از سازماندهی بسیجیان خراسان تا دمیدن روح شهادت طلبی در گردان های تخریب
سردار رشید اسلام شهید سید هاشم آراسته متولد هفتم بهمن ۱۳۴۱ در مشهد است. تا سوم راهنمايی درس خواند و پس از آن ترک تحصيل کرد. پیش از انقلاب در تظاهرات شركت مىكرد؛ با مأموران شاه درگير میشد و هر روز با وضع خونآلود به منزل مىرفت. با شروع جنگ تحمیلی در سن 18 سالگی و در دی ماه 1359 به جبهه اعزام شد. در 13 عملیات با مسئولیتهای پیک گردان، مسئول تبلیغات تخریب، مسئول دسته جنگ مین و ستاد تخریب شرکت نمود و سرانجام بعد از 57 ماه حضور در جبهه، سوم مهر 1365، با سمت فرمانده واحد تخريب لشکر 5 نصر در جزيره مجنون عراق به علت اصابت تركش به شهادت رسيد. سید جواد آراسته برادر شهید دفاع مقدس سیدهاشم آراسته به مناسبت شهادت برادرش با خبرنگار نوید شاهد به گفتوگو پرداخته است که در ادامه می آید.
فدائی روح الله به روح الله پیوست
برادر شهید با خاطرات کودکی برادرش به نقل از پدرش، سیدعباس آراسته آغاز می کند: «از این كه خداوند فرزندى به ما عطا كرده بود، خوشحال بودیم. اسم او را به علّت اصل و نسب ما به قبیله ى بنى هاشم، هاشم گذاشتیم. او از همان ابتدا با گفتار و رفتار دینى بزرگ شد و از همان كودكى نماز مى خواند. اذان گفتن را یاد گرفته بود و علاقه ى زیادى به گفتن اذان داشت. اگر به مهمانى مى رفتیم، او با ما نمى آمد، چون مى خواست موقع نماز بر روى پشت بام اذان بگوید. نماز جماعت او ترك نمى شد.»
وی به نقل از مادرش به خاطره ای اشاره کرد و گفت: «در كودكى مریض شد، به طورى كه پزشكان او را جواب كردند. نذر كردم كه اگر خوب شود، تا هفت سالگى شُله زرد درست كنم و به مردم بدهم.»
سیدجواد آراسته به نقل از شوهر خواهرش اظهار کرد: «در دوران نوجوانى ایشان مدّتى را با ما در اصفهان زندگى كردند. به خاطر این كه من نظامى بودم و مأموریّت هاى چند روزه داشتم، ایشان نزد ما بودند تا همسرم تنها نباشد. در مدّتى كه با ما بودند من درس هاى اخلاقى زیادى از ایشان یاد گرفتم. ایشان عارف به تمام معنا بود. عشق به خدا و ائمه(ع) در وجودشان موج مى زد. نمازشان را مرتّب مى خواندند. حتّى به نمازشب هم مقیّد بودند. بسیار مقیّد بودند كه در هر جایى كه هستند،حتما اذان بگویند. حتّى در كلاس درس از معلّم اجازه مى گرفتند تا بروند و اذان بگویند.»
از همان سن کم امر به معروف می کرد
این برادر شهید ادامه داد: پدرمان سید عباس، لبنیات فروش بود. سیدهاشم تا سوم راهنمایی درس خواند و پس از آن ترک تحصیل نمود و به کار نقاشی مشغول شد. با توجه به علاقه شدید شهید به اهل بیت (علیه السلام) با راه اندازی هیئت نوجوانان قمر بنی هاشم مسئولیت هیئت را به عهده گرفت. او مانند یک واعظ، مسائل مذهبى را به بچّهها مىآموخت. امر به معروف مىکرد. ابتدا با افراد دوست مىشد،سپس نقاط ضعف آنها را گوشزد مىکرد. با افراد ناباب رفت وآمد مىکرد تا بتواند از این طریق آنها را به راه راست هدایت نماید. در تمام راهپیمایى های قبل از انقلاب که بر علیه حکومت انجام می شد حضور فعالانه ای داشت. در تظاهرات «یکشنبه خونین» و حملهاى که به بیمارستان امامرضا(ع) شد، حضور داشت.
