دو وصیت نامه از حاج ابراهیم همت:ملت ما ملت معجزه گر قرآن است
نوید شاهد: به تاريخ 1359/10/19 شمسي ساعت 10/10 شب چند سطري وصيت نامه مينويسم.
شب ستارهاي به زمين ميكشند و باز اين اسمان غم زده غرق ستاره است.
مادر جان ! ميداني تو را بسيار دوست دارم و مي داني كه فرزندت چقدر عاشق شهادت است و عشق به شهيدان داشت. مادر جهل حاكم بر يك جامعه، انسانها را به تباهي ميكشد و حكومتهاي طاغوت مكمل اين جهلند و شايد قرنها طول بكشد و انساني از سلاله پاكان زاييده شود و بتواند رهبري يك جامعه سر درگم را و سر در لاك خود فرو برده را در دست گيرد و (امام) تبلور سلاله ادامه دهندگان راه امامت و شهامت و شهادت است. مادر جان ! به خاطر داري كه من براي يك اطلاعيه (امام ) حاضر بودم بميرم كلام او الهام بخش روح پر فتوح اسلام در سينه و وجود گنديده من بوده و هست. اگر من افتخار شهادت داشتم از امام بخواهيد برايم دعا كند تا شايد خدا، من روسياه را در درگاه با عظمتش به عنوان يك شهيد بپذيرد.
مادر جان ! من متنفر بودم و هستم از انسانهای سازشكار و بيتفاوت و متاسفانه جواناني كه شناخت كافي از اسلام ندارند و نمي دانند براي چه زندگي ميكنند و چه اهدافي دارند و اصلا اسلام چه ميگويد بسيارند. اي كاش به خود ميامدند. از طرف من به جوانان بگوييد ، چشم شهيدان و تبلور خويشان به شما دوخته شده است ، به پا خيزيد اسلام و خود را دريابيد.
نظير انقلاب اسلامي ما در هيچ كجا پيدا نميشود نه شرقي ، نه غربي . اسلامي كه : اسلامي و ... و اي كاش ملتهاي تحت فشار مثلث (زور و زر و تزوير) به خود ميامدند و انها نيز پوزه استكبار را بر خاك ميماليدند.
مادرجان ! جامعه ما انقلاب كرده و چندين سال طول ميكشد تا بتواند كم كم ، صفات و اخلاق طاغوت را از مغز انسانها بيرون برد ، ولي روشنفكران ما به اين انقلاب بسيار لطمه زدند زيرا نه ان را مي شناختند و نه برايش زحمت و رنجي متحمل شده بودند از هر طرف به اين نونهال ازاده ضربه زدند ، ولي خداوند مقتدر است. اگر هدايت نشدند مسلما مجازات خواهند شد.
پدرو مادر من ! من زندگي را دوست دارم ولي نه انقدر كه الودهاش شوم و خويشتن را گم و فراموش كنم. علي وار زيستن و علي وار شهيد شدن حسين وار زيستن و حسين وار شهيد شدن را دوست دارم. الگوي جاويد يك مومن از بند هوي و هوس رستن است و من اين الگو را نيز دوست داشتم. شهادت در قاموس اسلام كاري ترين ضربات را بر پيكر ظلم و جور و شرك الحاد مي زند و خواهد زد و تاريخ اين را ثابت كرده است.
پدر! ما فردا مي رويم به جنگ با انسانهايي كه چون كفار در صدر اسلام ، نمي دانند چرا و براي چه مي جنگند جنگ با (دمكرات) يا در حقيقت الت دست (بعث بغداد) (عراق ) .
ببين ما به چه روزي افتادهايم و استعمار چقدر جامعه ما را به لجنزار كشيدهاست ولي چارهاي نيست اينها سد راه انقلاب اسلامياند پس سد راه اسلام بايد برداشته شوند تا راه تكامل طي شود.
مادرجان ! به خدا قسم اگر گريه كني به خاطر من اصلا از تو راضي نخواهم بود، زينب وار زندگي كن و مرا نيز به خدا بسپار.
« الهم ارزقنا توفيق الشهاده في سبيلك» اسلام دين مبارزه و جهاد است و در اين راه احتياج به ايمان و ايثار و صبر و استقامت است. خواهران و برادرانم و همچنين پدرم ! مرا ببخشيد و از شما مي خواهم كه راهم را ادامه دهيد.
