آخرين ديدار و خاطره و توصيه شهيد
نوید شاهد: آخرين ديدار وي با خانواده زماني بود كه وقتي صبح زود از خواب بيدار شد و ميخواست كه به بازار برود به همسران و فرزندان خود گفته كه من امروز خيلي ناراحت هستم، چون قرار است مزدوري به نام تيمسار ورهرام (استاندار تحميلي استان آذربايجانغربي) عازم مهاباد شد و هر طور شده من نبايد اجازه بدهم كه اين مزدور خائن پايش را به مهاباد بگذارد. شما نميدانيد اوضاع مملكت چگونه ميباشد، اين روزها بدون هيچ جرمي چند تا روحاني را در قم شهيد كردند جرم آنها فقط دفاع از اسلام و قرآن بوده است كه به طرز وحشيانهاي آنها را به شهادت ميرسانند و به خاطر آنها خيلي غمگين و افسرده خاطر بود و همانگونه كه تك تك بچهها را طبق عادت هميشگي بوس و خداحافظي كرد و رفت و ديگر برنگشت.
خاطرهاي از زبان فرزند (دختر شهيد):
خاطرم است كه وقتي هفت ساله بودم و تازه راهي دبستان شده بودم و بعضي از كلمات را درك ميكردم، با توجه به اين كه پدرم فعاليتهاي سياسي و اجتماعي زيادي انجام ميداد مردم را به خصوص خواهران را جهت حفظ حجاب و رعايت قوانين اسلام ارشاد مينمود. وقتي كه روزي به همراه پدرم به يك قنادي رفتيم با دو نفر دختر مواجه شديم كه رفتار بسيار ناپسند داشتند و لباسهاي خيلي نامناسب و ناجور به تن داشتند و پدرم هم كه از ديدن چنين وضعي بسيار ناراحت و آشفته شد، در مرحله اول آنها را راهنمايي كرده و به آنها گفت كه اخلاق و رفتار و حركات و لباس پوشيدنشان درست و صحيح نيست و از آنها خواست كه آن شيوه اعمال را ترك كنند، ولي آنها قبول نكردند و با خشونت با پدرم صحبت كردند، پدرم تكه كاغذي به دست من داد و به من گفت: دخترم شما كه مقداري سواد داري و ميتواني بعضي كلمات را بنويسي بر روي اين كاغذ شعار (مرگ بر شاه، زنده باد اسلام) را بنويس و به اين دو تا دختر بده كه هدف من اين است كه من هم آن را نوشتم و به آنها دادم كه آنها فوري آن را پاره كرده و به من فحش و ناسزا گفتند.
توصيه شهيد:
هميشه به خدا، پيامبر و موسي بن جعفر(ع) متوسل بشويد، بايد شجاع باشيد و نترسيد و به فقرا و محرومين كمك كنيد، زير بار ظلم و ستم كسي نرويد و خودتان نيز به كسي ظلم و ستم نكنيد. با همسايهها و مردم خوش رفتار و لحني زيبا داشته باشيد و از شما ميخواهم تا آنجا كه در توان داريد براي اسلام تبليغ كنيد، وقتي من شهيد شدم براي من عزاداري نكنيد بلكه پيرو من باشيد و رسالت خود را به خوبي انجام بدهيد و هميشه و در همه حال پوشيده و باحجاب باشيد و در تربيت فرزندان خود كوشا باشيد.
چگونگي شهادت:
در تاريخ57/9/9 مزدوري به نام تيمسار ورهرام (استاندار تحميلي استان آذربايجانغربي) عازم مهاباد بود كه شهيد قصد ترور وي را داشت، ولي چند نفر ساواكي از نقشه وي مطلع گشته و در تعقيب وي برميآيند، نامبرده يكي از آنها را به نام ابراهيم فرامرزي ترور و خود فرار ميكند و بلافاصله آن محل را ترك ميكند و دنبال ورهرام مزدور به جستجو ميپردازد كه بالاخره در نزديك شهرباني، واقع در بلوار اروميه مزدوران ديگر كه از نقشه مطلع شده بودند و او را هم به خوبي ميشناختند نامبرده در يك پيكان بوده، در نزديكي شهرباني توسط تيراندازان و مزدوران محاصره ميشود و بعد از يك ساعت نبرد شديد و مسلحانه بين سيدعمر و افراد ساواكي به دست كثيف خونخواران رژيم منفور پهلوي در عصر همان روز به درجه رفيع شهادت نائل ميآيد كه با شنيدن و پخش خبر شهادت سيد عمر در تاريخ57/9/10 تمامي اهالي روستا و شهرهاي مختلف كردستان و چندتا روحاني از قم براي شركت در تشييع جنازه پيكر پاك و مطهر شهيد سيد عمر تشريف ميآورند و جمع ميشوند و او را تا محل قبرستان به مهاباد بدرقه و به خاك ميسپارند كه با شهادت وي تظاهرات و راهپيمائيهاي ضد شاهي مردم مهاباد به اوج خود ميرسد. شهيد با خون خويش حقيقت راهش را به ثبوت رساند و روشنگر راه پويندگان اسلام راستين واقع شد. از شهيد سه دختر و دو پسر و يك همسر باقي مانده است كه ادامه دهنده راه وي باشند، لازم به تذكر است كه در تشييع جنازه شهيد سيد عمر، شهيد محراب آيت ا... مدني هم شركت جسته بود.