وی از علاقه برادرش به امام خمینی(ره) اشاره کرد و گفت: از مدرسه که تعطیل مىشدم، همراه با سیّد هاشم بچّهها را به راهپیمایى مىبردیم و شعار مىدادیم. عکسهاى امام را از منزل علما تهیّه کرده و شب ها در شهر توزیع می کردیم . بعد از پیروزى انقلاب اسلامى، با تشکیل بسیج به فرمان حضرت امام خمینى(ره)، جزو اوّلین نیروهایى بود که عضو این نهاد شد. با تشکیل بسیج، من به همراه شهید در مسجد کرامت ثبت نام کردیم و در گشتهاى شبانه شرکت داشتیم. اکثر شبها را در پایگاه مسجد بودیم. در سال 1358 که حادثهى طبس رخ داد، با بسیجیان پایگاه مسجد کرامت خود را به آنجا رساندیم. در سال 1360 هیأتى به نام هیأت فدائیان روحاللّه متوسّلین به چهارده معصوم(ع) راهاندازى کرد. او به خاطر علاقهاى که به امام داشت، نام هیأت را فدائیان روح الله گذاشت. این هیأت در ماه محرّم و صفر مراسم سینهزنى و نوحه خوانى برگزار مىکرد.
من یک رزمندهام
جواد آراسته افزود: جنگ تحمیلى، که شروع شد 18 بهار بیشتر از سن او نمی گذشت. او برای اولین بار برای دفاع از دین و لبیک به فرمان امام خمینی(ره)در تاریخ 1359/10/10از طریق بسیج به ایلام وسرپل ذهاب اعزام شد.او در ابتدا به عنوان یک بسیجى به جبهه اعزام شد و بعد ازمدّتى به عنوان پاسدار رسمى در جبهه مشغول به خدمت شد. در عملیّاتهاى چزّابه، فتح المبین، بیت المقدّس، والفجر مقدّماتى، والفجر یک، سه و چهار، خیبر، بدر، والفجر 8، کربلاى یک، میمک وکربلاى دو شرکت داشت. او علیرغم اینکه در واحد تخریب بود اما در واحد تدارکات و سازماندهی نیروها نیز فعالیت داشت. وقتى از مسئولیّتش در جبهه سؤال مى شد، مى گفت: «من یک رزمنده هستم.» سید هاشم با سفر به شهرستان های خراسان در تشویق و سازماندهی نیروهاى بسیجى نقش موثری را ایفا می کرد.او با افراد تازه وارد در واحد تخریب، به گفتگو می نشست و در خلوت خصوصیّات خاصّ این تشکیلات را براى آنها بازگو مىکرد. سید هاشم به تشکیلات تخریب بُعد معنوى داده بود، چون با شهادت ارتباط مستقیمى داشت. شهید در مورد کار واحد تخریب مى گوید: «کار بچّههاى تخریب در عملیّات ها بواسطه ماموریتی که انجام می دهند بسیار تعیین کننده و مهم است.»
وی ادامه داد: شهید دربرگزاری برنامههای فرهنگی مذهبی و اجتماعی و گرامیداشت یادبود شهدا و تشییع جنازه، سرکشی به منازل شهدا حتی در شهرستانها فعالیتهای چشمگیری داشت. سید هاشم مدتی به عنوان مسئول پایگاه شهید مدنی مسجد خاتم الاوصیا فعالیت نمود. همچنین در زمان درگیریهای منافقین زمان (بنی صدر) در گروههای خودجوش به مقابله با آنها پرداخت و در راه روشنگری جوانان تلاش زیادی نمود، او در آن زمان دو بار به دست منافقین مورد ضرب و شتم قرار گرفت.
این برادر شهید اظهار داشت: او همیشه با وضو بود، و به واسطه حالات روحانی و ارتباطی که با خداوند متعال داشت، از معنویت خاصی برخوردار بود و به همین خاطر رزمندگان واحد تخریب را هم به سوى معنویّات سوق مىداد. در زمان بیکارى با رزمندگان ختم هزار صلوات برمی داشت. جلسهى قرآن تشکیل مىداد. بعد از نماز مغرب و عشا هفت سوره مىخواندند. نسبت به نماز شب و ارتباط با خداوند مقیّد بود. سید هاشم با ظرافت خاصی نیروها را در مسائل اعتقادی رهنمود می کرد که حتّى نوجوانان در شب تاریک و درهواى سرد از بستر برمىخاستند و در جایى خلوت به نماز ودعا مشغول مىشدند .
