هنوزهم، گاهی بیهوا ساعتها به جبهه میرود، سرباز پیر
بهگزارش نوید شاهد، کتاب شعر «هشت» سروده «علیرضاسخنور»، مجموعهای از شعرهای نو با موضوع جنگ تحمیلی را در برمیگیرد که شاعر این کتاب را به «پوکههای خالی» (رزمندگان) تقدیم کرده است. در ادامه چند شعر از کتاب «هشت» را میخوانیم.
****
جنگ
یک درخت
به مادرم بدهکار شد.
گاهی فقط یک درخت
حیاط خانه را زیبا میکند.
****
مینو
فقط اسمی دخترانه نیست.
جزیرهایست
پر از سربازهای عاشق.
****
به جنگ فکر میکنم
مهران دلش میگیرد
سنندج
استخوانهای برادرم را
پس می دهد.
مادر با ترس بلندبلند میخندد
و پدر
به فکر پسردارشدن است.
جنگ فکر آدم را خراب میکند.
****
جنگ کوچه ای بنبست بود
مردان زیادی در این کوچه
عاشق شدند
پلاکهایشان را سردر خانه ها
آویختند و رفتند.
بعدها
بنبست های شهر را
به نامشان زدیم.
****
روزی چند بار
خشابش را پر میکند
از فشنگ های رنگارنگ
و پوکه های کاغذی اش را
برای داروخانه میبرد
تا فشنگهای تازه بگیرد.
پدرم بیمار جنگ است.
****
به جنگ فکر میکنم
مادری می ترسد
و آرزو میکند
کاش
پسرنداشت.
****
اتاق سرفه میکند
پنجره میترسد
و کپسول اکسیژن
میچسبد به دهان پدر
تا نفسی عمیق بکشد.
پدر نفس کشیدن را
فراموش کرده است
جنگ نه!
****
بیهوا رفت جبهه
و مدت ها برنگشت
حالا
سالهاست
که از جنگ برگشتهاست.
هنوزهم
گاهی بیهوا
ساعتها
به جبهه میرود
سرباز پیر