چرایی 18 سال اسارت اسوه صبر؛ «شهید لشگری»
سرتیپ امینی، آشنایی شما با شهید لشگری از کجا آغاز شد؟
شهید لشگری خلبان «F5» و بنده خلبان «F4» بودم و قبل از آن که اسیر شوم نامش را بارها شنیده و می دانستم که بیست و هفتم شهریورماه 1359 اسیر شده است. بعد از اسارتم در سال 1371 می دانستم آقای «لشگری» آنجاست اما هیچ گاه اجازه ملاقات با ایشان را به ما ندادند.
فروردین 1377 حدود 320 اسیر ایرانی با 5500 اسیر رژیم بعث تبادل شدند که من در گروه اول بودم و سیزدهم ماه به مرز آمدم. آقای لشگری آخرین نفر بود که هفدهم فروردین آزاد شد و حدود هجده سال در اسارت بود. زمانی که در قرنطینه بودیم، حدود چهار روز منتظر آقای لشگری ماندیم تا ایشان هم آزاد شود و با یکدیگر به تهران بیائیم. دوستانی که مسوول تبادل بودند، از این موضوع ابراز نگرانی می کردند که امکان دارد در آخرین لحظات از تحویل آقای لشگری به نیروهای ایرانی منصرف شوند زیرا ایشان برگ برنده رژیم بعث بود. در بین اسرای ایرانی شهید «محمدجواد تندگویان» (وزیر نفت) و شهید «حسین لشگری» برای رژیم بعث اهمیت بسیاری داشتند. از آنجا که سال 1370 پیکر شهید «تندگویان» را تحویل دادند این نگرانی وجود داشت که شاید آقای لشگری را هم به شهادت رسانده باشند. اگرچه به توافق رسیده بودند که در اِزای آقای لشگری تعداد اُسرای عراقی بیشتری تبادل شود اما تا زمانی که ایشان به مرز نمی آمد خیالمان راحت نمی شد.
چرا شهید لشگری برای رژیم بعث مهم بود و مدت اسارتش 18 سال طول کشید؟
اگرچه شروع رسمی جنگ تحمیلی سی و یکم شهریور 1359 اعلام شد اما در عمل رژیم بعث از سیزدهم فروردین 1358 تجاوز خود به کشور را آغاز کرد و در این یک سال و نیم حدود 632 مورد حملات هوایی، زمینی و دریایی به خاک ایران داشت. شهید لشگری در این مدت در ماموریت های بسیاری حضور داشت که در نهایت بیست و هفتم شهریور 1359 با هواپیمای «F5» از پایگاه دزفول پرواز کرد تا جلوی پیشروی نیروهای رژیم بعث را بگیرد که نزدیک دزفول هواپیمای ایشان مورد هدف قرار گرفت و اسیر شد. در قطعنامه سازمان ملل «تعیین متجاوز» عنوان شده بود. رژیم بعث آقای لشگری را در اسارت نگه داشته بود تا به کارشناسان سازمان ملل بگوید ایران بیست و هفتم 1359 جنگ را آغاز کرده است و در واقع آقای لشگری مدرک شروع جنگ توسط ایران برای رژیم بعث بود. البته پس از بررسی های نیروی های سازمان ملل، رژیم بعث به عنوان شروع کننده جنگ شناخته شد و آقای لشگری هم هیچ گاه حاضر نشد در مصاحبه های آنها شرکت کند و اجازه بهره برداری به آنها را نداد.
از لحظه آزادی شهید لشگری برایمان بگویید.
آقای لشگری در آن تبادل آخرین فردی بود که تبادل شد. زمانی که قرار بود آقای لشگری به قرنطینه بیاید، همگی بی صبرانه منتظر بودیم اسیری را که هجده سال در اسارت بوده، ملاقات کنیم. زمانی که ایشان را دیدم احساس کردم چهره شان خیلی شکسته شده است اما روحیه اش عجیب بود. آقای لشگری از سال 1369 از اُسرا جدا و در خانه های مختلف محبوس بود. از آنجا که هیچ ایرانی در اطرافش حضور نداشت، در این سال ها به زبان عربی صحبت کرده بود و زمانی که با ما شروع به صحبت کرد، بیشتر کلمات عربی را مورد استفاده قرار می داد. در قرنطینه برنامه مصاحبه های مختلفی را برای ایشان تدارک دیده بودند بنابراین ابتدا با آقای لشگری به اتاقی که تدارک دیده بودیم، رفتیم و مدتی فارسی صحبت کردیم تا راحت تر بتواند به پرسش ها پاسخ دهد. زبان فارسی ایشان به سرعت راه افتاد و زمانی که به فرودگاه مهرآباد رسیدیم، سخنرانی شنیدنی انجام داد.
