کار بزرگ شهید دکتر چمران در ابتدای جنگ
به گزارش خبرنگار نوید شاهد، شهید مصطفی چمران در سال 1310 در تهران متولد شد. وی تحصیلات خود را در دانشگاه تهران به پایان برد و برای ادامه تحصیل به آمریکا رفت و در آمریکا موفق به اخذ مدرک دکترای فیزیک پلاسما شد. سپس برای گذراندن آموزشهای نظامی به مصر و بعد از آن به لبنان رفت و به همراه امام موسی صدر، در تشکیل جنبش امل نقش مؤثری ایفا کرد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، چمران به ایران بازگشت و در دولت مهدی بازرگان مدتی مسئولیت وزارت دفاع را بر عهده گرفت.[1]
«به هنگام بروز بحران در مناطق کردنشین ایران، به شهر پاوه رفت که در آنجا به همراه عدهای از پاسداران و نیروهای ژاندارمری در محاصره گروههای ضدانقلاب قرار گرفت.
پس از پیام امام به مردم برای حرکت بهسوی پاوه و نجات محاصرهشدگان، وی اقدام به آزادسازی شهرهای کردنشین کرد. با تلاشهای او و سایر نیروها، همه شهرها در مدت 20 روز آزاد شد.
چمران در اولین دوره مجلس شورای اسلامی، بهعنوان نماینده مردم تهران انتخاب شد و پس از تجاوز عراق به ایران در سال 1359، ستاد جنگهای نامنظم را برای مقابله با متجاوزان تشکیل داد.
وی در 31 خرداد سال 1360، در جبهه دهلاویه بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید.»[2]
کار بزرگ چمران در جبهه جنوب
راوی: سردار شهید احمد غلامی
«وقتی برایمان مسجل شد که سمت خرمشهر دیگر نمیتوانیم کاری انجام دهیم، قبول کردیم که اینطرف (خرمشهر) تمام شده و ازدسترفته است. عراق به نزدیک اهواز رسیده و جاده را هم گرفته بود. دیگر خطها شکل گرفته بود.
در آن زمان، نیروهای چمران وارد عمل شدند و در منطقه حمیدیه نگذاشتند عراقیها عبور کنند. این کار بسیار خوبی بود که انجام شد و در نتیجه عراق نتوانست فلش طرف طلائیه و کوشک را به اهواز برساند. چون در جناح چپ، فلش ارتش عراق در جاده سوسنگرد، به اهواز نزدیک بود، این فلش، هم فاصلهاش تا اهواز کم بود و هم جناح راست ارتش عراق برای ورود به اهواز محسوب میشد.
اهواز یک شهر بزرگ و مرکز استان بود. عراقیها میبایست با چهار لشکر وارد اهواز میشدند.
حالا مقاومت و کاری که چمران در آن منطقه کرد، واقعاً در تاریخ جنگ گم شد. من اتفاقات و پیچیدگی جنگ و سردرگمیها را به یاد دارم. دکتر چمران کار بزرگی کرد. اگر آن منطقه رها میشد و عراقیها به آنجا میآمدند، قطعاً راه دوم باز میشد و دیگر اصلاً لزومی نداشت آنجا مقاومت کنند. بعد که ما جنگ را یاد گرفتیم، عظمت کار دکتر چمران را متوجه شدیم و فهمیدیم ایشان چهکار کرد. یک نفر آدم بلند شود، برود یک سری نیرو جمع کند و کار بزرگی انجام دهد و نگذارد اهواز سقوط کند، آنهم با نیروهای عادی و مردم که از هرجایی آمده بودند و آنجا خدمت میکردند.
چمران وزیر دفاع و یک نظامی برجسته بود. تیمسار فلاحی، رئیس ستاد مشترک ارتش هم، همیشه با ایشان بود. میفهمید چمران یک نظامی کار بلد است و اگر جایی کار کند، جلوی پیشروی عراق در کل منطقه را میگیرد.
چمران در حمیدیه اجازه نداد عراقیها جلو بیایند. وقتی دید وضعیت اینطوری است و قوای ایران و عراق به هم نمیخورند (همطراز هم نیستند)، چون عراقیها خیلی قوی بودند، همان جنگهای پارتیزانی که شیوه خودش بود، انتخاب کرد.
به عراقیها در شب و غروب کمین میزد و منطقه را نا امن میکرد که عراقیها جرئت نکنند جلو بیایند. اگر عراقیها میآمدند، نیرویی نبود که بخواهد جلویشان را بگیرد. آنجا کسی نمیتوانست جلودار آن زرهی و آن قدرت باشد.
تنها چیزی که عراقیها را آسیبپذیر میکرد و آنها را به شک میانداخت و روحیهشان را خراب میکرد، همین نوع جنگی بود که چمران انتخاب کرده بود؛ بنابراین، عراقیها احساس ناامنی میکردند.
جلوگیری از پیش روی عراق در خوزستان
دکتر چمران سد تنظیمی در حمیدیه که آب کرخه را تنظیم و به دو، سه رودخانه تبدیل میکرد، با هدف جلوگیری از پیش روی عراق منفجر کرد. چمران میگفت عراق آسیبپذیر است و در این باتلاق، تانکهایش بهگلنشسته است و دیگر نمیتواند عبور کند.
