مجموعه داستان‌‎های کوتاه که توسط «نشر شاهد» در کتاب «رد پای فرمانده» گردآوری شده است، از سوی این انتشارات روانه بازار نشر شد.

به گزارش خبرنگار نوید شاهد، کتاب «رد پای فرمانده» به قلم تعدادی از نویسندگان شهرستان‌های استان تهران که در دوره فشرده آموزشی شرکت کرده بودند، گردآوری و از سوی نشر شاهد منتشر شد.

کتاب «رد پای فرمانده» در 157صفحه، با شمارگان یکهزار نسخه، در قطع رقعی، به بهای 125 هزار تومان از سوی نشر شاهد روانه بازار نشر شده است.

مجموعه داستان کوتاه در کتاب «رد پای فرمانده» توسط نشر شاهد منتشر شد

اداره کل بنیاد شهید و امور ایثارگران استان البرز در سال 1400 یک اردوی فشرده آموزشی برگزار کرد و صاحبان استعداد نویسندگی را از شهرستان‌های استان تهران فراخواند تا مقدمات ورود آن‌‎ها به دنیای پررمزو راز نویسندگی را فراهم آورد. این عزیزان بعد از سه دوره 3 روزه، یک اثر ادبی تالیف کردند. کتاب حاضر حاصل آن دوره است که در 9 بخش خاطرات خانواده شهدا را روایت می‌کند.

«معصومه ابوالحسنی»، «مهلا تقوایی»، «زهرا جوانمردی»، «زهره طهماسبی افتخار»، «نازنین محمدی»، «سید مهدی طباطبایی راد»، «فاطمه عباسی» و «الناز رحمت نژاد» از جمله نویسندگانی هستند که بخشی از خاطرات شهدا را در این کتاب روایت کرده‌اند.

رحیم مخدومی در مقدمه این کتاب نوشته است: سوژه یا موضوع برای نگارش، مهم‌ترین دغدغه هر هنرمند است. سوژه، یک رویداد و یا یک شخصیت برجسته است. از آن روزی که حضرت روح‌الله عَلَم نهضت اسلامی را برافراشت، روزها و لحظه‌ها پراهمیت شد. اهمیت لحظه‌ها به مهم بودن آدم هاست. به آن کشاورزی است که فقط به بذر و زمین و محصول نیندیشد و دنیا را مزرعه‌ی آخرت دید. به آن کاسبی است که تغذیه‌ی شکم مشتری در نظرش مهمتر از تغذیه‌ی اندیشه‌اش جلوه نکرد. به آن دانش‌آموزی است که درس و بازی، او را  از توجه به بازی سیاستمداران غافل ننمود. به آن دانشجویی است که... طلبه‌ای است که... بانوی خانه‌داری است که... این تغییر نگاه آدم‌ها نشات گرفته از نهضت خمینی بود. آدم‌های مهم، خلاق سوژه‌های مهم شدند. کشور پهناور ایران، پر از سوژه شد. سوژه‌ها سر ریز کردند به کشورهای همسایه و نهضت تحول جهانی شکل گرفت. سوژه‌ها سرمایه‌ی گران‌قدر هر مملکت‌اند. لذا باید آن‌ها را به فراوری رساند.

در بخشی با عنوان «قول شهادت» به قلم «فاطمه عباسی» می‌خوانیم: زمان سربازی‌اش که رسید بی‌تاب رفتن به جبهه بود. بی‌تاب فداکاری و از خودگذشتگی که امانش نمی‌دادند برای ماندن و دست روی دست گذاشتن. همسرش، مادرش، پدرش، خواهر و برادرانش را بسیار دوست داشت، ولی باز هم مانعی برای رفتنش نشدند. هیچ چیز و هیچ کس نمی‌توانست جلودار اشتیاق و ایمانش شود. می‌گفت که شما خلق خدایید و بسیار ارزشمند، ولی من به خدای خودم قول دادم و خدا هم یک قول به من...!  

 

انتهای پیام/ ر

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده