رستگاری در محراب نمازجمعه به روش شهید آیت الله مدنی
به گزارش نوید شاهد، شهید آیت الله مدنی که به تعبیری او را «سلمان امام خمینی (ره)» نام نهاده اند، مجاهد و مبارزی خستگی ناپذیر بود که با تأسی از سیره امام علی (ع) آرزویی جزء رستگاری و پوشیدن ردای شهادت نداشت. او در محراب نماز جمعه رستگار شد. در این گزارش به مرور زندگینامه و همچنین سیره اخلاقی و مبارزاتی این شهید والامقام به روایت از یاران و نزدیکان ایشان میپردازدیم. روایت های این گزارش از کتاب «شهیدان محراب : ویژه نامه شهداي محراب حضرات آیات مدنی، دستغیب، صدوقی و اشرفی اصفهانی» نوشته «حسین اسحاقی» و جمعی از نویسندگان انتخاب شده است.
شهید آیت الله اسداله مدنی که بود؟
شهید آیت الله اسدالله مدنی در یکی از روزهاي سال 1292 هجري شمسی در شهرستان آذرشهر، از توابع آذربایجان شرقی به دنیا آمد. تحصیلات خود را در شهر مقدس قم و نجف اشرف ادامه داد. پیش از پیروزي انقلاب، به دلیل مبارزه با نظام ستم شاهی، به شهرهاي مختلفی چون نورآباد ممسنی، گنبد کاووس، کنگان و مهاباد تبعید شد، ولی لحظه اي از هدف خود دست برنداشت. در محل هاي تبعید، با اخلاق و رفتار نیکوي خود، مردم را شیفته خود می ساخت. پس از پیروزي انقلاب نیز خدمات ارزنده اي در سطح کشور و شهرهاي همدان و تبریز انجام داد. بیستم و شهریورماه 1360 20 پس از خواندن نماز جمعه و هنگام خواندن نماز مستحبی ما بین نماز جمعه و عصر، به دست یکی از مزدوران منافقین که نارنجکی به کمر بسته بود، به شهادت رسید. با انتشار این خبر، شهر به حالت تعطیل درآمد و در سرتاسر استان آذربایجان شرقی عزاي عمومی اعلام شد. استان لرستان و زنجان نیز به حالت تعطیل انبوه مردم شهر، پیکر غرقه به خون این مبارز عالم را با احترام فراوان تا فرودگاه تشییع کردند و از آنجا به تهران و از تهران به شهر مقدس قم انتقال یافت. صبح روز بعد در میان سیل عظیم جمعیت همیشه در صحنه، به سوي صحن مطهر حضرت معصومه علیهاالسلام تشییع و پس از اداي نماز میت به امامت آیت الله العظمی گلپایگانی، در حرم مطهر به خاك سپرده شد.
سیره اخلاقی و مبارزاتی شهید آیت الله مدنی به روایت یاران و همراهان
احترام امام (ره) به شهید مدنی
رویه حضرت امام رحمه الله در احترام گزاردن به افراد، متفاوت بود؛ گاهی با گفتن یا الله این کار را انجام می دادند و گاهی هم نیم خیز می شدند و در برابر بعضی از علما و فضلا نیز تمام قد می ایستادند. زمانی که شهید مدنی به دیدار ایشان می رفت، امام راحل در برابر ایشان سراپا می ایستادند و چنان جوّي در مجلس ایجاد می شد که حاضرین نیز متابعت می کردند. این گونه احترام نهادن از طرف امام، کاملًا جاي تعجب بود و نشان از قداست واحترام آن شخص در نزد امام داشت.
راوی: حجت الاسلام بنکدار
ماه رمضان
درس اخلاق و منبر ایشان بسیار اثرگذار بود. در شب تولد امام حسن مجتبی علیه السلام و شب هاي قدر در ماه رمضان، طلاب و بزرگانی چون علامه امینی صاحب« الغدیر» و دیگران سعی می کردند هر طور شده در مراسم احیا و قرآن بر سرگرفتن ایشان حاضر شوند. انصافا حال وهواي معنوي خاصی برجمع سایه گستر می شد. هر سال در یکی از شب هاي ماه رمضان براي مراسم افطاري، تمام همسایگان را دعوت و متواضعانه از آنها پذیرایی می کردند.