«والسلام » محمدابراهيم همت ساعت 12/15 -پاوه اتاق تحقيقات سپاه
وصیت نامه دوم:
«بسم الله الرحمن الرحيم » نامي كه هرگز از وجودم دور نيست و پيوسته با يادش ارزوي وصالش را در سر داشتم.
سلام بر حسين (ع) سالار شهيدان ، اسوه و اسطوره بشريت.
مادر عزيزم و همسر مهربانم ، پدرو برادران عزيزم ! درود خدا بر شما باد كه هرگز مانع حركتم در راه خدا نشديد ، چقدر شماها صبوريد ، خودتان ميدانيد كه من چقدر به شهيدان عشق مي ورزيدم ، غنچه هايي كه (كبوتراني كه ) هميشه در حال پرواز به سوي ملكوت اعلايند. الگو و اسوههايي كه معتقد به دادن جان براي گرفتن (بقا و حيات ابدي ) و نزديكي با خداي ، چرا كه «انالله اشتري من الله » من نيز در پوست خود نمي گنجم ، گمشدهاي دارم و خويشتن را در قفس محبوس مي بينم و مي خواهم از قفس به درايم ، سيمهاي خاردار مانعند من از دنياي ظاهر فريب ماديات و همه انچه كه از خدا بازم مي دارد متنفرم (هواي نفس ، شيطان درون و خالص نشدن ) .
در طول جنگ برادراني كه در عمليات شهيد مي شدند از قبل سيمايشان روحاني و نوراني مي شد و هر بي طرفي احساس مي كرد كه نوبت شهادت ان برادر فرا رسيده است.
عزيزانم اين بار دوم است كه وصيت نامه مي نويسم ولي لياقت ندارم و معلوم است كه هنوز در بند اسارتم ، هنوز خالص نشدهام و الودهام . از شروع انقلاب در اين راه افتادم و پس از پيروزي انقلاب نيز سپاه را پناهگاه خوبي براي مبارزه يافتم ابتدا درگيري با ضد انقلاب و خونين در منطقه شهرضا (قمشه) و سميرم . سپس شركت در خوزستان و جريان گروهكها در خرمشهر پس از ان سفر به سيستان و بلوچستان (چاه بهار و گنارك) و بعدا حركت به طرف كردستان . دقيقا دو سال در كردستان ( پاوه -نوسود) بودم و نزديك به سه ماه است در خوزستان هستم . مثل اين است كه ديگر جنگ با من عجين شده است . خداوند تا كنون لطف زيادي به اين سراپا گناه كرده و توفيق مبارزه در راهش را نصيبم كرده است.
اكنون من مي روم با دنيايي انتظار ، انتظار وصال و رسيدن به معشوق . اي عزيزان من توجه كنيد:
1- اگر خداوند فرزندي نصيبم كرد ، با اينكه نتوانستم در طول دوراني كه همسر اختيار كردم حتي يك هفته خانه باشم ، دلم مي خواهد او را علي وار تربيت كنيد.
همسرم انسان فوق العادهاي است او صبور است و به زينب عشق مي ورزد ، او از تربيت كردن صحيح فرزندم لذت خواهد برد چون راهش را پيدا كرده است. اگر پسر به دنيا اورد اسم او را مهدي و اگر دختر به دنيا اورد اسم او را مريم بگذاريد چون همسرم از اين اسم خوشش ميايد .
2- «امام » مظهر صفا ، پاكي ، خلوص و دريايي از معرفت است ، فرامين او را مو به مو اجرا كنيد تا خداوند از شما راضي باشد زيرا او ولي فقيه است و در نزد خدا ارزش والايي دارد.
3- هر چه پول دارم ، اول بدهي مكه مرا به پيگيري سپاه تهران (ستاد مركزي ) بدهيد و بقيه را همسرم هر طور خواست خرج كند.
4- ملت ما ملت معجزه گر قرآن است و من سفارشم به ملت تداوم بخشيدن به راه شهيدان و استعانت به درگاه خداوند است ، تا اين انقلاب را به انقلاب حضرت مهدي (عجلالله تعالي فرجه الشريف ) وصل نمايد و در اين تلاش پيگير مسلما نصر خداوند شامل حال مومنين است .
5- از مادرم و همه فاميل و همسرم ، اگر به خاطر من بي تابي كنند راضي نيستم ، مرا به خدا بسپاريد و صبور و شجاع باشيد. «والسلام » حقير حاج همت 1361/2/26 شهادت اسفند ماه سال 1362 - عمليات خيبر. جزيره مجنون