«حسین صیدی» شهید خط شکنی از گردان حنظله که هیچوقت بازنگشت
نوید شاهد: شهید ماندگارترین واژه تاریخ است و کسانی به آن معنا میبخشند که مردترین مردان این دنیا هستند. یکی از این مردان شهید حسین صیدی است که مردانگیاش زبانزد فامیل و آشناست. با خواهر این شهید بزرگوار به صحبت نشستهایم که این گفتگو را در ادامه میخوانید.
«کبری صیدی» خواهر شهید «حسین صیدی» درباره شهید میگوید: حسین سال 1337 در تهران به دنیا آمد. فرزند اول خانواده و برادر بزرگمان بود. عزیز همه خانواده و فامیل بود. بسیار با ایمان و مؤدب بود، به همه احترام میگذاشت. با همه مهربان بود و هوای بچهها را داشت. خیلی باهوش بود، 2 دیپلم با معدل بالا گرفت. دوران قبل از انقلاب به مسجد میرفت، در کلاس قرآن شرکت میکرد و جوایز قرآنی بسیاری نیز گرفته بود.
خواهر شهید صیدی ادامه میدهد: پدرم یک کارگر ساده و زحمتکش بود و برادرم که یک انسان خودساخته بود در کارهایش از سادگی پدرم الگو میگرفت. کارهایش را خودش انجام میداد، درس میخواند، زبانهای انگلیسی، عربی و آلمانی را یاد گرفته بود.
در دانشگاه علامه طباطبایی زبان آلمانی میخواند، همزمان با دانشگاه در مدرسه عالی شهید مطهری هم حضور داشت و درس حوزه هم میخواند. کنار درس خواندن، ورزشهای کاراته، شنا و فوتبال را هم دنبال میکرد. چند ترم در دانشگاه گذراند، با آغاز انقلاب فرهنگی و شروع جنگ تحمیلی برای دفاع از کشور عضو سپاه شد.
بغض پنهان شده در گلویش را فرو میخورد و میگوید: مادرم وابستگی و محبت شدیدی به حسین داشت، نورچشمش بود، حسین هم به پدر و مادرمان احترام میگذاشت. خواهر بزرگم میگوید: «هر بار پدر یا مادرم وارد جایی میشدند که حسین نشسته بود، به احترامشان تمام قد از جا بلند میشد.»
منزل ما اسلامشهر و محل کار حسین تهران بود. به خاطر دوری مسافت و زیاد بودن کارهای سپاه شبانه روز در محل کارش میماند، عصر پنج شنبه به خانه میآمد. جمعه به نماز جمعه میرفت، بعدازظهر هم برای من و خواهرهایم در خانه کلاس قرآن برگزار میکرد.
با صدای گرفته ادامه میدهد: حسین با دخترخالهام نامزد بود، روز سه شنبه 5 بهمن 1361 امام خمینی(ره) خطبه عقدشان را خواند. تا آن موقع چند بار به منطقه جنگی رفته، زخمی شد و برگشته بود. قرار بود 22 بهمن عروسی را برگزار کنیم. بین عقد و عروسی رفته بود. آن موقع من ابتدایی بودم. چون مادرم خیلی به حسین وابسته بود چیزی نگفت که ناراحت نشود. میدانست به خاطر مجروحیت قبلی و نزدیک بودن مراسم عروسی اجازه رفتن به او را نمیدهند، گفته بود تماس نگیرید چون در اداره خیلی کار داریم و از اداره هم به هوای انجام کارهای عروسی مرخصی گرفته و بیخبر از ما توسط سپاه منطقه 10 راهی جبهه شده بود. آن طور که بعدا ما متوجه شدیم 16 بهمنماه 1361 در گردان حنظله همراه گردان کمیل که شهید ابراهیم هادی نیز در آن گردان بود به عنوان خط شکن، برای عملیات والفجر مقدماتی عازم منطقه شده بودند. روز هجدهم بهمنماه عملیات آغاز شده بود و آنها دیگر هیچ وقت برنگشتند.
به اینجای صحبتش که میرسد اشک امانش نمیدهد و در میان اشک بریده بریده میگوید: قبل از عملیات در نیم صفحه کاغذ و از خطش معلوم بود با عجله نوشته بود: «حلالم کنید که نگفتم به جبهه میروم اما این حمله نهایی است و همه باید شرکت کنیم. برنامه عروسی را هم بگذارید برای هفته دیگر.» نامهاش 21 بهمنماه به دستمان رسید، تازه فهمیدیم به جبهه رفته است اما آن موقع که نامه حسین را خواندیم، به شهادت رسیده بود. مادرم آذرماه 1401 از دنیا رفت، 40 سال چشم انتظار پسرش بود و پسرش را ندیده از دنیا رفت.
خواهر شهید صیدی با توجه به سن کمش هنگام شهادت برادر، خاطرهای از اهمیت بیتالمال برای حسین که در ذهنش نقش بسته و خاطرهای که از مادرش درباره ایشان شنیده را را اینطور تعریف میکند: خاطرهای از حسین یادم هست که هیچوقت فراموش نمیکنم. با وجود اینکه برادرم شبانه روز در سپاه بود اما حتی از خودکار و دمپایی پلاستیکی آنجا هم استفاده نمیکرد. محل کارش در میدان فلسطین بود، چند وسیله که لازم داشت را به همراه مادرم برایش بردیم. مسیر طولانی بود و خسته شدم، وقتی رسیدیم مادرم پرسید اینجا چیزی نیست که گفتی برایت وسیله بیاوریم؟ اما حسین با لبخند به مادرم گفت: «هست اما من استفاده نمیکنم، بیتالمال است.» حتی موقع استخدام هم در فرم استخدام به عنوان پاسدار افتخاری ثبت نام کرده بود. و میگفت: «الان انقلاب ما نوپاست و به حمایت نیاز دارد، باید صرفهجویی کنیم تا مملکت سرپا شود.»
مادرم هم میگفت: در یکی از عملیاتها از ناحیه دست زخمی شده بود. وقتی به بیمارستان منتقلش کردند تا عمل شود، بعد از عمل راضی نشد بستری شود و با اصرار و رضایت خودش مرخص شد که تخت خالی شود تا اگر مجروحی آوردند جا برای بستری کردنش داشته باشند. آن شب تا صبح بدون اینکه چیزی بگوید از درد قدم زده بود، وقتی پرسیدم درد داری؟ گفت: «تا درد نداشته باشد، ارج ندارد.»