زمينههاي تخصصي شهيد و آثار هنري و فرهنگي او:
با توجه به اينكه شهيد بيسواد بود ولي با داشتن استعداد و ذوق خاصش در تدريس قرآن مهارت و تخصصي فراوان داشت و در تجارت و خريد و فروش (معامله) يعني آموزش نظامي، رانندگي و سيم كشي ساختمان، استاد شده بود و ميتوانست چنين كارهايي را به خوبي و بدون مشكل انجام دهد.
مسافرتها، مأموريتها و دوستان شهيد و اتفاقات مهمي كه در زندگي شهيد رخ داده است:
او در طي عمر پر بركت و چهل ساله خويش لحظهاي آرام نگرفت و پياپي در زمينه آشنايي با وضعيت اهالي شهرها و روستاهاي مختلف كشور مبادرت به سفر مينمود. شهيد سيد عمر در طي مسافرتهايش به شهرها و روستاهاي مختلف اسلامي كشور توانست از نزديك با آنها و جريانهاي حاكم بر آنها آشنا شود، البته مسافرتهاي كوتاه ايشان كه بيشتر در ايام ماههاي محرم و رمضان و غيره به شهرهاي بسيار مذهبي كشور خلاصه ميشد، چون در اين ايام مردم را به برپايي مراسم و شركت در جلسات مذهبي وا ميداشت و چند بار هم به اروميه و كرمانشاه سفر كرده و دفعات زيادي هم به سنندج كه خواهرش در آنجا سكونت داشتند سفر مينمود.
رابطه شهيد با والدين و خانواده و مردم:
از زبان همسر و فرزندان شهيد: با اخلاق كريمه و مواعظ پدرانهاش از بچهها دلجوئي مينمود و همچنين در برخورد با بچهها واقعاً نمونه بود. در اين مدت كه باهم زندگي كرديم يك لحظه ناراحت نشدم و در مورد بچهها هم نه آنقدر آنها را لوس ميكرد و نه خيلي نسبت به آنها بياعتنا بود، ولي آنچه را كه هميشه سعي داشت رعايت كند اين بود كه بچهها را زياد به خودمان لوس نميكرد، چون ميدانست كه يك روز شهيد ميشود. او در ميان خانواده و محل هميشه به عنوان يك چهره محبوب و دوست داشتني جلوه كرده بود، با روحيه اجتماعي خاص خود هميشه سعي در كمك به ديگران داشت. در خانه از محبت و عاطفهاي فوقالعاده برخوردار بود و نسبت به فرزندانش چنان رفتار ميكرد و صحبت مينمود كه گوئي اينها انسان كاملي هستند، از آنها نظر خواهي ميكرد و يا شب كه به خانه ميآمد حداقل سعي ميكرد ساعتي را با آنها بازي كند. اين طور نبود كه خانواده را فراموش كند و هميشه سعي ميكرد تمام مشكلات خانوادگي و خويشان را حل بكند، اگر كسي اشكالي در زندگي داشت به ايشان مراجعه ميكرد. براي رسيدگي به مشكلات و امور مردم بارها از سر غذا بلند ميشد و به امور آنها رسيدگي ميكرد و به يك لحظه هم احساس خستگي نميكرد. شهيد اگر چه از لحاظ مالي بيبضاعت بود، اما هميشه با نيروي كار خود در امور خيريه شركت مينمود، تمام اوقات و ايام زندگي خود را در راه اسلام و قرآن با فقرا و محرومين جامعه پشت سر گذاشت و هر لحظه با مردم از رابطه حسنهاي برخوردار بود.