راوی: حجت الاسلام ستاري
اسوه شهامت
یک شب ما منزل جناب آقاي رحمانی، از [استادان] محترم همدان دعوت داشتیم. تا ساعت 11 شب طول کشید. موقع مراجعت، خیابان خلوت بود. نزدیک آرامگاه بوعلی، منافقین ساختمان بزرگی را تصرف کرده و با نصب پلاکاردي آن را مقرّ خود قرار داده بودند. نزدیک ساختمان، شهید مدنی به راننده دستور توقف داد. با صلابت و شجاعت تمام و با گام هاي استوار به طرف ساختمان اشغال شده به راه افتادند و خودشان به تنهایی داخل ساختمان رفتند و تهدید کردند که تا صبح نشده، بساطتان را جمع کنید و از اینجا بروید. این برخورد قاطع سبب شد منافقین، با دستپاچگی، نیمه شب، ساختمان را تخلیه کنند.
راوی: حجت الاسلام موسوي قافله باشی
قرب به حق
پدرم در انتخاب دعا بسیار دقیق بود. دعاهایی را انتخاب می کرد که در آن ذکر دنیا کمتر بود، ذکر بهشت کمتر بود. دعاهایی را می خواند که در آنها قرب به حق و رضایت حق بود و به آنها سخت پاي بند بود و عمل می کرد. همین ها او را به جایی رسانده بودند که دیگر نه بخل، نه کینه و نه حسد در ایشان وجود نداشت.
راوی: فرزند شهید
محبت شدید به اهل بیت
اخلاص و ارادت عجیبی به ائمه اطهار داشتند. به اتفاق ایشان، با پاي برهنه در ایام زیارتی از نجف اشرف به راه می افتادیم و مسیر شانزده فرسخی را عاشقانه طی می کردیم. در بین راه متوجه شدم که پاي ایشان ورم کرده، بااین حال زیر لب زمزمه می کرد: شکر...شکر...شکر. ایشان در مقابل ضریح اباعبدالله الحسین علیه السلام مثل عبد ذلیلی که انگار دارد با امام خود حضورا صحبت می کند، راز و نیاز می کردند. واقعا علاقه ایشان به ائمه هدي فوق العاده بود.
راوی: حجت الاسلام موسوي قافله باشی
قناعت
نکته اخلاقی و آموزنده اي که از ایشان به خاطر دارم و شاید براي اهلش مفید باشد، مسئله شرط ایشان در هنگام عقد ازدواج دخترشان بود. برخلاف معمول [که ]همه شرط و شروط در هنگام عقد، روي مسائل مادي دور می زند، مثل اینکه حقوق و درآمدش چطور باشد، خانه و زندگی اش کجا و چگونه باشد، ولی ایشان مقید بودند که دامادهایشان طلبه درس خوان و متقی باشند و تنها شرطی که با این جانب کردند، این بود که یک دوره رساله توضیح المسائل را به خانواده ام درس بدهم.
راوی: حجت الاسلام بروجردي، داماد شهید
قیام سال 1342
در سال 1342 ، با آغاز حرکت عظیم مردم مسلمان ایران به رهبري حضرت امام خمینی رحمه الله براي سرنگونی رژیم امام لبیک گفت و با تعطیل کردن « هل من ناصر ینصرنی » طاغوت، آیت الله مدنی نخستین کسی بود که در نجف به نداي کلاس هاي خود در نجف و تشکیل مجالس سخنرانی، از چهره پلید رژیم مزدور پهلوي پرده برداشت. وي در این زمان در نجف، سردمدار دفاع و پشتیبانی از قیام امام به شمار می آمد و حوادث ایران را براي طلاب بیان می کرد. آن شهید بزرگوار در این باره گفته است: من علما را در مسجد هندي جمع کردم. صحبت کردم که به داد اسلام برسید. از آقایان علما تقاضا کردم. من در آنجا گریه
کردم و علما هم گریه کردند. همچنین گفتم: شنیدیم امام را گرفته اند. سپس با یک عده از طلاب براي دیدن مرحوم آیت الله حکیم رحمه الله رفتم. ایشان در نجف نبودند. رفتم کربلا خدمت ایشان، دستشان را بوسیدم و گفتم آقا! امروز آقاي خمینی، مظهر اسلام است. گفتند: باشد، هرچه بگویی می کنم. گفتم: اقدام کنید! ایشان بلافاصله تلگراف زدند به شاه.
