پایان زیبای یک راه نیمهتمام/ آرزوی دوران دفاع مقدس در خانه خدا محقق شد
بتول صیاد، همسر شهید داوود موسوی به خبرنگار نوید شاهد گفت: نمیدانم دعای چه کسی پشتش بود که سرنوشتش شهادت شد. چون زمان جنگ هم به جبهه رفت و جانباز شد اما شهید نشد و به آرزویش نرسید؛ اما راهی را که شروع کرده بود به زیبایی به پایان رساند و از دعای پدر و مادر و مردمی که به آنها کمک میکرد بالاخره کارش به شهادت ختم شد.
او همسرش را این گونه معرفی کرد: شهید متولد سال 1347 بود و زمان جنگ تحمیلی به جبهه رفت. در گردان تخریب از ناحیه دو پا آسیب دید و جانباز 70 درصد شد. از پروتز استفاده میکرد؛ کارمند سپاه بود و در فاجعه منا به شهادت رسید. من بعد از مجروحیتش با او ازدواج کردم و این جراحت در تصمیم من تاثیری نداشت، دوست داشتم خدمتی کرده باشم. همان زمان پس از فاجعه در منا، شهادتش مشخص شد ولی از زمان شهادت تا بازگشت پیکرش، تقریبا 2هفته فاصله داشت و در نهایت پیکر ایشان در خاک ایران به خاک سپرده شد.
خانم صیاد درباره احساس شهید قبل از تشرف به حج روایت کرد: حج اول ایشان بود. خیلی دوست داشت به خانه خدا مشرف شود؛ واقعا خدا طلبید و قسمت شد، ما اصلا آمادگی نداشتیم؛ وقتی بنیاد شهید برای اعزام به حج تماس گرفت همسرم گفت من از لحاظ مالی در وضعیت مناسبی نیستم و نمیتوانم بروم ولی قسمت شد و خواست خدا بود.
کسی تصور نمیکرد جانباز باشد
وی ادامه داد: رفتن این شهیدان عزیز برای خانوادهها به خصوص فرزندانشان خیلی سخت بود. زمانی که خانه خدا را میبینم حالم عوض میشود {بغض میکند} جانباز بود اما بسیار مقاوم و استوار بود، سعی میکرد کمک کند اگر کسی مشکلی داشت با مشکلات آنها همدردی میکرد. طبع بلندی داشت و اصلا کسی تصور نمیکرد که او جانباز است.
همسر شهید یکی از خاطرات سفر حجشان را این گونه تعریف کرد: در سفر مکه همسر مدیر کاروان پرسید «آقای موسوی همراه کدام جانباز هستند؟» که همسرشان پاسخ داد «خودشان جانباز 70 درصد هستند». هر شب که کاروان برای زیارت خانه خدا میرفت، با یکی از همکاروانیهایمان به نام آقای صالحی زودتر از بقیه پیاده در مسیر حرکت میکردند، میگفت به نیت دوستان و آشنایان، شهیدان و همه طواف میکنم. موقع تشرف، به خاطر جانبازی، به همسرم همراه هم دادند اما همسرم طوافش را به تنهایی انجام داد، حتی از ویلچر هم استفاده نکرد.
بیشتر بخوانید: «ویژه نامه الکترونیکی گرامیداشت یاد شهدا منا»
وی بیان کرد: سال 93 یعنی یک سال قبل از تشرف به حج به پیاده روی اربعین نجف تا کربلا رفت و عقیدهاش این بود که اگر توانسته آن مسیر را طی کند پس مسیر منا را هم میتواند بپیماید و نیازی به کمک ندارد. اما قسمت بود تا آقای تبریزی، همراهی که برایش در نظر گرفته بودند، نیز به حج مشرف شود. نمیدانم دعای چه کسی پشتش بود که سرنوشتش شهادت بود زیرا زمان جنگ هم به جبهه رفت و جانباز شد ولی شهید نشد و به آرزویش نرسید. زمانی که از حج برگشتم برایم تعریف کردند، پیش از تشرف، یکی از دوستان دوران جنگش، شب تولد امام حسن مجتبی در خواب فرماندهشان «شهید قاسمی» را دیدند که از او پرسیده اینجا چه کار میکنید؟ فرمانده پاسخ دادهاست که به دنبال «داود موسوی» آمدهام. این ماجرا را برای همسرم تعریف کرده ، همسرم گفته بود الان دیگر شهید قاسمی ما را فراموش کرده است. دوستش حتی بعد از حادثه سقوط جرثقیل هم به سرعت با ما تماس گرفت و جویا احوالمان شد؛ ما زمان آن حادثه در هتل بودیم.
راهی که شروع کرد به زیبایی به پایان رساند
خانم صیاد گفت: بعد از شهادت همسرم، پسر بزرگم به یک همایشی که برای گردان تخریب گرفته بودند رفته بود. بعد از اینکه او را شناختند برایش تعریف کردند، یکی از جانبازانی که در لیست بود، انصراف داد و پدر شما را جایگزین کردیم قسمت اینطور بود که پدر شما در مکه به شهادت برسد و کسی که انصراف داده بود، اینجا درگذشت. کنار هم قرار گرفتن همه این رخدادها، من را به این میرساند که قسمت بود در مکه به شهادت برسد. راهی را که شروع کرده بود به زیبایی به پایان رساند. دعای پدر و مادر خیلی تاثیر دارد، مردمی که به آنها کمک میکرد بالاخره دعایش کردند تا نهایت کارش به شهادت ختم شود.
همسر این شهید گرانقدر درباره روشهایی که می توان الگوهایی چون شهیدان را به جوانان معرفی کرد، توضیح داد: جوانان باید به معنای واقعی به اسلام باور داشته باشند تا بتوانند از کسانی که در مسیر آن قدم گذاشتند الگو بگیرند. انشاءالله شهدا از ما راضی باشند و دست ما را هم بگیرند؛ بی شک دعای شهدا، پشت این کشور است.
گفت و گو از نجمه علینقیان