غواصی برای درک بهتر قدرت خداوند و جستجوی شهادت
نوید شاهد: علي پرنده، فرزند زلفعلي و منور، در نهم دي ماه سال 1347 به دنيا آمد. او در ماه ذي الحجه، شب عيد قربان، متولد شد، و او را علي نام نهادند. كودكي آرام، ساكت و مؤدب بود.
خیلی به خانواده اش علاقه داشت و با بچه های عاقل بازی می کرد
به تمام افراد خانواده اش علاقه و دلبستگي خاص داشت. مطيع اوامر پدر و مادرش بود و با آنها خوش رفتار بود. هميشه گوش به فرمان والدينش بود و اگر مي خواست بيرون برود، از آنان اجازه مي گرفت. كودكان ديگر را آزار و اذيت نمي كرد. با بچه هاي عاقل بازي مي كرد . از افراد خوش رفتار و خوش اخلاق خوشش مي آمد و به آنان علاقه داشت و از افراد بداخلاق و جلف متنفر بود.
تحصيلات ابتدايي و راهنمايي را در شهرستان جيرفت با نمرات بسيار خوب، پشت سر گذاشت. دوره ي دبيرستان را تا سال دوم خواند كه بعد با شروع جنگ تحميلي، تحصيل را در جبهه ادامه داد و ديپلم گرفت . علاقه ي خاصي به مدرسه داشت و تكاليفش را به خوبي انجام مي داد. شاگرد درس خواني بود. در دوره ي راهنمايي، تابستان ها كارگري مي كرد.
در كارهاي كشاورزي مثل درو كردن، خرمن كوبي و غيره كمك مي كرد و هيچ گونه تكّبر و غروري نداشت.
اگر حرف تندي مي شنيد، حساسيت نشان مي داد اما ساكت مي ماند، تا اعصابش راحت شود.
بسیار خوش اخلاق بود به مطالعه ی کتاب های مذهبی علاقه داشت و از افراد بد اخلاق تنفر داشت
فردي مهربان ، خوش اخلاق، خوش رفتار، متين و متواضع بود . با خويشاوندان و همسايگان رفت و آمد داشت. به افراد متدين و اهل نماز و عبادت، علاقه مند بود و از افراد بداخلاق و كساني كه نسبت به دين و ديانت بي تفاوت بودند تنفر داشت.
با سينما مخالف بود و هيچ گاه به سينما نرفت . به ورزش علاقه داشت. به مسجد و نماز جمعه مي رفت. در برنامه هاي قرآن، نماز و امور سياسي حضور داشت. در مراسم عاشورا شركت مي كرد.
اوقات فراغت را به مطالعه ي كتاب هاي مذهبي، قرآن، كتاب هاي استاد مطهري، رفتن به مسجد و پرداختن به مسايل عبادي و گوش دادن به نوارهاي اخلاقي مي گذراند.
در مقابل مشكلات صبر و استقامت نشان مي داد و سعي مي كرد با تفكّر منطقي مشكلات را حل كند.
به حضرت امام خميني و خط او علاقه ي زيادي داشت. به ديگران هم پيروي از امام را توصيه مي كرد. به افراد متدين، مذهبي و كساني كه در خط امام و انقلاب قرار داشتند علاقه مند بود و از افراد متقلّب كه قصد ضربه زدن به اسلام و انقلاب را داشتند، بدش مي آمد.
فعالیتهای زیادی انجام می داد و بیشتر در تابستان اوقات خود را در پایگاههای مقاومت می گذراند و همیشه می گفت باید بجنگیم تا اسلام پیروز شود
او در جهت تحقق اهداف انقلاب، فعاليت هاي زيادي انجام مي داد. از كلاس سوم راهنمايي در خط مبارزه بود .تابستان ها اوقات خود را در پايگاه هاي مقاومت به سر مي برد و به بهانه ي اردو در آموزش هاي نظامي شركت مي كرد. بعد از مدتي كه در بسيج خدمت كرد، وارد سپاه شد. بزرگترين آرزوي او جهاني شدن انقلاب اسلامي بود.
با شروع جنگ تحميلي براي دفاع از اسلام، قرآن، خون پاك شهدا، دفاع از ميهن و حاكميت اسلام و قرآن و صدور انقلاب به سراسر جهان وپيروي از ولايت فقيه و اداي تكليف، راهي جبهه هاي حق عليه باطل شد. هميشه مي گفت: « بايد بجنگيم تا اسلام پيروز شود.» حضور در جبهه را يك فريضه ي الهي مي دانست حتي به دوستان و پدرش پيشنهاد مي كرد كه به جبهه بروند. اكثر اوقات خود را در جبهه و جهاد مي گذراند. خدمت سربازي را در جبهه هاي حق عليه باطل سپري كرد.