برگرفته از سیره و سخنان شهید آیت الله مدنی
شهید مدنی به روایت اسناد ساواك
مرکز بررسی اسناد تاریخی، به اسناد مهمی دست یافته است که در آنها، عُمال رژیم ستم شاهی به شیوه هاي مختلف کوشیده اند، با شایعه پراکنی و دروغ، شخصیت آیت الله مدنی را تخریب کنند، ولی با توجه به ارتباط قوي ایشان با مردم، هیچ گاه به اهداف شوم خود دست نیافتند. رژیم به دلیل اهمیت و اثرگذاري مبارزه هاي شهید مدنی، تمام فعالیت هاي سیاسی و اجتماعی و حتی فردي او را به دقت زیر نظر داشت. آنها نامه خصوصی دوستانش را می گشودند و از محتواي آن، بهره برداري اطلاعاتی می کردند. این اسناد شامل صدها سند بسیار محرمانه است و در 600 صفحه به چاپ رسیده است. نمونه ای از اسناد را می خوانیم:
در جلسه روضه خوانی در مسجد شاه آباد، تعداد حدود 250 نفر جمع و اسدالله مدنی در ساعت 18 مورخه 1353ضمن سخنرانی درباره منافقین، اظهار داشته، خدا نکند این نوع خرمگس ها در مسجد باشند، بعضی مانند یزید با ماسک اسلام به مکه می روند و بعضی با اینکه پسر یزید را می شناسند، به اولاد یزید تعظیم می کنند.
در کنار نواب صفوي
آیت الله مدنی در کنار تحصیل و تدریس و فعالیت هاي اجتماعی فشرده در نجف اشرف، به مسائل سیاسی به ویژه مسائل و آموزه هاي منفی « کسروي » ایران توجهی ویژه داشت. ازجمله مبارزه هاي ایشان در آن دوران، مبارزه با اندیشه هاي انحرافی این حرکت نادرست بود. ایشان بنا به تکلیف، اسباب حرکت شهید نواب صفوي را به ایران فراهم کرد. وي مقداري از کتاب هایش را فروخت و پولش را در اختیار نواب قرار داد تا پس از تهیه سلاح، به ایران بیاید و کارهاي نابخردانه کسروي خائن را متوقف کند. شهید نواب صفوي، پیوسته خود را از شاگردان و دست پروردگان آیت الله مدنی معرفی و از دیدگاه هاي اجتماعی و سیاسی ایشان پیروي می کرد.
حزب خَلق مسلمان
در آن روزهاي حساس که حضور مزدوران مسلح، بخشی از غرب کشور را تهدید می کرد، حزب خلق مسلمان نیز تبریز و شهرهاي اطراف آن را ناامن ساخته و بسیاري از مراکز انتظامی و امنیتی را در اختیار خود در آورده بود. از 34 کمیته، 30 عدد آن در اختیار و خدمت حزب خلق مسلمان بود. یک روز نزدیک غروب بود که خلق مسلمانی ها، کمیته بازرسی را گرفته بودند و به طرف خانه ایشان هم تیراندازي می شد. نزدیک اذان بود، بچه ها رفتند و به ایشان گفتند: به مسجد نروید! اتفاقا زودتر رفتند، من جلو رفتم و عرض کردم: حاج آقا نروید، تیراندازي است، اینها آمده اند براي کشتن شما! از این طرف و آن طرف هم تلفن می زنند که حاج آقا را نگذارید بروند بیرون. ایشان به من گفتند: « از تو توقع نداشتم. اگر من به مسجد نروم، تضعیف روحیه مسلمانان کرده ام و من پیش خدا جواب ندارم. چه جوابی به خداي خودم بدهم؟ [بگویم]
اگر به مسجد نرفتم به خاطر جانم بود؟! می گوید اسلام و انقلاب از [جان ]تو عزیزتر بود. جماعت را اقامه کردند و به این ترتیب، در آشوب تبریز، شجاعانه و با درایت و کوشش خود، نقشه هاي تفرقه افکنانه ضد انقلاب را نقش برآب کرد و در این راه، دردها و رنج هاي بی شماري به جان خرید.
