«سه ماه رؤیایی» با شهیدی که محرم اسرار بود
به گزارش نوید شاهد به نقل از تسنیم، کتاب «سه ماه رؤیایی» توسط انتشارات شهید ابراهیم هادی برای چهارمینبار بازچاپ و روانه کتابفروشیها شد.
این اثر که بهکوشش گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی و با قلم علیرضا کلامی تدوین شده، روایتی است از زندگی و خاطرات شهید کاظم عاملو. شهید عاملو در 22 تیرماه سال 1344 در شهرستان سمنان متولد شد، دوره راهنمایی را در همین شهر گذراند و در نهایت در شرکت مخابرات مشغول به کار شد. شهید عاملو در زمان جنگ تحمیلی بهعنوان بسیجی در جبهه حضور یافت و در هفتم بهمنماه سال 66 در منطقه ماووت عراق بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید.
کتاب «سه ماه رؤیایی» زندگی شهیدی را بهتصویر میکشد که بهدلیل بیآلایشی به دنیا و روح بزرگ و شخصیت عرفانیاش شهره است. یکی از مخاطبان کتاب درباره این شهید چنین نوشته است: برای خواندن کتاب «سه ماه رؤیایی» باید از قبل خودتان را حسابی آماده کرده باشید. در این اثر با خاطراتی مواجه میشوید که اگر ذهنتان با فضای معنوی جبههها آشنا نباشد ممکن است دچار بهت و حیرت شوید، از قبل باید این صحبت امام را باور داشته باشید که شهدا راه صدساله عرفا و اهل سلوک را یکشبه طی نمودند، باید با این کلام شهید بهشتی انس گرفته باشید که عرفان واقعی، خانقاهش بازیدراز است. اینجا با شهیدی مواجه میشوید که «الّذین یؤمنون بالغیب» را برایتان تفسیر میکند؛ کارگرزاده بیآلایشی که سر تا پایش یک قلب صاف و زلال است که جز در هوای محبوب نمیتپد.
در مقدمه این کتاب، شهید عاملو چنین توصیف شده است: کاظم حکایت ما دوران کودکی پر شور و نشاطی داشت، همیشه اهل بگو بخند و شادی بود، بدن قوی داشت و فوتبال و والیبال را مسلط بود، با بچههای محل رفیق بود و دوستان زیادی داشت اما نکته مهم اینکه از همان دوران نوجوانی یک بچه مسجدی بود.
شب و روزش در مسجد محله جهادیه سمنان سپری میشد، در فرهنگی مسجد مشغول فعالیت شد و گروه سرود را فعال کرد، نماز جماعت و اولوقت او هیچگاه ترک نشد.
کاظم در ابتدای دوره جوانی راهی جبهه شد، سه ماه در منطقه بانه حضور داشت و این سه ماه، مسیر زندگی کاظم و بسیاری از همرزمانش را تغییر داد، مقدمات تکامل روحی و معنوی در او ایجاد شد. رزق حلال و اعتقادات او سبب شد که یکباره اوج بگیرد. او به جایی رسید که نه گفتنی است و نه توصیفکردنی، پردهها از جلوی چشمانش کنار رفت. او نادیدنیها را مشاهده میکرد! میخواست آنچه میبیند، داد بزند اما کمتر کسی را مییافت که محرم اسرار باشد.
در بخشهایی از این کتاب میخوانیم: همه رفتارش به این گواهی میداد که هیچ تعلق و وابستگی به این دنیا ندارد و نگاهش به آخرت است. یک روز با کاظم از کوچهای رد میشدیم، دیدیم پیرزنی نشسته و گدایی میکند.کاظم معمولاً دست رد به سینه فقرا نمیزد و هرچقدر در توانش بود کمک میکرد؛ ولو مبلغ ناچیز، در این حین معمولاً کار جالب دیگری هم میکرد، پول را که داد، بهمحض اینکه پیرزن دعایش کرد، کاظم گفت: «برای من دعا نکن. برای امام(ره) دعا کن. امام(ره) اگه زنده باشه، بهتره و خیرش به همه میرسه.»
بهتعبیری میخواست بگوید که عمر ما هم فدای امام(ره) و ولایت؛ یعنی تا این اندازه میخواست خودش را برای ولایت خرج کند و مایه بگذارد.
انتشارات شهید ابراهیم هادی کتاب حاضر را بهقیمت 12 هزار تومان در دسترس علاقهمندان به ادبیات دفاع مقدس قرار داده است.
انتهای پیام