دختری که شفیع صیاد شیرازی در آن دنیاست
به گزارش نوید شاهد به نقل از خبرگزاری فارس، دلتنگی و فراق همسر شهید صیاد شیرازی 25 سال طول کشید و روز گذشته این بانوی فداکار و نمونه درگذشت. بانویی که در طول 8 سال جنگ تحمیلی رژیم بعث عراق علیه ایران، مسئولیت تربیت و رشد 4 فرزندشان را به تنهایی باید به دوش میکشید. اما سختی وقتی بیشتر میشد که دخترشان «مرجان» جزو کودکان معلول ذهنی بود و این بانو باید بیشتر برای آن کودک تلاش میکرد.
هنگامی که شهید صیادشیرازی به شهادت رسید، همسرش بیشتر از قبل مراقب بیقراریهای دخترشان «مرجان» بود؛ چون شهید صیادشیرازی علاقه زیادی به «مرجان» داشت و او را از الطاف خفیه الهی میدانست.
مراقبت از دختری که شهید صیاد او را الطاف الهی میدانست
مریم صیادشیرازی درباره علاقه پدر به «مرجان» میگوید: «بابا به خاطر وجود خواهرم مرجان بسیار شاکر خدا بود، او را برکت و لطف خدا میدانست و میگفت: مرجان الطاف خفیه الهی است، لطف خدا را در وجود مرجان میبینم، او ما را آن دنیا شفاعت میکند. وقتی بابا شهید شد، مرجان تا یک ماه بیقراری میکرد و دوست نداشت در مراسم عزای پدر شرکت کند یا بر سر مزار وی برود؛ اگر چه او جزو کودکان استثنایی معلول ذهنی است، اما نبود بابا را حس میکرد.»
عفت شجاع همسر شهید صیاد شیرازی درباره علاقهمندی شهید صیادشیرازی و نگرانیهایش برای «مرجان» میگفت: «همسرم حدود یک ماه قبل از شهادتش خواب دیده بود که شهید باکری آمده و میخواهد او را با خود ببرد؛ او در خواب هم نگران من و مرجان بود کمی درنگ میکرد اما شهید باکری او را با خود برد. شهید صیاد خواب را برای من تعریف کرد و گفت من نگران شما و مرجان هستم، من گفتم نگران ما نباشید ما خدا را داریم اما نبودنتان برای من خیلی سخت است.»
دعای شهادت خانوادگی همسر شهیدصیادشیرازی
یکی از خاطرات مریم صیاد شیرازی درباره مادر به دعای شهادت خانوادگی این بانوی ایثار است. دختر شهید صیادشیرازی میگوید: «شب جمعهای که پدر قبل از شهادتش به مشهد رفته بود، مادر بیقرار بود. او را به امامزاده صالح بردیم و مادر گفت میخواهم در امامزاده بیشتر بمانم و در مراسم دعای کمیل امامزاده شرکت کنم. مادر بعد از شهادت پدر تعریف کرد آن شب دلم شکست و این جمله بر زبانم جاری شد «خدایا شهادت را خانوادگی قسمت ما کن»، ولی فکر نمیکردم آنقدر سریع دعایم به اجابت برسد و شهادت قسمت پدرتان شود.»