شیخ شهید مدافع حرمی که مرید «ابراهیم هادی» بود
نوید شاهد- سفیر عشق شهید است و ارباب عشق حسین است و وادی عشاق کربلا. جایی که ارباب عشق سر می دهد تا اسرار عشاق را بازگو کند که برای عشاق راهی جز از کربلا گذشتن نیست و شهید «محمد هادی ذوالفقاری» برای رسیدن به این راز از کربلا و جوانی اش گذشت تا این اسرار را به معنای واقعی بازگو کند. شهید محمد هادی ذوالفقاری فرزند رجب علی، 13 بهمن ماه 1367 در خانوادهای متدین به دنیا آمد. ایشان جزو اولین شهدای مدافع حرم است که 26 بهمن ماه 1393 در عراق به شهادت رسید. به بهانه سالگرد شهادت این شهید والامقام با پدر گرامیش به گفتگو نشستیم که ماحصل آن را در ادامه میخوانید:
سلام بر ابراهیم
ما 12 سال خادم مسجد فاطمه زهرا(س) محله دولاب بودیم. بچهها در مسجد بزرگ شدند و با مسجد و بسیج انس گرفته بودند. من هم خادم اهل بیت(ع) هستم، جمعهها دعای ندبه داشتیم و در ایام محرم و صفر با چرخ دستی وسایل هیئت را جابجا میکردم. شیخ هادی هم همراهم بود و در هیئت با اهل بیت(ع) انس گرفت. شهید ابراهیم هادی بچه محل شهید ذوالفقاری بود و شیخ هادی ارادت خاصی یه این شهید داشت. کتاب سلام بر ابراهیم را هم شیخ هادی با سید علی صفوی با هم جمع آوری کرده و به انتشارات ابراهیم هادی دادند و اینطور بود که سلام بر ابراهیم چاپ شد.
الگویش شهید ابراهیم هادی و شهید همت بودند
الگویش شهید ابراهیم هادی و شهید همت بودند. این دو شهید بزرگوار را بسیار دوست داشت. عکس بزرگی از شهید ابراهیم هادی را جلوی موتورش نصب کرده بود. جلویش را نمیدید؛ اما عکس را برنمیداشت. هر چه قدر میگفتند عکس کوچکتری بگذار که بتوانی جلو را ببینی، میگفت نه همین خوب است.
اگر شهید شدم من را در وادیالسلام دفن میکنید
شهید قبل از شهادت، سال 1393 به ایران آمد و گفت: بابا من خواب دیدم شهید میشوم. گفتم پسر گلم انشالله عمر طولانی داشته باشی. برای خودش قبر تهیه کرده بود. مزار شهید در وادی السلام، مقبره خانوادگی یک خانواده عراقی است. یک روز شیخ هادی همراه فرزند این خانواده برای زیارت مزار پدرش به وادیالسلام میرود و با دیدن آن مقبره خانوادگی به دوستش میگوید: خوش به سعادتتان! چقدر مقبره خانوادگیتان به حرم امیرالمونین(ع) نزدیک است. اگر من شهید شوم، اجازه میدهید من را اینجا دفن کنند؟ و بالاخره با اصرار بسیار خانواده دوستش را راضی میکند که شیخ هادی پس از شهادت آنجا دفن شود.
عاشق کربلا شد و امام حسین(ع) خریدش
سال 1387 در حوزه «حاج شیخ ابوالفضل» تهران طلبه شد. وقتی یک سفر از طرف پایگاه بسیج به کربلا رفتند، عاشق کربلا شد و برای ادامه تحصیل در حوزه علمیه به نجف رفت. آنجا هم در حشدالشعبی فعالیت میکرد، هم به جهاد میرفت و هم درسش را ادامه میداد.
سال 1393 با خمپاره حرم امام هادی(ع) و امام حسن عسگری(ع) را میزدند. در عملیاتی که شیخ هادی هم در آن حضور داشت، داعش مجبور به عقب نشینی میشود، پس از عقبنشینی شیخ هادی و هم رزمهایش که 24 نفر بودند به شکرانه این پیروزی جمع میشوند و زیارت عاشورا میخوانند. فرماندهشان میگوید یک جا جمع نشوید و هرکس در سنگرش زیارت عاشورا بخوانید اما حرف فرمانده را گوش نمیدهند، یک جا جمع میشوند و زیارت عاشورا میخوانند، فرمانده که دور شده یک بولدزر انتحاری به آنها نزدیک میشود و هرچقدر فرمانده آنها را صدا میزند نمیشنوند. بولدزر که نزدیک میشود شیخ هادی بیرون میآید و تیراندازی میکند؛ اما بولدزر منفجر شده و همه 24 نفر شهید میشوند. پیکر شهید ذوالفقاری دو روز پیدا نمیشود. به ما گفتند باید به بغداد بیایید تا از طریق تست DNA فرزندتان را از بین استخوان سوختهها پیدا کنیم اما روز بعد دوباره تماس گرفتند و گفتند: بعد از عملیات انتحاری آن روز در سامرا، تعدادی از پیکر شهدا را به بغداد آوردهاند. فرمانده درِ سردخانه را باز میکند و اولین شهیدی که میبیند شیخ هادی است که عکس «مقام معظم رهبری» روی قلبش نصب کرده و همچنین از روی انگشتر و لباسش او را میشناسند.
مزارم را حسینیه کنید
شیخ هادی در وصیتنامهاش نوشته بود داخل مزارم را سیاه پوش کنید تا حسینیه شود، به سنگ لحدم پارچهای که به نام مبارک یا زهرا(س) متبرک است وصل کنید تا وقتی بلند شدم که جواب بدهم، به جای گفتن آه، یا زهرا(س) بگویم. همچنین در وصیت نامهاش سفارش کرده بود که پیکرش را قبل از تدفین در حرمهای مطهر ائمه(علیهم السلام) در کاظمین، سامرا، نجف، کربلا و مشهد طواف دهیم و همه این مکانهای مقدس را جز مشهد زیارت کرد، مشهد را هم گفتند چون شهید ایرانی است اگر به ایران بیاید دیگر اجازه برگشتن به نجف را نمیدهند. پس از زیارت حرمهای مطهر در «وادیالسلام» آرام گرفت.