در گناه خیاردزدی من شریک شوید!
به گزارش نوید شاهد به نقل از خبرگزاری فارس، حسن هارونیپور یکی از آزادگان دوران دفاع مقدس، تعریف میکند: «انارگل» اسیری افغانستانی بود که در اردوگاه «رمادی ۶» دوران اسارتش را میگذراند. او پسر ساده و بیآزاری بود. توی خرمشهر کارگری میکرده که به دست نیروهای عراقی اسیر شده بود. کمی هم میلنگید.
عراقیها او را به عنوان باغبان باغچه انتخاب کرده بودند تا برایشان سبزیجات و صیفیجات بکارد. باغچه که حدود ۵۰۰ متر مربع مساحت داشت، كاملاً قرق بود و هیچ اسیری به جز انارگل حق نداشت پایش را دم باغچه بگذارد.
بعثیها از این باغچه استفاده سیاسی هم میکردند. باغچه را در معرض دید خبرنگاران خارجی قرار میدادند و میگفتند: «محصول این باغچه مال خود اسراست.»
یک روز عصر پنجشنبه که انارگل خواب بود، با خودم گفتم: «الآن بهترین موقعست که داغ خیارای باغچه رو به دل بعثیا بذارم.»
پالتو قهوهای انارگل را پوشیدم، کلاه سیاهش را هم چپاندم توی کلهام و لنگ لنگان خودم را به باغچه رساندم.
کوله پشتیام را پر از خیار و کمبوزه کردم و بردم توی آسایشگاه. بلافاصله یک بار دیگر هم به همین طریق رفتم خیار دزدی.
شب، بعد از دعای کمیل، مجید هرندی فصیحی، ارشد آسایشگاه گفت: «امشب به جز آب جوش و شکلات، یه سورپرایز هم براتون داریم. یکی از دوستاتون رفته خیار دزدی. دوس داره همه توی گناهش شریک باشین!»
خیارها را تقسیم کرد و گفت: «خواهشاً میوه رو با پوست بخورین. اگه فردا نگهبانا پوست خیار توی سطل آشغال ببینن، مثل همین خیار پوستتون رو میکنن.»
بچهها خرج و خرج خیار میخوردند و میگفتند: «کوفت خوردن بعثیا؛ مگه خودمون بد خیار میخوریم!»
منبع: کتاب «زبون دراز» به قلم رمضانعلی کاووسی
انتهای پیام/ ر