فيلم/ پسرم دهم محرم به دنيا آمد، گفتم اين پسر ماندني نيست!
نوید شاهد ایلام، سردار شهید جاسم امامی بهار سال1342 در روستاي (هلشي سفلي) در خانواده ای متدين چشم به جهان گشود.تحصيلات ابتدایي و راهنمايی را در زادگاهش به پايان رسانيد و براي تكميل آن به بخش ايوان غرب رهسپار گرديد و در خردادماه سال 1359 موفق به اخذ مدرك ديپلم شد. سردار رشيد اسلام شهيد جاسم امامي قبل از اينكه به سپاه بپيوندند در شغل معلمي خدمت مي نمود.
حضور در جبهه و دفاع از كيان اسلام را بر ماندن ترجيح مي داد و در يكي از وصيت نامه هايش خطاب به برادرانش مي گويد اي برادرانم من با عقل و فكر خودم اين راه شهادت را انتخاب كردم و آن را بالاترين راه تكامل و حد نهايي تكامل مي دانم. غرض از رفتن من به سپاه نه به خاطر مقام بوده و نه به خاطر پول بوده ونه به خاطر لباس و فقط و فقط اگر خدا قبول كند براي رضاي خدا بوده است.
لذا لباس مقدس پاسداري را بر تن كرد و به جبهه هاي نور شتافت. وي در عمليات مختلفي از جمله والفجر3، والفجر5 وكربلاي4 شركت فعال داشت. اين شهيد دوره فرماندهي عالي را در دانشگاه امام حسين (ع) تهران به پايان رسانيد، سرانجام سردار سرافراز سپاه توحيد بعد از سال ها دفاع از انقلاب و اسلام شركت و هدايت عمليات هاي مختلف در یازدهمین روز از بهمن ماه 1365 در عمليات بزرگ كربلاي 5 جهت جمع آوري اطلاعات و ارزيابي نيروهاي و اهداف دشمن در غرب كانال ماهي به عمق نيروهاي دشمن نفوذ کرد اما ارتش متجاوز بعث منطقه را محاصره و حمله سختي را از قبل تدارك ديده بود.
شهيد امامي تلاش خود را جهت رساندن اطلاعات به مركز هدايت عمليات را نموده اما در زير باران خمپاره و توپ دشمن قرار گرفت و همچون فرمانده خود حضرت ابوالفضل العباس(ع) در معركه نبرد به جا مانده و پیکر مطهرش 11 سال غريبانه ماند و سرانجام در سیزدهم روز از مهرماه 1376پیکر مطهر و منورش به خاك پاك كشور اسلامي برگشت داده شد و بنا به همان وصيت خود در جوار شهيدان شهرش آرميد.
ناگفتههای مادر سردار شهید "جاسم امامی"
پسرم جاسم همانطوريكه همه مي گفتند مؤمن و متدين بود، اهل عبادت بود خيلي به بزرگترها و خانواده احترام مي گذاشت، درس خوان بود و به امام و انقلاب تعصب خاصي داشت. هميشه مي گفت كار را براي رضاي خدا انجام دهيد.
وقتي شهيد شد پيكرش در منطقه جا ماند خيلي تلاش كرديم كه اثري از او بدستمان برسد، نشد.
تا اينكه قسمت شد و به زيارت خانه خدا رفتم در حين نماز از هم كارواني هايم خواستم براي گمشده من دعا كنند و چنين هم شد روز بازگشت از خانه خدا پيكر فرزندم به آغوشم بازگشت و خيلي خوشحال شدم و خدا را شكر كردم.
اين مادر گرامي در آخر از جوانان خواست به راه نيك بروند و اهل عبادت باشند.