میهمانان امالرصاص آمدند
به گزارش نویدشاهد، کتاب «میهمانان امالرصاص؛ خاطرات خودنوشت غواص جانباز لشکر ۳۱ عاشورا» نوشته سیدجعفر حسینی ودیق بهتازگی توسط انتشارات سوره مهر منتشر و راهی بازار نشر شده است.
سیدجعفر حسینی ودیق راوی و نویسنده اینکتاب میگوید مشغول زندگی عادی خود بوده و البته در پی عافیتطلبی نبوده اما خرداد سال ۹۴ که گفتند پیکر ۱۷۵ غواص دستبسته در راه شهرهاست، اولش باور نکرده و سپس گویی زمان در آننقطه برایش ایستاده است. حسینی میگوید هربار که این خبر را میشنید، به دوردستها میرفته؛ دوردستهای آشنا، به لب کارون، خیّن، نقطه رهایی، اروند و امالرصاص.
آمدن پیکر غواصان دستبسته مقدمهای میشود تا سیدجعفر حسینی که زمان جنگ در لشکر ۳۱ عاشورا غواص بوده، سراغ خاطرات قدیم و همزمانش برود و خاطراتشان از روزهای عملیات را گردآوری و تدوین و در کنار خاطرات خود منتشر کند.
خاطرات راوی اینکتاب و دوستانش در قالب ۱۲ فصل تدوین شدهاند که به اینترتیباند: کوهکمریام! هَله اوشاقسان!، پادگان الغدیر، اولین اعزام، عقبه خط دفاعی، خط مقدم فاو، موقعیت ریزهوندی، قدمگاه کارون، بزم خون در امالرصاص، کربلای شلمچه، سالهای دور از جبهه، کمینگاه جهنمی.
پس از اینفصول هم «تصاویر» آمدهاند.
در قسمتی از اینکتاب میخوانیم:
از جمع چهلنفری ستون ما فقط محمود موثقی، اصغر نادرنژاد، اکبر قربانیان، علی سودی، رسول فتحی، عزیز تیموری، خداوردی سالمی، حسن دوستی، حسن شبگرد، یعقوب احمدی، پرویز محمدی، یوسف خوئینی، جواد غمپرور، عباس راشاد، مصطفی ولیّی، عباس محمدی، یوسف شیرزاد، حسین محمدی، مجید ارجمندفر و من موفق شده بودیم از آب خارج شویم. اکثر ما بیست نفر زخمهایی بر تن داشتیم. بینی و شانه چپ من مجروح بود. آقا مجید فوری ما را سازماندهی کرد تا بقیه سنگرهای خط اول و خط دوم عراقیها را، که اکثرا سنگرهای اجتماعی بودند، همزمان پاکسازی کنیم. او گفت حین پاکسازی هرچه در سنگرها دیدید که قابل آتشزدن باشد، بیرون بیاورید و روی سنگرها بریزید و آتش بریزید. او این دستور را داد تا هم باعث رعب و هراس و فریب دشمن شود و هم اینکه نشانه و علامتی برای نیروهای ساحلشکن باشد تا آنها مطمئن شوند نقاطی که در آن آتش روشن است، پاکسازی شده و بهراحتی بتوانند با قایقها در آن نقاط پهلو بگیرند و نیروهای خود را در ساحل پیاده کنند.
ما چهار دسته شدیم و شروع کردیم به پاکسازی سنگرها. درگیری شدید و تنبهتن شروع شده بود. محمود موثقی و دیگر بچهها با تن مجروح شجاعانه میجنگیدند. حسن دوستی با گلولههای آرپیجی و پرویز محمدی را اسلحه تخممرغی خود دمار از روزگار عراقیها درآورده بودند. من، رسول فتحی و یوسف شیرزاد به طرف نوک جزیره امالرصاص حرکت کردیم. رسول با اسلحه نارنجکانداز خود خیلی از سنگرها را، که به سمت ما و غواصان داخل آب شلیک میکردند، منهدم کرد. من و یوسف شیرزاد هم داخل سنگرها نارنجک میانداختیم و بعد آنها را به رگبار میبستیم. طبق دستور آقامجید، در جاهای مختلف خط و بالای سنگرهای پاکسازیشده آتش روشن میکردیم.
اینکتاب با ۳۹۲ صفحه، شمارگان هزار و ۲۵۰ نسخه و قیمت ۷۵ هزار تومان منتشر شده است.