این خاک، خاک کربلاست
مرتضى نصیرى همرزم شهید در دیگر گفت و گویی اظهار داشت: اوّلین بارى که من ایشان را دیدم، چهرهى شاد و خندانى داشتند و مرا مجذوب خودش کرد. او در تمام کارها پیشقدم بود. جزو برنامه هر روز او بود که بعد از نماز صبح و صرف صبحانه کتاب مطالعه مى کرد، که در این میان کتابهاى شهید دستغیب را هم مطالعه می کرد و از مطالب مهم آن یادداشت برداری مىکرد. به نوجوانان بها میداد و نمىگذاشت وقتشان به بطالت بگذرد.او در منطقه برای خود قبرى حفر کرده بود و در آنجا به راز و نیاز به خدامىپرداخت. همیشه در حال ذکر بود و ارتباطش با خدا قطع نمىشد. با تعدادى از رزمندگان و شهدا عقد اخوّت بسته بود.
وی ادامه داد: سردارشهید آراسته همیشه مىگفت:« به این امید به جنگ آمدهایم تا شهادت نصیب ما شود و این میّسر نمىشود، مگر این که خود راخالص کنیم.» به خواندن زیارت عاشورا بسیار تأکید مى کرد. مىگفت: «اگرنمىتوانید هر صبح زیارت عاشورا را بخوانید، بعد از نماز رو به قبله بایستید و به امام حسین(ع) سلام دهید.»همرزم شهید مىگوید: «در مقرّ تاکتیکى خود، همیشه پابرهنه بود. مىگفت: چون این جا نزدیک به کربلا است، مجاز نیست که با کفش باشم. پوشیدن کفش در این جا بىاحترامى به کربلاست.»در جبهه دوبار مجروح شد. یکبار تیرکالیبر 50 به گوشش اصابت کرد و یک تکّه از گوشش را کند، و یک بار هم تیربه دستش اصابت کرده بود.همرزم شهید ـ مى گوید: «زمانى که شهید آراسته مجروح شده بود، مجروحى دیگر را بر پشت گرفته و آن را با خود به پشت خطّ می آورد. زمانى که براى ملاقات او به بیمارستان رفتم، به وی گفتم: شما جایى در بدن ندارید که سالم باشد. گفت: حاضرم صدپاره گردد پیکرم، سایهى رهبر بماند برسرم.شهید آراسته بخاطر علاقه ای که به خانواده معظم شهدا داشت هنگامى که به مرخّصى مىآمد، از خانوادههاى آنها سرکشی می کرد.در اکثر محافلى که براى شهدا تشکیل مىشد، نوحه خوانی می کرد، و با نوحه خوانى جوانان را به جبهه رفتن تشویق مىکرد.عکس خودش را کنار عکس شهدا مىگذاشت و عکس مىگرفت. مىگفت:«دعا کنید من هم شهید شوم.»
دعا کنید شهادت نصیبم شود
حسن حیدری همرزم دیگر شهید گفت: سید هاشم خیلى کم به مرخّصى مىرفت، بیشتر وقتش را در جبهه به سر مىبرد. تنها مسئلهاى که ذهنش را به خود مشغول کرده بود، مسئلهى شهادت بود. هر وقت او را مىدیدم، مى گفت: دعا کنید که شهادت نصیب من هم بشود. »على آراسته ـ برادر شهید ـ مىگوید: «برادرم همیشه مىگفت: «نمىدانم چرا شهادت قسمت من نمىشود؟! که از این بابت رنج مىبرد. هر وقت به بهشت رضا(ع) مىرفتیم، به من مىگفت: جاى من همین جاست. حتّى قبرش را هم نشان مىداد. زمانى که به شهادت رسید، در همان قبر به خاک سپرده شد.»شهید آراسته ازدواج نکرده بود. مىگفت: «مىخواهم دلم و محبّتم یکجا به نام جبهه باشد.»
بی بی فاطمه آراسته خواهر شهید گفت: «آخرین بارى که به جبهه رفت، به ما گفت: حافظ انقلاب و نمازتان باشید. هیئت را پابرجا نگهدارید و مجلس اباعبداللّه(ع) را برگزار کنید.» من به او گفتم: اگر شما پاسدار هستی، چرا لباس سپاه تنت نیست؟ بپوش تا ما ببینیم. او گفتند: در معراج شهدا مرا با لباس سپاه مىبینید. همانطور هم شد. زمانی که برای دیدن پیکر شهید به معراج رفتیم لباس سپاه به تن داشت.
