با ابزار هنر می توانیم جوانان را به حجاب سوق دهیم
این بانوی نخبه فرزند شهید که پدرش در خرمشهر و در عملیات بیت المقدس و فتح المبین در سال 61 به درجه رفیع شهادت نایل شده است؛ می گوید: ایشان ابتدا در جهاد سازندگی به کشاورزان کمک می کردند تا اینکه با اصرار خودشان به جبهه رفتند....
جزئیات بیشتر را در گفت و گوی خجسته جوهرچی که اکنون پزشک و متخصص فارموکولوژی و عضو هیئت علمی گروه فار موکولوژی دانشکده علوم پزشکی شهید بهشتی تهران هستند ؛ با خبرنگار نوید شاهد می خوانید:
خجسته جوهرچی گفت: پدرم نوه ی حاج سید حسن رزاز پهلوان نامی ایران قبل از مرحوم تختی بودند به همین دلیل از بچگی مرام مردانگی داشتند و همیشه در همه جمع ها برای کارهای خیر پیش قدم بودند و خیلی روحیه شاد بذل گویی داشتند و همه علاقه مند این بودند که با پدرم به سفر بروند به خاطر اینکه می گفتند با ایشان به ما خیلی خوش می گذرد و در سال 45 یا 46 بعد از خرداد 42 فعالیت هایی داشتند تا اینکه رفتند یک سفر سوریه و لبنان و برگشتند، ایشان با مرحوم شهید چمران آشنا و جزء چریکهای نامنظم شهید چمران بودند و البته شغل اصلی ایشان کارمند بانک ملی بود یک مدت معاون شعبه بودند و بعد رئیس شعبه شدند و همچنین بعد از انقلاب هم در دایره بروات بانک ملی فردوسی که شعبه مرکزی هست، جزء امضاداران بانک بودند و در پادگان باقر شاه آن زمان که در حال حاضر پادگان شهید چمران نام دارد با شهید چمران فعالیت داشتند، و با وجود اینکه هنوز سنواتشان در بانک ملی 30 سال نشده بود گفتند می خواهم بروم جبهه ولی شهید چمران اجازه نمیدادند و می گفتند شما در پادگان جوانان را آموزش بدهید، آن زمان ایشان 53 سال داشتند و حرف شهید چمران را گوش کردند تا اینکه ایشان(شهید چمران) شهید شدند و بعد از شهادتشان گفتند من دیگر تحمل ندارم این جوانان را آموزش دهم و به شهادت برسند و بعد شناسنامه هایشان را باطل کنیم می خواهم خودم هم به جبهه بروم حتی چند نفر از فامیل که در قسمت نخست وزیری بودند به ایشان اصرار می کردند که ما در حال حاضر نیاز به یک حسابدار ماهر و مورد اعتماد داریم که این هم نوعی خدمت هست تشریف بیارید.
فرزند شهید جوهرچی ادامه داد: پدرم می گفتند نه ؛ میخواهم بروم به جبهه، البته قبل از جنگ هم زمانی که امام فرمان جهاد سازندگی دادند ایشان از مرخصی هایی که در بانک داشتند استفاده کردند و سه ماه تابستان را رفتند جهاد سازندگی و به کشاورزان کمک کردند و بعد گفتند که من خودم باید بروم جبهه و عازم شدند، سال 61 در عملیات بیت المقدس و فتح المبین شرکت داشتند و زمان فتح خرمشهر جزء اولین نیروهایی بودند که وارد شهر شدند و متاسفانه ایشان چون مقداری گوششان از نظر شنوایی مادر زادی کم شنوا بودند و از سمعک استفاده می کردند ظاهرا در پاک سازی شهر از یک خانه ای یکی از سربازان ایشان را نشانه گیری می کند و افرادی که همراه ایشان بودند می خوابند روی زمین و پدرم در حال راه رفتن بودند چون صدای شلیک را نمی شنوند با یک تیر به قلب ایشان شلیک می کند و به شهادت می رسند، ولی بعد از آن روز همراهانشان آن عراقی را دستگیر می کنند.