شرح زندگي سال به سال شهيد قبل و بعد از انقلاب تا لحظه شهادت:
شهيد سيد عمر در سال1319 شمسي در خانوادهاي مسلمان و مذهبي و فقير در شهرستان مهاباد متولد شد. پدرش پيش نماز مسجد قبله بود، دوران طفوليت را با تحمل فقر و تنگدستي كه زائيده رژيم ظالم و سفاك پهلوي بود پشت سر گذاشت. به علت نبودن امكانات مالي از درس خواندن محروم شد و نتوانست به مدرسه برود و براي كمك به پدر و مادرش مجبور شد كار كند تا شايد قسمتي از مخارج خانه را از دوش پدر و مادرش بردارد، جوانياش را به كار طاقتفرسا ميگذرانيد. شهيد سيدعمر مثل پدرش مردي خداشناس و درستكار و در پاكدامني يك مسلمان واقعي بود، در بين مردم محبوبيت فراواني داشت، توجه زيادي به مسائل عبادتي اسلام داشت و هيچ وقت نماز و روزه خود را ترك نميكرد و در مجالس مذهبي و روزهخواني هميشه پيش قدم بود، تربيت صحيح و اسلامي او باعث شده بود كه در مقابل ظلم و بيداد هميشه قد علم نمايد.
به همين خاطر شايد بيشتر ايام زندگي از طرف حكومت ستمشاهي محكوم به زندان ميشد، به طوري كه ميتوان گفت در مدت چهل سال، پانزده سال را در زندانهاي مخوف شاهي گذرانيد و هرگاه از زندان آزاد ميشد همچنان به راه خود و مبارزات پيگير خود ادامه ميداد. او يار مستضعفان بود، با وجود اينكه ثروت زيادي نداشت ولي هيچگاه به تنهايي از آن استفاده نميكرد بلكه آنها را ميبرد و در بين محرومان تقسيم ميكرد، به طوري كه با شهادت وي مردم زيادي پشتيبان خود را از دست دادند. در زمان قيام15 خرداد1342 فعاليت چشمگيري داشت و در به تعطيل كشاندن بازار و شهر نقش بسزايي داشت كه بعد از آن واقعه، وي دوباره زنداني و بعد از مدتي آزاد ميشد. شهيد در طول مبارزاتش با روحانيوني چون شهيد محراب آيت ا... مدني در ارتباط بود، با اوجگيري مبارزات جهت پيروزي انقلاب اسلامي او همچنان در پيش همه استوار در حركت بود، تا اين كه به فكر تهيه اسلحه افتاد.
نامبرده يك اسلحه كمري و نارنجك تهيه نمود كه به وسيله آن ساواكهاي شهر را ترور و اذيت مينمود، شبها را به شعار دادن مرگ بر شاه و چسباندن اعلاميه بر ديوار و زنده باد اسلام ميگذرانيد و بالاخره در تاريخ 57/9/9 مزدوري به نام تيمسار ورهرام (استاندار تحميلي استان آذربايجانغربي) عازم مهاباد بود كه شهيد قصد ترور او را داشت ولي چند نفر ساواكي از نقشه وي مطلع شده و در تعقيب وي برميآيند و يكي از آنها را ترور ميكند و بعد از يك ساعت نبرد بين سيد عمر كه در يك پيكان بود و افراد ساواكي، وي را در عصر همان روز شهيد ميكنند و نامبرده با آرزو و خواست هميشگيش به درجه رفيع شهادت نائل ميآيد. لازم به تذكر است كه تمام ناخنهاي شهيد در اثر شكنجه درآمده بود و زندگي وي يك زندگي طلبه گونه بود و با همه جور قانع بوديم، همين قدر كه شام شب را داشتيم شكرگزار بوديم.
اوقات فراغت را چگونه ميگذرانيد:
اوقات فراغتي به آن صورت نداشت، چون فردي پرتلاش و كار بود و فرصتي براي فراغت كردن نداشت اگر هم يك چند لحظهاي از فعاليت باز ميايستاد اسلحه را روغن كاري ميكرد و آنها را آماده شليك ميكرد و در اين هنگام به فرزندان خود آموزش اسلحه را ياد ميداد و ميگفت اگر احياناً روزي اين ساواكهاي رژيم شاه ملعون وارد خانه شدند و من نتوانستم به آنها دسترسي پيدا كنم لااقل شما بتوانيد از آن استفاده كنيد و دفاع كنيد و هميشه با بچهها در مورد ظلم و ستمهاي رژيم شاه صحبت ميكرد.