غلامحسین قدمگاهى از دیگر همرزمان شهید عنوان کرد: «سید هاشم مىگفت: شاید چون سنّت پیغمبر(ص) را به جا نمىآورم، شهادت نصیب من نمىشود. از او خواستم که حتما ازدواج کند. شرط او این بود، که از لحاظ ایمان وحجاب خوب باشد. ولی این امر محقق نشد و بعد از 12 روز خبر شهادت او را آوردند.
وی نقل مىکند: «آخرین بارى که سید را دیدم، به من گفت: «من هم با لباس شخصى و هم با لباس سپاه عکس گرفتهام و قبضی را به من داد و گفت با این قبض عکسهایم را تحویل بگیرید. من هم این کار را کردم و در زمان شهادت از عکسهایى که با لباس سپاه گرفته بود، استفاده کردیم. گویى به ایشان الهام شده بود که شهید مى شود.»سیّدهاشم آراسته، در تاریخ 1365/7/30 در جزیرهى مجنون بر اثر اصابت ترکش به درجهى رفیع شهادت نایل گردید. پیکرمطهّرش پس از انتقال به زادگاهش، در بهشت رضا(ع) به خاک سپرده شد.سیّدجواد آراسته مىگوید: «دعاى شهید این بود: خداوندا، مرا از شهداى بى غسل و کفن قرار بده. همانطور هم شد و او را با همان لباس سبز سپاه با شالگردن سبز آغشته به خونش دفن شد.»
وصیتنامه شهید سیدهاشم آراسته
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خداوند منان. خدائی که انسان را جهت خلیفه الهی خلق نمود و دنیا را مرکز و مکان امتحان ارزش و دار سختیها و مشکلات ساخت؛ حمد و سپاس خدایی را که انسان را جهت انتخاب مکان آخرت آزاد گذارد و اختیار تام داد.
درود فراوان محمد بن عبدالله (ص) را که بر انگیخته نشد مگر به خاطر مکارم اخلاق و بخاطر زدودن غبار بردگی و بندگی شیطان و شیطانکها از صورت و سیرت انسانها درود بر مولا (ع) که با تدبر و سکوت نبرد صبر و مقاومت ایثار عبادت و رهبری راه نشان داده و خط دهده رهبران و شیعیان گردید و درود بر سالار شهیدان که الگوی رشادت و شجاعت و شهامت و شهادت گردید و درود بر منجی عالم بشریت امام عصر (عج) یاری دهنده بی یاوران پناه بی پناهان امید رهبر یوسف گمگشته زهرای مرضیه درود بر امام بزرگواران امام روح الله درود و سلام بر شهیدان به خون غلطان شهیدانی که به واسطه برپائی جمهوری اسلامی و صدور آن به ممالک جهان از بهترین هستیشان گذشتند و تقدیم رب الارباب نمودند.
امت حزب الله! انسانهای بیدار! دنیا ذخیره است برای آخرت و مکان است برای پس انداز، خدا داند که این بنده عاصی ذخیره ای ندارد و تا کنون دست خالی روزگار را سپری نموده و او داند که اگر لطفش شاملم نگردد عدلش روزگارم را تباه می سازد. دنیا زندان مومن است و بهشت کافر، این حدیث شریف امام (ع) است. پس ای عزیزان چرا باید به خاطر چند روز در زندان بودن، این چنین به دنیا آغوش باز نمائیم.
آیا مسلمانی!؟ همان اسلامی که پیامبر و خدا می خواستند!؟ همین است که می بینیم ؟! نه! بیشتر از این باید ایثار نمود و بیشتر از این باید گذشت داشت! به خود آئیم و ایثارگران دیگر بلاد را از ایثار، گذشت، مقاومت و صبرمان خجالت زده نمائیم.
امیدوارم آنهایی که تا به حال مخالف جمهوری اسلامی بوده و با مسئولین مخالفتی دارند به خود آیند و چندی مال و ثروت آنها را مغرور نسازند، که وعده خدا در مورد بهشت و دوزخ راست و صحیح است.
در پایان از همه حلالیت می طلبم و دعاگویتان می باشم، التماس دعا از جمیع عزیزان.
سید هاشم آراسته
11/7/ 1365
انتهای پیام/