طوبایَک بابا... قندولک بابا...
عزیزانم؛ فاطمه، حامد و طوبی
سلام به صبوریهای کودکانهتان که حالا بزرگ شده و دارد به نوجوانی و جوانیتان میرسد. شما سه یادگار علیرضا توسلی بالیدهاید و امروز در ششمین سالگشت نبودن جسم پدر، به جان مادر پناه بردهاید تا همدیگر را تسلی دهید و سر مزارش، از خاطرههایتان بگویید. خاطره سوار شدن بر پشت پدر، خاطره کیک بریدن، تخمه شکستن و فوتبال تماشا کردن، بوسراغ خوردن، نماز خواندن و بیش از همه خاطره سفر رفتن...
عزیزان!
شما پدر را بیش از آنکه در لباس خانه ببینید در رخت جنگ دیدید. بهانه و سراغش را وقتی در سفر بود از مادر میگرفتید و صدای خسته و پرمهرش را از پشت گوشی تلفن میشنیدید: طوبایَک بابا... قندولک بابا...
حامد حالا مردی شده به قامت پدر و فاطمه که زینت ابوحامد است، اما طوبی همچنان قندولک علیرضا توسلی باقی مانده. شیرین و بازیگوش... و من هر بار که دخترانم با طوبی بازی میکنند، بیشترین فشار روحی را تجربه و تحمل میکنم... در هراسم که مبادا دختر کوچکم اسمی از پدرش بیاورد و بگوید: بابای من...
طوبای عزیزم!
حلال کن اگر دختران خردسال من در این شش سال بیملاحظه بودند. «خاتون» که اینقدر صبور باشد بچهها هم یاد میگیرند. بچهها هر کاری مادر بکند یاد میگیرند... مادرتان صبورانه این سالها را سپری کرده و میگوید: «هر چه بیشتر میگذرد بیشتر از داغ حاجی میسوزم، با مرور خاطرههایش بیشتر عذاب میکشم...».
عزیزان دل!
من میگویم هر پدری یک زینب دارد که راهش را ادامه دهد، پیامش را بازخوانی کند و نامش را همیشه یادآور باشد. شما هر سهتان، حکم زینب پدر را دارید. و مادرتان... بیش از انتظار شما، توانش را برای ترویج راه و پیام پدر میگذارد. یاریاش کنید و یاورش باشید تا روح پدر از عزت و افتخار همسرش شاد باشد و قلبش آرام.
همه یادگاران شهدا، بی یاد پدر چشم بر هم نمیگذارند. پدران شما وارثان زمیناند. پدران شما بیدارگر زمانهاند و ما محتاج حضور شمایان که همیشه یادمان باشد این امنیت را از خون پدران شما داریم.
به همه یادگاران شهدا میگویم؛ هر چقدر از کمکاری مدیران و مسئولان دلگیر هستید به محبت و احترام مردم دلخوش باشید. مردم قدر شما را میدانند. مردم شما را دوست دارند و دلشان با شهداست.
عزیزانم؛ فاطمه، حامد، طوبی
امیدوارم زیر سایه مهر مادری سالم و کوشا باشید و در راه رضایت روح بلند پدر گام بردارید.
محتاج دعای شما، مریم قربانزاده، ٩ اسفند ١٣٩٩