وی درخصوص علت و مراحل رشد تحصیلی خویش نیز اضافه کرد: در مرحله اول علاقه به علم و در مرحله دوم تلاش و توفیقی که خداوند نصیبم کرد، از کودکی در همه مراحل تحصیلم شاگرد اول و همچنین دانش آموز مدرسه رفاه بودم همان مدرسه ای که امام موقع ورودشان وارد آنجا شدند، وقتی ساواک مدرسه رفاه را بست رفتم مدرسه خوارزمی آن موقع زمان شاه مدرسه خوارزمی هم پسرانه و هم دخترانه هفت تا شعبه در داخل تهران داشت و من سال چهارم ریاضی در بین هفت تا خوارزمی شاگرد اول و بعد معرفی شدم در رشته ریاضی و همچنین برای مسابقات استان و در استان هم نفر اول شدم، و چون ساواک مدرسه را بسته بود و مقداری هم از نظر امنیتی برام مشکلاتی بود آن موقع سال 53 برایم خواستگاری آمده بود که آمریکا تحصیل می کردند و ازدواج کردم بعد رفتم آمریکا، در آمریکا هم همین رشته پزشکی را خواندم چون خیلی علاقه داشتم ولی در سیستم آمریکا اول باید یک رشته علوم ساینس بخوانیم به صورت پریمنت یعنی پیش پزشکی و من ورژنم بیولوژی بود شیمی و بیولوژی میخوندم بعد به سال 57 رسید در دوران انقلاب دیگر درسم را رها کردم و تیر 57 آمدم ایران و مدارکم را آوردم و رشته بیولوژی دانشگاه تهران و شیمی دانشگاه الزهرای فعلی که آن موقع سرای پهلوی بود قبول شدم هر دوتا رشته را با هم همزمان دو تا ترم پیش رفتم و بعد هم همزمان شد به انقلاب و انقلاب فرهنگی و بعد از انقلاب فرهنگی جزء دانشجویان خط امام بودم و در ترجمه مدارک لانه جاسوسی به دلیل مسلط بودن به زبان انگلیسی کمک میکردم و بعد از انقلاب فرهنگی چون همان رشته پزشکی را خیلی علاقه داشتم از معاونت دانشجویی وزارت علوم پیگیری کردم که دوباره پزشکی را ادامه بدهم البته من وقتی که در دوران قبل از انقلاب آمدم ایران مدارکم را برای دانشگاه های مختلف فرستاده بودم، دانشگاه پهلوی شیراز که آن زمان پهلوی بود و در حال حاضر دانشگاه علوم پزشکی است من را برای پزشکی قبول کرده بودند.
ولی چون همسرم و خانواده ام تهران بودند نتوانستم برم شیراز بعد همان قبولی شیراز را پیگیری کردم تا انتقالی بگیرم برای دانشگاه شهید بهشتی البته بهم گفته بودند باید کنکور هم شرکت کنی تا قبول کنیم و من کنکور هم شرکت کردم و دانشگاه شهید بهشتی قبول شدم و سال61 بود پدرم هم شهید شدند و من بعد از شهادت پدرم چون ایشان خیلی علاقه داشتند که من پزشکی را حتما ادامه بدهم بخاطر همین خیلی مصر تر شدم و ادامه دادم.
بعد از اتمام پزشکی در واحد بهداشت و درمان دانشگاه شهید بهشتی استخدام شدم و چند سال رئیس درمانگاه بودم و مرکز بهداشتی مدتی پزشک بودم به عنوان پزشک کار کردم و بعد رئیس مرکز بهداشت و درمانی احمدی شدم که در اول خیابان دماوند هست و چند سال آنجا سرپرست درمانگاه بودم و چون باز خیلی علاقه داشتم به ادامه تحصیل و کسب علم و کارهای اجرایی خیلی برام جالب نبود انتقالی گرفتم و آمدم در دانشکده پزشکی به عنوان کارشناس در همین بخش فارموکولوژی به عنوان کارشناس آزمایشگاه مشغول به کار شدم و همزمان درس خواندم برای پی اچ دی امتحان دادم و همین رشته فارموکولوژی پی اچ دی قبول شدم و بعد ماموریت تحصیلی گرفتم 4 سال پی اچ دی ام را گرفتم و بعد از اتمام دوره پی اچ دی ام یک دوره شش ماهه که اصولا همه بچه های پی اچ دی می روند، فرصت مطالعاتی رفتم کشور ژاپن و یک سری کارهای تحقیقاتی در آنجا انجام دادم و بعد برگشتم و وقتی که ماموریت تحقیقاتم تمام شد و پی اچ دی ام را گرفتم تبدیل وضعیت به هیئت علمی شدم و از سال 85 تا حالا به عنوان عضو هیئت علمی گروه فارموکوژی دانشگاه شهید بهشتی مشغول به خدمت هستم.
