شبیه «حاج حسین بصیر» باید بود
تقدیم به شهید جلیل القدر
حاج حسین بصیر
اسیر عشق علی(ع) را اسیر باید بود
مددرسان صغیر و کبیر باید بود
زمان جنگ، همآغوش تیر باید بود
به جنگ گرگ همانند شیر باید بود
همیشه و همه جا در مسیر باید بود
شبیه «حاج حسین بصیر» باید بود
میان غربت این روزگار دودآلود
پناه میبرم از تیرگی، به اهل شهود
«غلام همت آنم که زیر چرخ کبود»
شهید شامخ این «خطّهی مبارک» بود
به لطف عشق، فناناپذیر باید بود
شبیه «حاج حسین بصیر» باید بود
زمان گفتن حق، بستن دهان ممنوع!
سکوت کردنمان نزد ظالمان ممنوع!
برای حفظ ره عشق، حفظ جان ممنوع!
عقب کشیدنِ پا حین نهروان ممنوع!
به راه حق و حقیقت دلیر باید بود
شبیه «حاج حسین بصیر» باید بود
به پای عشق علی(ع) سر نهاده تر بهتر
هر آنچه شیعهی او ایستاده تر بهتر
و در نبرد اگر با اراده تر بهتر
لباس جنگی مان هر چه ساده تر بهتر
همیشه جان به کف آن امیر باید بود
شبیه «حاج حسین بصیر» باید بود
طلایه دار ظهوریم و مردِ مِیدانیم
اسیر کرببلائیم، اهل ایرانیم
همه اجاره نشین سرای سلطانیم
فدائیان علی(ع)، از تبار سلمانیم
به پیشگاه علی(ع) سر به زیر باید بود
شبیه «حاج حسین بصیر» باید بود
***
هو الشهید ...
به میهمانی تیر و تفنگ دعوت شد
پیام صلح به دستش، به جنگ دعوت شد!
ترانه تا برساند صداش را به همه
به بزم عود و نی و تار و چنگ دعوت شد
شبیه شیشه ی عطری که حرفها دارد
به بام منبری از رنگ سنگ دعوت شد
مسیر عشق مسیری است پر خطر! او رفت
به پای خویش که نه! بی درنگ دعوت شد
گشاده دستی ارباب رزق او را داد
به مهربانی آغوش تنگ دعوت شد
به جای نامه ی دعوت، برای دعوت از او
به قاب سینه اش آخر فشنگ دعوت شد
قشنگ آمد و رفت و قشنگ پر وا کرد
قشنگ زیست و آخر قشنگ دعوت شد
***
رباعی هایی تقدیم به مدافعان حرم
شامات که آزاد شود خواهی دید!
هر ناله که فریاد شود، خواهی دید
از برکتِ خون علویون یـک روز
عـالم علی آباد شود؛ خواهی دید ..
از معرکه آمده! تنش رنگیـن است
این مرگ به از زندگی ننگین است
باید که به شانه های خود بسپاریـم
تابوت جدید شهــدا سنگیـن است
در حسـرت فتــح آسمانها ماندیم
پابنـد زمین شدیم و اینجـا ماندیم
از آخــــر مجلس شهـــدا رفتند و
مائیم که دسته جمع، تنها ماندیم
و اینها تقدیم به شهید حججی شد:
تا وادی عشق، رفتـه مجنون با سـر
تــا هـدیه کنـد به سـاحت لیـلا سـر
سردارِ بدون سـر شد و رفت به دار
تا کــه بنهـد به دامن زهرا (س) سـر
افتـــاد، که بنــد روسـری وا نشود
فریاد که: "بنـد روسـری وا نشود"
این، جملـهٔ همسر شهید حرم است:
سر داد، کـه بنـد روسری وا نشود
منصـورِ دلـش زبـــان حـلّاجـی شـد
از مشعــر زینبیه مــعــراجـی شـد
سـر را نتــراشید! که سـر را بخشید
با اینکه نرفت حج، ولی حاجی شد