشم میآید. بله. شاید هم اشتباهی صورت گرفته است. چون ما فقط سراغ فرماندهان میرویم. ببینید حدود 11 الی 12 مسئول ستاد در لشگر 10 سیدالشهدا تغییر کردند. از علی ربیعی گرفته تا رسول توکلی، مسعود معمایی، محمد حیدری، محسن سوهانی، عباس ورامینی و... . ولی هیچ رئیس ستادی مانند شهید احسانی نژاد که آن زمان کم تجربه بود دوره عالی را در لشگر گذراند؛ فقط و فقط به خاطر اینکه در تیم فرماندهی حضور داشته که کلهر هم در آن بوده است. احسانی نژاد از نظر قد و قواره، از نظر سابقه، از نظر تجربه، همه اینها را که نگاه کنید دو سر و گردن از بقیه مسئول ستادها پایینتر است. اما در زمانی که شهید کلهر در لشگر بود احسانی نژاد کار کرد، بدون اینکه هیچ مشکلی برایش پیش بیاید. بعد از اینکه او رفت حسین دقیقی آمد. باز بدون این که تنشی به وجود بیاید کار کرد تا زمانی که آقای کلهر زنده بودند. ولی وقتی که آقای کلهر شهید شد اختلافات شروع شد. در پایان هم باید بگویم که خدا را شاکرم که چنین توفیقی پیدا کردم که در مورد بهترینها صحبت کنم. این توفیق بزرگی است که در این دنیای رنگارنگ، آشفته و مه آلود، خدا چنین توفیقی را به من میدهد که از خوبیهای خوبان صحبت کنم. این خود یک لطف است که دست تقدیر شما را به این سمت هدایت کرده است که از این بابت هم از شما متشکرم و هم از خدا که این لطف را شامل حال من کرده است.
از طرفی هم از شما خواهش دارم در مورد معرفی این شهدا بهگونهای قلم نزنید که مردم با خواندن این مطالب فکر نکنند که این آدمها برای یک دوره خاص بودند و دیگر هم از آن جنس وجود ندارد. در عین حال که ویژگیهای منحصر به فرد این شهدا را نقل میکنید، طوری قدم برندارید که چنین برداشت شود که دیگر کسی نمیتواند حاج همت شود. دیگر کسی نمیتواند یدالله کلهر شود. دیگر کسی نمیتواند کاظم رستگار شود. چون بعضاً پیش میآید که جوانها و نسل سوم ما، این طور برداشت میکنند که نسل این فرماندهان دیگر تمام شده است. اما من که تازه از سوریه برگشتهام؛ با چشمان خود دیدم که حسین فهمیدهها هنوز هستند. حاج همتها هنوز هستند. یدالله کلهرها هنوز هستند.
منبع: ماهنامه شاهد یاران/ شماره 127