دکتر خجسته جوهرچی افزود: به هر حال در این مدتی هم که کار کردیم کارهای علمی و تحقیقی و پژوهشی و مقالات نیز داشتیم و به طب سنتی هم علاقه مند هستم چون پدر بزرگ من نیز پزشک داروساز قدیم بودند به همین دلیل هم فامیلیمان جوهرچی هست، ایشان دارالفنون قدیم درس خوانده و فرانسه هم رفته بودند و خیلی روی دارو های سنتی از بچگی علاقه دارم و در کنار اینها یک سری چیزها را یاد گرفتم و بیشتر کارهای تحقیقاتی که داشتم روی همین طب سنتی هست که توانسانستم دارویی نیز تهیه کنم که ثبت اختراع هم شده است و باز هم در حال کار تحقیقاتی هستم هم روی این دارو و هم داروهای دیگر مثل دیابت، تحمل به مرفین و در کنارش تدریس هم دارم.
وی درخصوص نیاز کشور به مدیریت جهادی نیز گفت : مدیریت درست به ایثار بستگی دارد چون واقعا مدیریت زحمت دارد و اگر کسی بخواهد برای پست و مقام و پول کار کند اصلا نمی تواند کار را جلو ببرد، مدیریت قطعا نیاز به روحی جهادی دارد و اگر این انگیزه در انسان وجود نداشته باشد نمی تواند مدیریت موفقی داشته باشد و علت اینکه ما در دوران انقلاب توانستیم پیشرفت کنیم و انقلابمان به پیروزی برسد این هست که همه با روحیه جهادی کار می کردند هیچ کس دنبال این نبود که مزدی دریافت کند و یا اضافه کاری بگیرد و یا اینکه ماموریتی به او داده شود، همه برای رضای خدا کار می کردند و بعد از انقلاب هم همینطور بود، پدرم قبل از اینکه جنگ شروع شود با اینکه کارمند بانک ملی بودند تمام مرخصی هایی که در طول 30 سال خدمتشان جمع کرده بودند را استفاده کردند و رفتند جهاد سازندگی و وقتی که امام فرموند باید مملکت آباد شود، جهاد سازندگی که شروع به کار کرد ایشان به کشاورزان کمک می کردند و بعد از آن هم چون 30 سالشان هنوز پر نشده بود اجازه بازنشستگی به ایشان داده نمی شد ولی می گفتند من می خواهم به جبهه بروم و اجازه بازنشستگی می خواهم. تا اینکه به زور خودشان را بازنشسته کردند به دلیل اینکه علاقه زیادی داشتند که به مملکت خدمت کنند و آن موقع ایشان 53 سالشان بود و همه می گفتند شما در جبهه چه کاری می خواهید انجام دهید و چون یک مدت هم در پادگان باقرشاه که در حال حاضر پادگان شهید چمران هست به رزمندگان آموزش می دادند و جزء چریکای نامنظم شهید چمران هم بودند و یک دوره سوریه هم رفته بودند، گفتند من این جوانان را آموزش می دهم و همه می روند شهید می شوند و من وقتی که می خواهم شناسنامه هایشان را باطل کنم وجدانم اجازه نمی دهد، ولی اگر کاری هم از دستم برنیاید حداقل می روم روی مین معبر باز می کنم تا جوانان رد شوند.