ایشان در هجوم هیئت قمه زنی به منزلشان، کوچک ترین خوفی به دلش راه نداد. به کنار پنجره آمد و چنین گفت:« خداي ما یکی است. پیامبر ما، دین ما، یکی است. ما همگی یک کتاب داریم. بگویید که چه می خواهید.» یک لحظه سرها پایین می افتد، آنها این مرد را نشناخته بودند و به حقیقت ایمانش پی نبرده بودند. پس از روشن شدن این امر، آنانی که قصد جانش را داشتند، او را در آغوش می گیرند.
راوی: حجت الاسلام بهاءالدینی، داماد شهید آیت الله مدنی
در کنار رزمندگان
عده اي می خواستند به جبهه بروند، بچه ها که رفتند، دیدیم حاج آقا آمدند خانه و سخت ناراحت هستند، اشک چشمانش حلقه زده بود. گفتیم: حاج آقا، چرا ناراحتید! گفتند: تلفن بزنید به دفتر امام و اجازه بگیرید که من هم با این بچه ها به جبهه بروم. پرسیدیم: حاج آقا! گفتند: «آخر من نمی توانم ببینم این بچه ها می روند جبهه، آنجا می جنگند و من نروم بجنگم. خوب من پیر شده ام، اگر گذشت این بچه ها را نداشته باشم، ایثار این بچه ها را نداشته باشم، وای به حال من!» ولی خوب معلوم بود که حضرت امام هیچ وثت اجازه نمی دادند ایشان سنگر تبریز را رها کنند و به جبهه بروند. البته این حرکت ایشان هم نشانه عشق ایشان بود به شهادت و انقطاع ایشان از دنیا.
راوی: حجت الاسلام بهاءالدینی، داماد شهید آیت الله مدنی
نمایندگان مجلس
زمانی که عده اي از نمایندگان مجلس شوراي اسلامی، به منظور اعتراض به لایحه اي، مجلس را ترك کردند و آن را از اکثریت انداختند، آیت الله مدنی فرمود: نمایندگان مجلس شوراي اسلامی باید بدانند که شخصیت و شأن و عزت نمایندگان باید بیشتر از این باشد که مجلس را ترك کنند و اگر بخواهند مجلس را از اکثریت بیندازند، این، هم مخالفت با اسلام است و هم انقلاب و هم مخالفت با خواست موکّلین آن نمایندگان است.
سجاده خونین
خاطره اي که پیوسته در پیش چشمم مجسم است، آخرین جمعه عمرش بود که این جانب هم در تبریز حاضر بودم و پیش از خطبه هاي نماز جمعه سخنرانی داشتم و در موقع نماز در حدود یک متر با ایشان فاصله داشتم. نماز جمعه را خواندند و در خطبه ها هم آن روز با حرارت زیاد حرف می زدند. عادتشان بود نماز ظهر را هم بین نماز جمعه و عصر، از باب استحباب می خواندند. در حال خواندن نماز ظهر، از صف سوم منافقی بلند شد و برق آسا از پشت، او را در بغل گرفت و سه نارنجک که به خود بسته بود، هر سه منفجر شدند. منافق، بلافاصله به جهنم واصل شد و شهید مدنی نیز بر زمین افتاد. کوشیدند تا او را به بیمارستان برسانند، اما در بین راه به فیض عظیم شهادت نائل آمد و به شهید اول محراب، مولا امیرالمؤمنین علی علیه السلام پیوست.
راوی: آیت الله انزابی از دوستان شهید آیت الله مدنی