جسارت و شهامت «سردار سوخته»
به گزارش نوید شاهد، سرهنگ رضا اسماعیلی، از پاسداران و یادگاران هشت سال دفاع مقدس درباره حوادث اول انقلاب و خاطراتش از شهید میگوید: «شهید در سال 57 در منزل پدری کتابهای زیادی از امام خمینی(ره)، شهید مطهری، دکترعلی شریعتی و دیگر علما و روحانیون مبارز داشتند که نگهداری برخی از این کتابها، جرم محسوب میشد. اگر میفهمیدند، او را دستگیر میکردند. چندین بار او را تعقیب کرده بودند و منزل پدر شهید را شناسایی نموده و به دنبال او بودند ولی موفق نمیشدند دستگیرش کنند. یک روز متوجه شده بود که میخواهند خانه را مورد بازرسی قرار دهند. به من و برادرش بهمن گفت: «بیایید خانه کارتان دارم.» وقتی رفتیم، تعداد زیادی از کتابها را که خودش میدانست، جدا کرد و در دو گونی قرار داد. ساعت تقریبا 10 صبح بود که گونی کتابها را به کول گرفتیم و با پای پیاده حرکت کردیم.
حجم کتابها آن قدر زیاد بود که به سختی راه میرفتیم. قرار بود آنها را از شهر خارج کنیم و ببریم روستای استهلک و در منزل قدیمی پدر ایشان مخفی کنیم.
خلاصه ترسان و لرزان حرکت کردیم و خودمان را به جاده اراک رساندیم. در آن روز، شهر در اوج تظاهرات و درگیری بود.
ماموران رژیم در حال تیراندازی پراکنده و هوایی و متفرق کردن تظاهرات کنندگان بودند. خودمان را به محل اداره پست فعلی، که به صورت ساختمانی نیمه کاره بود، رساندیم. در همین حین، دو دستگاه نفربر زرهی که سربازان و نیروهای انتظامی روی آن سوار بودند، اتفاقی آمدند و جلوی همین ساختمان که ما رسیده بودیم توقف کردند. آقا تقی گفت: «کتابها را پشت دیوار بگذارید، برویم پشت ساختمان مخفی شویم». در آن لحظه، فکر کردیم ماموران ما را دیدهاند و بخاطر ما آمدهاند. بنابراین به اقتضای سن من و آقا بهمن(اخوی شهید)، چون از شهید کوچکتر بودیم خیلی ترسیدیم.
همینطور که روی زمین خوابیده بودیم شهید گفت: «نترسید اگر طرف ما آمدند، شما سریع فرار کنید. نگران من نباشید». مدتی گذشت، بعد از چند دقیقه آقا تقی بلند شد، نگاهی به آنها کرد و گفت:«نترسید آنها ما را ندیدند وگرنه تا به حال سراغمان آمده بودند».
با این صحبت آقا تقی کمی آرام شدیم. خوشبختانه نفربرها بعد از مدتی رفتند و ما مجددا کتابها را کول گرفتیم و با هر مشقتی بود با یک ماشین سواری آنها را رساندیم روستا و در تنور خانه قدیمی پدر شهید مخفی کردیم. عصر همان روز مجددا به خمین برگشتیم. محمدتقی واقعا بسیار جسور و با شهامت بود. آن روز اگر ما را میگرفتند، معلوم نبود چه فرجامی داشتیم، ولی او آرامشی غیر قابل توصیف داشت. شهید در بین خانواده، اقوام و فامیل الگو و سرمشق بود و شخصیتی تاثیرگذار و هدایتگر داشت.