رتیلها هوایم را دارند!
به گزارش نوید شاهد به نقل از خبرگزاری فارس، احمد محمدی یکی از فرماندهان دوران دفاع مقدس، تعریف میکند: «منطقه پر بود از رتیل و عقرب. شبها میان کیسه خواب زیپ را کامل میکشیدیم، تا خود صبح عرق میریختیم و جرئت نمیکردیم سرمان را بیرون بیاوریم؛ اما باز افاقه نمیکرد.
موقع خواب توی چادر بچهها با کلی قربان صدقه و حرفهای صد من یک غاز که فرمانده ما شجاع و ایثارگر است و فلان، مرا میانداختند جلوی در چادر که اگر رتیل یا عقربی به داخل راه پیدا کرد، من بیچاره را متبرک کند؛ اما خدا را شکر آن جانوران موذی هوای مرا داشتند.
آنها از چادر بالا میرفتند و یکی یکی میافتادند روی بچهها و دادشان را در میآوردند. من هم جای خوب و امنم را که خودشان تقدیمم کرده بودند، به رخشان میکشیدم و آنها را حرصی میکردم.
یک روز که از تهران به منطقه بر میگشتیم در راه مردی را دیدیم که با یک گونی توی دستش کنار جاده ایستاده بود. تا چشمش افتاد به ما آمد طرفمان. فکر کردم میخواهد چیزی بدهد که ببریم جبهه؛ اما توی گونیاش چند تا گربه داشت که گویا در خانهاش آوار شده بودند و میخواست از دستشان خلاص شود.
با کلی خواهش و التماس از ما خواست آنها را به جبهه ببریم تا دیگر نتوانند برگردند.
خدا خیرش بدهد. یک هفته بعد از بردن گربهها به جبهه منطقه از شر رتیل و عقرب و جانوران موذی دیگر خالی شده بود.»
منبع: کتاب «جنگ به روایت لبخند» به قلم سیده الهه موسوی
انتهای پیام/ ر