من دیدم تانکهای عراق به گل نشسته بودند. بعد ما کمکم حرکت کردیم تا به یک جا برسیم.
در آن زمان، عراق برای اینکه خطش را سراسری کند تا عقبهاش محفوظ بماند و آسیبپذیر نشود، کمکم از محور حمیدیه - سوسنگرد عقبنشینی کرد. پس از عقبنشینی عراقیها، نیروهای چمران میرفتند به عقبههای آنها آسیب میرساندند.
آنها شب به شکار تانک میرفتند. این نوع جنگ مختص نیروهای چمران بود، ولی نیروهای ما هم بهتدریج از آنها درس گرفتند. در جبهههای دیگر، دکتر چمران این روش را به نیروها یاد داد.
او با شیوه خودش با حداکثر 300 نیرو که عموماً بچههای تهران و تعدادی هم از لبنان بودند، توانست در آن منطقه جلوی عراق را بگیرد. عراق وقتی آنجا مشکل پیدا کرد، از دب حردان عقب کشید و به پادگان حمید رفت و آنجا را بهعنوان خط سراسریاش انتخاب کرد. درصورتیکه از قبل برنامهاش این نبود و تصمیم داشت کل خوزستان را بگیرد، ولی مقاومتهای خرد نیروهای ارتش و پیوستن نیروهای مردمی و سپاه سبب شد در وهله اول، جلوی موج تهاجم ارتش عراق گرفته شود و عراقیها وادار شوند در جایی که نمیخواهند، پدافند کنند.
این شد که ما توانستیم در مناطق میانی خوزستان، عملیات «طریقالقدس» را انجام دهیم و از قسمتهایی که دور از انتظار عراق بود، وارد شویم. عراق از همانجاها آسیب کلی دید و ضربه نهائی را خورد بهطوریکه ارتشش از هم پاشید و بعد از عملیات بیتالمقدس، صدام دستهایش را بالا برد و یکطرفه اعلام آتشبس کرد و عقب رفت.»[3]
من اعلامجرم میکنم!
هنگامیکه در آستانه عملیات برای شکست حصر سوسنگرد در 26 آبان ماه سال 59، به امام خامنهای که در آن زمان نماینده امام در شورای عالی دفاع بودند، خبر رسید که بنا به دستور بنیصدر، تیپ 2 لشکر 92 زرهی اهواز از شرکت در عملیات به بهانه انجام مأموریت دیگر منع شده؛ ایشان در نیمههای شب دو نامه اعتراضی و درعینحال تحکمی برای تیمسار فلاحی-رئیس ستاد مشترک ارتش- و سرهنگ قاسمی – فرمانده لشگر 92 زرهی ارتش در اهواز- تنظیم کرده و از آنان میخواهد که مقدمات شرکت تیپ را در این عملیات فراهم آورند.
ایشان سپس از دکتر چمران نیز که در آنجا حضور داشتند؛ میخواهد که برای اثربخشی نامهها، وی نیز در پائین نامهها مرقومه ای را بدان بیفزاید.
متن شکوائیه تاریخی شهید چمران که تأثیر فراوانی در مجاب کردن فرماندهان ارتش برای شرکت تیپ 2 لشکر 92 در عملیات داشته است؛ بدین شرح میباشد:
«من رسماً اعلامجرم میکنم. به نام نماینده امام و نماینده شورای عالی دفاع، از اینهمه اهمال و اتلاف وقت و به هدر رفتن خون جوانان شکایت دارم. چند روز است که فریاد میکشم تا بالاخره دیشب جوابی شنیده شد، امروز انتظار عمل داشتم، متأسفانه نشد، امروز صبح در حضور سرکار و سرهنگ شهبازی ایرادات و نظرات خود را گفتم و شما فکر کردید و جواب دادی که فردا صبح زود انجام میشود و الآن میبینم که میخواهند عملیات را به تأخیر بیندازند و این یعنی مرگ 500 جوان و سقوط سوسنگرد و حمیدیه و اهواز و من در این صورت، همه شما را در مقابل خدا و خلق مسئول میدانم.»
بدین ترتیب با اصرار و پافشاری مقام معظم رهبری و همراهی و حمایت دکتر چمران، زمینه شرکت تیپ در این عملیات فراهم شده و با مجاهدت رزمندگان و بهویژه شهید چمران که شجاعانه در نبرد تن با تانک های بیشمار رژیم بعثی ایستادگی کردند و منجر به زخمی شدن وی نیز گردید، زمینه آزادی سوسنگرد فراهم شد.[4]
منابع:
[1] مژدهی، علی، تاریخ شفاهی دفاع مقدس: از ری تا شام: روایت ناتمام احمد غلامی، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ اول،1398، صفحه 125.
[2]صادقی، رضا، تاریخ شفاهی دفاع مقدس؛ کردستان در بحران امنیت و محرومیت، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی؛ مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ اول، 1398، صفحه 87.
[3] مژدهی، علی، تاریخ شفاهی دفاع مقدس: از ری تا شام: روایت ناتمام احمد غلامی، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ اول،1398، صفحات 138،139،140.
[4] رزاق زاده، امیر، نبرد طریقالقدس، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ اول 1391، صفحه 194.