آنقدر به جبهه علاقه داشت که بعد از عروسی برادرش سریع به جبهه برگشت
منور كفش دوز، مادرش، نقل مي كند: « هميشه مي خواست در جبهه باشد. مي گفت: جيرفت برايم مانند قفسي است اما جبهه مانند روزنه ي اميد است. در يك سفر با اين كه عروسي برادرش بود بي خبر به جبهه رفت. من رفتم اهواز، وقتي مرا ديد اصرار داشت كه در جبهه بماند . به او گفتم: عروسي برادرت است. او گفت: قول بدهيد بعد از تمام شدن عروسي، به جبهه برگردم. قول دادم او به جيرفت آمد و بعد از اتمام عروسي، به جبهه رفت.»
در جبهه بود و در پشت جبهه با بسيج همكار ي داشت و كمك هاي مردمي را جمع آوري مي كرد.
در زمان مرخصی یا به پدرش کمک می کرد یا مطالعه می کرد و علاقه زیادی به حضور در گلزار شهدا و سرکشی خانواده آنها داشت
وقتي به مرخصي مي آمد، در كارها به پدرش كمك مي كرد يا به مطالعه مي پرداخت. گاهي در جلسات قرآن و برنامه هاي اردويي شركت مي كرد. علاقه ي زيادي به شركت و حضور در گلزار شهدا و سركشي از خانواده ي شهدا و شركت در جلسات قرآن داشت. او خانواده هاي شهدا را به صبر فرا مي خواند و به زندگي ائمه(عليهم اسلام) اشاره مي كرد كه آن ها را الگوي خود قرار دهند.»
در زمان غواصی ترکش خورد ولی با این حال باز هم غواصی را ول نکرد
حسين فاريابي نقل مي كند: « او فردي شجاع بود. در جبهه غواص بود كه يك بار نيز تركش خورده و از ناحيه ي پا مجروح شده بود. گفتم: چون از ناحيه ي پا مجروح هستي از قسمت غواصي بيرون برو و در قسمت ديگري كار كن. گفت: من در زير آب مسايلي را مي بينم كه بهتر مي توانم قدرت خداوند را درك كنم.»
در مقابل بي عدالتي ها و افرادي كه نماز نمي خواندند، و به جبهه نرفتن بعضي از افراد عصباني مي شد. ولي هميشه تبسم بر لب داشت.
اخلاق نيكو و حسنه اي داشت. هركس او را مي ديد فوراً جذب اخلاق و رفتارش مي شد. او الگويي از خوش رفتاري بود .همه او را انساني لايق و شجاع مي شناختند.
در كارهاي جمعي پيش قدم بود . اگر مشكلي پيش مي آمد، مثل سيل زدگي و يا حوادث ديگر، او با همكاري دوستانش به كمك هم نوع خود مي شتافت.
می گفت تا ازدواج نکنم شهید نمی شوم
منور كفش دوز، مادرش، مي گويد: « به من گفت: مي خواهم ازدواج كنم، زيرا تا ازدواج نكنم شهيد نمي شوم. به همين خاطر براي او به خواستگاري رفتيم. مراسم عقد و ازدواجش بسيار ساده و مذهبي برگزار شد. او به جاي خريدن لباس عقد، گفت پول آن را به جبهه بفرستيد.»
علي پرنده در نوزده سالگي با خانم مريم فاريابي ازدواج كرد و مدت زندگي مشترك آنان دو ماه بود.
مريم فاريابي، همسرش، مي گويد: او چون فردي متدين، متعهد و اهل رفتن به جبهه بود به او پاسخ مثبت دادم.
در مراسم ازدواجمان گفت: « دوست داشتم ازدواج كنم و بعد شهيد شوم.» كه همين طور نيز شد. در موقع خريد لباس عقد، اصرار داشت به جاي روسري، مقنعه بخرم. بعد از مراسم عقد عازم جبهه شد.»
همچنين مي گويد: « او داراي اخلاق و رفتار نيكويي بود . اوقات فراغت خود را با مطالعه كردن و خواندن قرآن سپري مي كرد . در مقابل مشكلات با صبر و استقامت بود. مي گفت: بايد توكل به خدا كنيم . به صله ي رحم اهميت مي داد، و به عيادت و ديدار خويشاوندان مي رفت . با پدر و مادرش و پدر و مادر من بسيار مهربان و صميمي بود.»