کلا بخاطر اینکه کمک کنند و راه را برای جوانان باز کنند رفتند جبهه، انقدر از خود گذشتگی داشتند ولی متاسفانه در حال حاضر ما داریم می بینیم که حتی در محیط آکادمیک دانشگاهی تمام کسانی که مسئول هستند همه فقط به فکر خودشان و این که ارتقاء پیدا کنند و مقاله اشان بیشتر شوند هستند ولی اگر بخواهیم مملکتمان درست شود و مشکلاتمان حل شود باید خودخواهی ها و خود بینی ها را کنار بگذاریم و بجای من، ما شویم و بجای اینکه به فکر پول و مقام باشیم در راه ایثار و جهاد کار کنیم، اگر این نیت را داشتیم و اینگونه کار کردیم انشاالله بهره اش را هم خواهیم دید، خداوند فرموده: اگر کسی در راه ما مجاهده کند ما راههای بیشتری را به رویش باز می کنیم واقعا اگر همه با روحیه ایثار و جهاد به سمت خدا بروند و از خدا کمک بخواهند قطعا خداوند کمک می کند.
وی تصریح کرد:ما می توانیم هم در نقاشی، شعر و سمینارهای آموزشی که برگزار می شود و نمایشگاههایی که برای مد و لباس هستند فرهنگ حجاب را راه بیاندازیم چون ما حجاب را نباید فقط خلاصه کنیم در چادر، در حال حاضر مکه تشریف ببرید همه کشورهای اسلامی می آیند و هر کدام به سبک خودشان حجاب دارند ولی اگر ما برای جوانانمان این فرهنگ را جا بیاندازیم که حجاب یعنی پوشش، حیا، و اینکه نباید موی سرت و گردنت و حجم بدنت پیدا شود حالا با مقنعه یا روسری یا شال ولی آن اصلا را باید حفظ کنند البته جوانان مد پسند هستند و رنگهای زیبا را دوست دارند ما باید کاری کنیم که هم علاقه آنها را در نظر بگیریم و هم اینکه حجاب را حفظ کنیم، من نظرم اینکه باید یک سری نمایشگاههایی مد و حجاب را داشته باشیم که جوانان ببینند که می شود با چه رنگهایی و از چه طریقهای مختلفی حجاب را حفظ کرد، من یک سفر رفته بودم مالزی واقعا انسان آنجا لذت میبرد اکثرا حجاب دارند ولی انقدر رنگ آمیزی های مختلف هست که انسان پژمرده نمی شود و جوانان با علاقه حجاب می گذارند بخاطر اینکه آن هماهنگی رنگ و نشاطی که باید در لباسهایشان باشد را می توانند حفظ کنند به هر حال ما باید یک سری هنر را به کمک خودمان بیاوریم که ازش استفاده کنیم تا بتوانیم جوانان را نظرشان را به حجاب جلب کنیم.
مهم ترین مسئله در ازدواج ایجاد شغل هست، متاسفانه در حال حاضر اشتغال یکی از معضلات اصلی مملکت هست و همه جوانان وقتی که کار و درآمد ندارند چجوری ازدواج کنند، قدیم حیاط داشتند و دورتادور حیاط اتاق بود و در هر اتاقی یک فرزند می توانست زندگی کند ولی در حال حاضر داخل یک آپارتمانی که دو تا اتاق بیشتر ندارد نمی توانند یک عروس با همسرش کنار مادر شوهر زندگی کنند قطعا باید یک خانه جداگانه داشته باشند و با این وضعیت اجاره ها چجوری یک جوان بدون شغل خانه اجاره کند این اصلا عملی نیست، متاسفانه چند وقت پیش یکی از نمایندگان مجلس می گفت ازدواج را اجباریش کنیم، مگر میشود همینجوری یک جوان ازدواج کند، شما اول مسکن و شغل جوان را درست کنید بعد ازدواج را اجباری کنید تا زمانی که معاش جوان تامین نباشد اعتقاداتش هم برقرار نیست، بنابراین ما اول باید برای جوانان این گزینه ها را تهیه کنیم ما تا حالا نه تنها نتوانستیم شغلی ایجاد کنیم بلکه با این سیاست های غلطی که داشتیم شغل های زیادی را هم از بین بردیم چه برسد که درست کنیم .
گفت و گو از مائده پارسا