وضع اقتصادي والدين و بازماندگان شهيد:
قبل از شهادت شهيد سيد عمر يك باب ساختمان تازه ساخت خريداري كرده بود كه مقدار زيادي به بانك بدهكار بودند، بعد از شهادت نامبرده كليه بدهيهاي شهيد توسط كمكهاي نقدي مردم شهيد پرور مهاباد پرداخت گرديد. بعد از تشكيل پرونده در بنياد شهيد، از لحاظ اقتصادي در وضعيت خوبي به سر ميبرند و كليه لوازم ضروري (حقوق، امتياز تاكسي) و ساير مزايا در اختيار خانواده شهيد قرار داده شده است.
بازتاب شهادت وي در محيط خانواده و خويشاوندان، محيط كار و جامعهاي كه در آن ميزيست:
فرزندان شهيد: با شهادت پدرمان احساس كرديم كه همه چيز را از دست دادهايم و ديگر نميتوانيم به زندگي ادامه دهيم، اما به زودي متوجه شديم كه مسؤوليت خطير نسبت به جامعه داريم و از خداوند ياري ميجوئيم تا راه شهدا را ادامه بدهيم.
همسر شهيد: برخورد بچهها با مسئله شهادت پدرشان كنجكاوي خاصي نشان ميدادند، نميتوانستند مسئله شهادت را درك كنند، فكر نميكردند كه ديگر پدرشان به منزل نخواهد آمد. برايشان توضيح داديم و به مرور زمان برايشان تفهيم شد كه او شهيد شده است و به آسمانها پرواز كرده و به سوي خدا شتافته است و در مرحله اول وقتي خبر شهادت ايشان را شنيدم يك لحظه به ياد آخرت اعمال خود افتادم، وقتي ما از دنيا برويم با دستي خالي و هيچ توشهاي نداريم كه همراه خود به دنياي ديگر برويم و اين است كه تأثير عميقي در ما و فرزندان و والدين و كليه افراد جامعه به جا گذاشت كه باعث شد ما ادامه دهنده راه وي باشيم. شهيد سيد عمر اميد مردم محروم بود كه زخم پاي زنجيرشان ضمانت تداوم راهشان و امامشان پيرو مرادشان بود، مظلوميت خون شهيد در رگ حيات امت غلغله حيات به پا كرد و بنيان سست عنكبوتيان را به لرزش انداخت، بلي! شهادت ايشان براي ما افتخار است چون اين راهي بود كه خودش انتخاب كرد و ما بايد راه او را ادامه بدهيم. مبارزات و فعاليتهاي بيامان برادر شهيد سيد عمر براي هميشه در اذهان امت شهيد پرور مهاباد به يادگار خواهند ماند.
نيازهاي فرهنگي بازماندگان:
ما معتقديم كه با استفاده از فرهنگ اسلامي در بازسازي نيروها و خودسازي خويش بسيار مؤثر باشيم و بايد سعي كنيم كه رسالتمان را به خوبي انجام بدهيم و جامعه را رو به رشد و توسعه بكشانيم و احساس كمبود نداشته باشيم و سعي كنيم كه بچهها را آن طور كه بهتر است تربيت كنيم و آنها را به مسائل روز و اخلاق اسلامي آشنا سازيم، چون اول خداوند و دوم تنها اميدشان همين مادرها هستند كه در فرهنگ فرزندان ميتوانند نقش مؤثري داشته باشند. از بنياد شهيد خواهشمنديم كه مسأله اساسي كار كردن روي فرهنگ خانوادههاست، چون اگر فرهنگ خانواده اسلامي باشد، كليه مسائل براي او حل ميشود. بيشتر براي خانوادهها كلاس آموزش احكام و اخلاق اسلامي و... بگذارند تا در فرهنگ خانوادهها نقش مؤثري داشته باشد و انشاءا... كه به ياري خداوند، فرزندان به تحصيلات خود ادامه دهند و امكانات ورود به دانشگاه هم براي آنها فراهم شود، تا بتوانند به دانشگاه بروند، لااقل در سنگر دانشگاه به ضرورت انقلاب فرهنگي بينديشند و پاي در آن راه امت كه با دگرگوني اساس فكري و اصولي دانشگاه، اين مكان مقدس را جايي براي استمرار مبارزات اسلامي قرار دهند.