مظلومیت کودکان بیگناه غزه یاد آور شهادت دخترم شیرین است
به گزارش نوید شاهد، بمباران مناطق شهری که از ابتدای جنگ با استفاده ازتوپخانه و موشکهای کوتاه برد و میان برد انجام میگرفت به یک باره در اسفند ۱۳۶۲ جهش چشمگیری پیدا کرد و بر شدت به کارگیری سلاحهای مخرب علیه مناطق مسکونی بشدت افزود. سال ۱۳۶۲، سال به کارگیری انبوه موشکهای میانبرد در جنگ بود. در این سال طی ۲۴ حمله موشکی ۳۷ موشک به هشت شهر شلیک شد که بر اثر آنها ۶۰۹ هموطن شهید و ۲۵۲۸ نفر مجروح شدند و به ۲۵۰۰ واحد مسکونی و تجاری خسارتهای عمده وارد شد.
یکی از این موشکها در ۲ بامداد پنجم اسفند ۱۳۶۲ در استان خرم آباد به منزل محمد پیمان اصابت کرد و منجر به شهادت دختر ۱۲ ساله اش شهید «شیرین پیمان» شد. نوید شاهد با پدر این شهید نوجوان در سالروز شهادت دخترش گفتگویی داشته که در ادامه میخوانید.
نوید شاهد:لطفا خودتان را معرفی کنید؟
محمد پیمان: بسم رب شهدا و الصدقین، محمد پیمان، فرزند مرحوم قاسم و متولد 1323 هستم. دارای سه فرزند، دو دختر و یک پسر میباشم که در سال 1362 بر اثر بمباران هوایی یکی از فرزندان دخترم به نام شیرین به شهادت رسید.
نوید شاهد: در سالهای پیروزی انقلاب مشغول به چه کاری بودید و آیا فعالیتهای سیاسی داشتید؟
محمد پیمان: در اوایل پیروزی انقلاب اسلامی و قبل از انقلاب، نمایندگی ماشینهای سوزوکی را داشتم و علاوه بر این نمایندگی بوش، اتو رکس، کامیونهای داف و نیز پیمانکار شرکت نفت بودم. در سالهای 1353، 1354 و 1355 تا اوایل انقلاب فعالیت زیادی در امور مواد نفت رسانی به همه مناطق کشور را داشتم.
در آن سالها من ساکن خرم آباد بودم و با توجه به شغلم و اینکه پرسنل زیادی داشتم تمام تلاشم این بود که خدمتگزار مردم باشم و برای درآمد زایی مردم کاری کرده باشم.
در اوایل انقلاب، سالهای 1356 و 1357 که مبارزات سیاسی مردم تقریبا علنی شده بود من و پرسنلم نیز در فعالیتهای مبارزاتی کنار مردم بودیم و به کمک هم حرکتهایی در جهت پیروزی انقلاب میزدیم. در سال 1357 که همه کشور میخواستند همزمان مجسمه شاه را پایین بیاورند ما نیز با کمک یکی از رانندگان تصمیم گرفتیم که در زمانی که مردم به سمت میدان نزدیک میشوند تا مجسمه شاه را پایین بیاورند. ایشان نیز با یک ماشین حمل بنزین به آن منطقه یعنی خیابان وصال خرم آباد بیاید و نرسیده به مجسمه شاه که الان میدان آزادی هست، ماشین را به سمت گاردی ها رها کند و همزمان نیز جرثقیل مجسمه شاه را پایین بیاورد.
ما نقشه را کشیده بودیم و هم جرثقیل و هم کامیون بنزین آماده بود، تا با کمک مردمی که با ما دوست بودند این کار را انجام بدهیم که به گوش روحانیون و علمای استان رسید. آنها به خوبی ما را میشناختند و از فعالیتهای ما آگاه بودند اما ما با مخالفت آنها مواجه شدیم و نظرشان این بود که «اگر این کامیون با حدود 18000 لیتر بنزین را با قصد کشتن گاردی ها، ساواکی و اطلاعاتی ها به سمت شهربانی و گاردی ها رها کنید آیا احتمال نمیدهید مردم عادی را به کشتن بدهید و این واقعا هم از لحاظ شرعی و هم از نظر قانونی شما را محکوم خواهد کرد. ما میدانیم شما نیت تان کمک به پیروزی انقلاب است ولی این کار خطرناکی است و ممکن است مردم عادی و یا انسانهای بی گناه و یا رهگذری آسیب ببیند» با ممانعت علما این نقشه درکل منحل شد اما باز هم به لطف خدا و با کمک مردم غیور خرم آباد توانستیم مجسمه شاه را پایین بیاوریم و همچنین مرتکب گناه نیز نشویم. ما همچنان با کمک علمای استان به مبارزات سیاسی خود ادامه دادیم تا به لطف خدا انقلاب پیروز شد و به امنیت امروزی رسیدیم.
