کرامات شهدا / دست شفا بخش
نوید شاهد : در سال 1378، (16 سال پس از شهادت همسرم علی اصغر) به شدت بیمار شده بودم. بیماری گواتر داشتم و حدود 8 ماه تمام هرچه به دکتر مراجعه می کردم فایده ای نداشت و بهبودی پیدا نمی کردم. از این موضوع خیلی ناراحت بودم.
شبی با احساس ناراحتی به رختخواب رفتم و شوهرم را در نظر آوردم و به او گفتم: شما هم که مرا فراموش کرده اید و به خواب ما نمی آیی، این عبارت را با دلی شکسته و چشمانی پر از اشک با همسر شهیدم مطرح کردم و به خواب رفتم.
در خواب دیدم قبر باز شد و همسرم از قبر بیرون آمد و از قبرستان به روستایی که زادگاهش بود به سبزوار آمد، وقتی بالای سرش رفتم، دیدم پلک هایش بهم می خورد. می دانستم که او شهید شده است، در خواب به خودم گفت: علی اصغر زنده است. وقتی این جمله را با خود زمزمه کردم دیدم چشمهایش را باز کرد و با من صحبت کرد و گفت: چرا ناراحت هستی؟!
بعد دستش را به گلویم کشید و گفت: ناراحت گلویت نباش! بعد به حامد پسرم که موقع شهادت پدرش ده ماهه و آن زمان یک جوان 17 ساله بود نگاهی کرد و خندید. پس از لحظاتی از خواب بیدار شدم. به ذهنم آمد که دوباره بروم و از گلویم آزمایش مجددی بگیرم. وقتی دکتر نتیجه آزمایش را دید با تعجب گفت: گلویت حالت طبیعی پیدا کرده است. و از آن پس هرچه زمان می گذشت گلویم بهتر می شود بطوری که مصرف دارو را کاملا قطع کردم و بهبودی کامل یافت.
پاسدار شهید علی اصغر کلاته سیفری فرزند محمد علی عضو گردان جبار لشکر 5 خراسان بود که در سال 1362 در عملیات خیبر به شهادت رسید و در روستای زادگاهش در 5 کیلومتری سبزوار مدفون گردید.
منبع: کتاب لحظه های آسمانی / غلامعلی رجایی / ناشر: نشر شاهد