فرمانده شهیدی که کاپیتان تیم فوتبال «سپاهان» بود
نوید شاهد: شهید «حسن غازی اصفهانی» از فرماندهان شهید دوران دفاع مقدس، کاپیتان تیم فوتبال «سپاهان اصفهان» هم بوده است. همزمان با برگزاری مسابقات جام جهانی مصاحبه «احمد مهنام» دوست شهید را درباره او میخوانیم.
شما به عنوان دوســت و یار شهید درباره ایشان بگویید.
هم محلهای بودیم، در خیابان «ملک»، از دوران دبیرستان که آن زمان سیکل اول میگفتند با هم همکالس بودیم، کوچههــای محلــه عصرها زیر پاهای ما بــود، فوتبال بازی میکردیم، همان ســالها بود که تیم محلی با نام «پاس ملک» را راه اندازی کردیم. هم تیمیهای ما بزرگان آنروزهای فوتبال اصفهان بودند، «منصور ابراهیمزاده»، «ناصر پورمهدی»، «مرتضی یزدخواستی»، «علیرضا مستحفضیان»، «حســن مغزیان» و «محســن گلدســته». تعدادی از همین بچهها بعدتر جذب تیم نوجوانان سپاهان و جوانان این باشگاه شــدند. از بین آنها شهید «غازی»، «ابراهیمزاده» و «مســتحفضیان» به تیم اول سپاهان رفتند آن زمان «محمود یاوری» سرمربی سپاهان بود.
حسن بازیکن تکنیکی بود؟
حســن بازیکنــی بــا تکنیک بــود، در فوتبــال جزو با اخلاقترینها هم بوده، ســالی که یاوری سرمربی تیم ملی جوانان بود به تیم ملی دعوت شــد. به ســپاهان و هوادارانش علاقه زیادی داشــت، آن زمان از تیمهایی مثل ذوب آهن و تیمهای دیگر شــهرها پیشنهاد داشت اما به ســپاهان و هوادارانش پشــت نکــرد و به خاطر علاقهاش ماند.
در باره پیوستن شهید به تیم ملی جوانان توضیح دهید.
سال 1357 حســن به تیم ملی جوانان دعوت شد و در جام «ولیعهد» به ســرمربی گری «محمود یاوری» برای تیم ایران بازی خوبی به نمایش گذاشت.
خاطرهای از شــهید در مســابقات نوجوانان دارید که بیان کنید.
مسابقات نوجوانان اصفهان میان دو تیم سپاهان و ذوب آهن در ماه مبارک جریان داشــت و حسن طبق معمول در ماه مبارک رمضان روزه میگرفت اوایل بازی حســن به ورزشــگاه نیامد همه دلواپس شدند و بعضی با موتور رفتند درب منزل «غازی» و «حسن» را آوردند و در نیمه دوم بازی کرد و گل پیروزی را هم زد و در آخر از او پرسیدیم چرا نیامده بودی که گفت خواب مانده بودم چون شــب قبل تا سحر بیدار بودم.
از جام قدس و موفقیتهای شــهید هم بگویید.
در جام «قدس» کــه بعد از انقالب بهعنــوان اولین دوره مســابقات باشــگاهی کشــور برگزار گردید و منتخب اســتانها در مقابل هم قرار میگرفتنــد در بازی نهایی، تیمهای اصفهان و تبریز به فینال رســیدند که این بازی در تبریز با نتیجه دو بر یک به ســود اصفهان تمام شد و شــهید «غازی» نیز یک گل به ثمر رساند. جای «حســن» خالی اســت، از همان ســالها تا امروز چهارشنبه شــبها تمام بازیکنان همان تیم «پاس ملک» که الان به شــهید «غــازی» تغییر نــام داده دور هم جمع میشویم و تمرین داریم. «غازی» را میتوان جوان انقلابی نامید انقلاب که شد مثل همه جوانهــای آن دوره فعالیت انقلابیش را شــروع کرد، بعــد از پیروزی انقلاب در ارتباط با غائله کردستان هم فعال بود. شهید «غازی»، من و تعدادی از هم محلهایها و حتی «امیر واعظ آشــتیانی» که دورهای مدیر عامل باشگاه استقلال بود تربیت بدنی «سنندج» را به مدت شش ماه اداره کردیم. تمرینات فوتبال راه انداختیم و بچههای «کرد» را جذب کردیم. شهید «غازی» در کردســتان از محبو بیت خاصی برخوردار شده بود، در خارج از وقت کار با لباس بســیجی و بدون اسلحه در شــهر قدم میزد و هیچ خطری او را تهدید نمیکرد، او محبوب کردها شده بود.
شهید اهداف خاصی را دنبال میکرد؟
در «دانشکده پزشــکی دانشگاه اصفهان» داروسازی قبول شــد، همان زمان تیم منتخــب اصفهان هم قرار بود در جام قدس شــرکت کند، به تیم ملی هــم راه پیدا کرده بود اما به خاطر شــروع جنــگ و اینکه هدفش حضور در جبهههــا بود در هیچ کدام شــرکت نکــرد. در یکی از عملیاتهــا مقادیر زیادی از توپ و تانک دشــمن را تصاحب کرد، این موفقیت او را بنیان گذار گردان توپ خانه جواد االئمــه (ع) کرد که بعدها به مرکز توپ خانه سپاه ۱۵ خرداد تبدیل شد.
در باره روز آخر زندگی شهید بگویید.
همیشــه لباس بسیجی بر تن داشت ولی روز آخر لباس ســپاه را بر تن کرد و به شهادت رســید. زمان شهادت در طلائیه حضور داشت، عراقیها آن منطقه را زیر آب بردند و جسد حسن هیچ وقت برنگشت. به نام خداوند نزدیککننده دلها و روانها «وقاتلوا فی ســبیل الله الذین یقاتلونکم و ال تعتدوا ان الله الیحب المعتدین» ای جوانــان عزیز، خانه آخرت خویش را با دو دســت ایمــان و عمل خالص برای خدا بنا کنید. ما بهشــت و جهنــم را در این دنیا با عملمان میســازیم، یا معمار
بهشــت خویشــتنیم یا هیزم جهنم خویشــتن. آخرت، عکس العمل اندیشــه و ایمان و عمل تو در دنیاست. باید بنده خدا شــد. بنده خدا شــدن تــو را از بند همه بندها آزاد میسازد چون عبادت خدا آزادیبخش است و عبودیت او حریت میآورد.
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود ز هرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است از مــادرم به خاطر حزن و اندوه و رنج و ســختی که از
بدو تولد تا مراحل رشدم کشیده، سپاسگزارم و از پدرم هــم که متحمل تامین مخارج زندگیم شــده و عمری با
محرومیت ســپری کرده، تشــکر میکنم. امیدوارم مرا ببخشند و از آنها حاللیت میطلبم. نی از تو حیات جاودان میخواهم/ نی عیش و تنعم جهان میخواهم/ نی کام دل و راحت جان میخواهم هرچیز رضای توست آن میخواهم/ به امید ظهور حضرت بقیه الله (عج)...
منبع: شاهد یاران شماره 174 - 175 یادمان شهدای ورزشکار