توصیه می کرد نماز را اول وقت بخوانید و از دستورات امام پیروی کنید
به خانواده اش توصيه مي كرد: « نماز اول وقت را فراموش نكنيد. قرآن را بخوانيد. به فكر ماديات نباشيد. اخلاق خوب داشته باشيد. به فكر جبهه و كمك كردن به آن باشيد و صبر پيشه كنيد. از دستور امام پيروي كنيد و از جبهه غفلت نورزيد. در محافل سياسي- اجتماعي و نماز جمعه شركت كنيد. از خط امام عدول نكنيد، وحدت كلمه را حفظ كنيد در خط امام و ولايت باشيد، جنگ را فراموش نكنيد و انقلاب و امام را تنها
نگذاريد.» مريم فاريابي، همسرش، مي گويد: « قبل از شهادتش، چند بار برايم نامه نوشت و حرف (ش) را رمزي مي گذاشت . در آخرين نامه اش نوشته بود احتمالاً ممكن است شهيد شوم، شما صبور باشيد. بعد فهميدم حرف (ش) يعني شهادت.»
آرزویش این بود که از قافله شهدا عقب نماند و ازدواج کرد تا نیمی از دین خود را بدست آورد
ابراهيم فاريابي، همرزمش، مي گويد: « او آرزو داشت از قافله ي شهدا عقب نماند. در اواخر جنگ سال 1367 ، به مرخصي آمد و ازدواج كرد و به من گفت: نيمي از دين خود را به دست آوردم و چون نزديك عمليات است، بايد بروم كه بعد از مدتي شهيد شد.»
علی پرنده در4/3/1367، به شهادت رسید. و پیکر پاکش بعد از تشییع، در گلزار شهدای جیرفت استان کرمان به خاک سپرده شد.
پي نوشت ها
1 - سرگذشت پژوهي - مشخصات شهيد، ص 1
2 - كفشدوز، منور - سرگذشت پژوهي، صص 4
و 3
3 - همان، ص 5
4 - همان، ص 4
5 - فاريابي، حسين - سرگذشت پژوهي، ص 27
6 -كفشدوز، منور - سرگذشت پژوهي، ص 4
7 - همان، ص 5
8 - همان، ص 6
9 - فاريابي، حسين - سرگذشت پژوهي، ص 27
10 - سرگذشت پژوهي - مشخصات شهيد،
ص 1
11 - كفشدوز، منور - سرگذشت پژوهي، ص 5
12 - همان، ص 7
13 - همان، ص 9
14 - همان، ص 9
15 - همان، ص 8
16 - همان
17 - همان، ص 7
18 - فاريابي، ابراهيم - سرگذشت پژوهي،
ص 30
19 - كفشدوز، منور - سرگذشت پژوهي، ص 8
20 - فاريابي، حسين - سرگذشت پژوهي،
ص 25
21 - همان، ص 26
22 - همان، ص 26
23 - فاريابي، مريم - سرگذشت پژوهي، ص 16
24 - كفشدوز، منور - سرگذشت پژوهي، ص 13
25 - فاريابي، ابراهيم - سرگذشت پژوهي،
ص 30
26 - كفشدوز، منور - سرگذشت پژوهي، ص 12
27 - فاريابي، حسين - سرگذشت پژوهي،
ص 27
28 - همان، ص 26
29 - فاريابي، ابراهيم - سرگذشت پژوهي،
ص 30
30 - فاريابي، مريم - سرگذشت پژوهي، ص 18
31 - فاريابي، ابراهيم - سرگذشت پژوهي،
ص 30
32 - كفشدوز، منور - سرگذشت پژوهي، ص 12
33 - فاريابي، حسين - سرگذشت پژوهي،
ص 26
34 - كفشدوز، منور - سرگذشت پژوهي، ص 9
35 - همان، ص 13
36 - فاريابي، حسين - سرگذشت پژوهي،
ص 27
37 - كفشدوز، منور - سرگذشت پژوهي، ص 12
38 - فاريابي، ابراهيم - سرگذشت پژوهي،
ص 30
39 - همان، ص 29
40 - همان، ص 30
41 - فاريابي، حسين - سرگذشت پژوهي،
ص 27
42 - فاريابي، ابراهيم - سرگذشت پژوهي،
ص 30
43 - همان، ص 31
44 - كفشدوز، منور - سرگذشت پژوهي، ص 11
45 - فاريابي، مريم - سرگذشت پژوهي، ص 15
46 - همان، ص 16
47 - همان، ص 18
48 - همان، ص 16
49 - همان، ص 17
50 - كفشدوز، منور - سرگذشت پژوهي، ص 13
51 - فاريابي، حسين - سرگذشت پژوهي،
ص 27
52 - فاريابي، ابراهيم - سرگذشت پژوهي،
ص 30
53 - فاريابي، مريم - سرگذشت پژوهي، ص 18
54 - فاريابي، ابراهيم - سرگذشت پژوهي،
ص 31
55 - سرگذشت پژوهي - مشخصات شهيد،
صص 2 و 1