و دوستی شما از قرنطینه آغاز شد ...
بله، دوستی بنده با آقای لشگری از همانجا آغاز شد و تا زمان شهادت ایشان ادامه داشت. منزلمان در مهرآباد نزدیک هم بود. چند روز بعد از بازگشتمان، از آنجا که سال ها دور از کشور بودیم، همه چیز برایمان به ویژه برای آقای لشگری تازگی داشت. ایشان قبل از اسارت یک خودرو دنده اتوماتیک از آمریکا آورده و با خودرو دنده ای رانندگی نکرده بود. خاطرم هست برای نخستین بار که پشت فرمان خودرو نشست، نتوانست رانندگی کند. یک خودرو پیکان و راننده در اختیار ایشان قرار دادند و به این ترتیب رانندگی با خودرو دنده ای را یاد گرفت.
زمانی که از فرودگاه مهرآباد سوار اتوبوس شدیم تا به مرقد مطهر امام خمینی (ره) برویم، مسیر برای من که شش سال از کشور دور بودم، تا حدودی گنگ بود و آقای لشگری شرایط سخت تری داشت زیرا هجده سال از کشورش دور بود. ایشان در مسیر نام خیابان ها را از بنده می پرسید و من اگرچه در گذشته خیابان ها را می شناختم اما مسیر برایم ناشناخته بود.
همان طور که می دانیم، شهید لشگری علاوه بر آزاده، جانباز هم بودند. جانبازی ایشان چند درصد بود؟
برای درصد جانبازی با هم اقدام کردیم که جانبازی آقای لشگری 70 درصد و بنده 55 درصد تشخیص داده شد که این عدد بعدها تغییر کرد و نیروی هوایی برای ایشان جانبازی 100 درصد و برای بنده 85 درصد را تعیین کرد.
ایشان درباره رنج اسارت هم صحبت می کرد؟
آقای لشگری در اسارت رنج بسیاری را تحمل کرد. اسارت برای تمام اُسرا سخت بود اما برای ایشان جور دیگری بودد. برای مثال بنده شش سال دوره اسارت را در اردوگاه گذراندم اما ایشان سال های زیادی از دوران اسارت را در تنهایی گذراند. آقای لشگری دوران اسارتش را پذیرفته بود و بعد از آزادی شادمانی در چشمان ایشان موج می زد.
او بعد از اسارت خاطرات آن دوران را نوشت که حدود 2500 صفحه شد. نوشته هایش را برای چاپ در اختیار یک نهاد قرار داد اما کتاب در 200 صفحه منتشر شد. این موضوع برای آقای لشگری بسیار ناراحت کننده بود و به طور قطع اگر به خوبی چاپ و توزیع می شد، مورد استقبال چشمگیری قرار می گرفت. ایشان نوشته هایش را به همسرش سپرد و از ایشان خواسته بود این نوشته ها در اختیار هیچ کس قرار ندهد. آن کتاب گنجینه است که متاسفانه نتوانستند به خوبی از آن بهره ببرند.
سرتیپ امینی در پایان اگر بخواهید شهید لشگری را در یک جمله توصیف کنید، درباره ایشان چه می گویید؟
صحبت کردن درباره شهید لشگری بسیار سخت است. ایشان در روزهای آخر عمر مدیرعامل مجتمع «پردیسان» در شهرک غرب بود در حالی که باید در موقعیت بهتری خدمت می کرد. آقای لشگری انسان خاصی بود و با وجود تحمل رنج هجده سال اسارت، روحیه داشت. ایشان صادقانه خدمت کرد و بعد از بازگشت به کشور باز هم دست از تلاش برنداشت. او اسوه ای فراموش ناشدنی است که در قلبمان جای دارد.
گفت و گو از نیره دوخائی