نوید شاهد: از خصوصیات اخلاقی شهید برایمان بگویید؟
محمد پیمان: شیرین فرزند دوم من بود. وی پانزدهم فروردین 1350 دیده به جهان گشود و از همان کودکی بسیار آرام و مهربان بود. زمانی که به نوجوانی رسید بسیار به بزرگترها احترام میگذاشت و همین باعث شده بود که همه از بودن در کنار ایشان لذت ببرند. خصوصا" مادر خودم و مادر همسرم که بسیار به ایشان علاقه داشتند. خیلی رفتار خوبی با همه داشت و بسیار خوش زبان و خوشرو بود.
شیرین به درسش بسیار اهمیت میداد. باهوش و زرنگ بود و برای فعالیتهای درسی اش اینقدر مرتب و منظم همه چیز را انجام میداد که نیازی نبود کسی به ایشان کمک کند. شیرین بسیار متدین بود قبل از اینکه به سن تکلیف برسد با همسرم و مادرم در صف نماز بود و در مراسمهای مذهبی شرکت میکرد. باید این را بگویم که ما همیشه در خانه جلسات مذهبی داشتیم و ایشان در کمک برای برپایی مراسمات مذهبی در منزل حضوری فعال داشت و همیشه کمک حال مادرش بود.
نوید شاهد: آیا شهید در دوران نوجوانی مبارزات سیاسی نیز داشته است؟
محمد پیمان: زمانی که شیرین دوران ابتدایی را تمام کرد و وارد دوره راهنمایی شد انقلاب شروع شد و ایشان همیشه نگران جوانان و نوجوانانی بود که به جبهه های حق علیه باطل میرفتند و با جمع آوری و بسته بندی وسایل برای رزمندگان تمام تلاش خود را می کرد تا کمکی به آنها کرده باشد.
اوایل با پول جیبیهایش برای رزمندگان وسایل میخرید و زمانی که کارش مورد استقبال قرار گرفت مرتب از من و مادرش درخواست پول داشت که با خرید وسایل، بسته بندی و ارسال برای رزمندگان کمکی کرده باشد و بارها و بارها خودم ایشان را برای خرید و بسته بندی همراهی کردم و در مسیر ماشین های اعزامی می آوردمش و خودش این بسته ها را با دست خودش به رزمندگان می داد.
نوید شاهد: بهترین خاطرهایی که همیشه از شهید در ذهنتان مرور میشود را برایمان بازگو کنید؟
محمد پیمان: بهترین خاطره من از شیرین مسئولیت پذیری او بود. اینکه کارش را به دوش هیچکس نمیگذاشت و حتی هر کاری از دستش بر میآمد برای دیگران انجام میداد. مهربانی شیرین زبانزد بود اینکه هر لحظه میآمد کنار ما حتما باید بوسهای از ما میگرفت. در مراسمات مذهبی بسیار حضوری فعال داشت و همیشه مهمان نواز بود. ناراحتم که خیلی مظلومانه از این دنیا رفت.
نوید شاهد: از لحظه شهادت شیرین برایمان بگویید
محمد پیمان: دخترم، شیرین در ساعت دو بامداد پنجم اسفند ماه 1362 در اثر اصابت اولین حمله موشکی به منطقه خرم آباد و اصابت موشک به منزل مسکونی ما به شهادت رسید. خانه ما کامل با خاک یکسان شد. ما در غرب خرم آباد در خیابان 17 شهریور فعلی ساکن بودیم در آن لحظه ما در منطقه خوبی از شهر مینشستیم و همه میگفتند: «اگر بمباران کنند شما چون در دامنه کوه هستید محل زندگی تان بسیار امن است این منطقه را بمباران نمی کنند» و من نیز تا صدای آژیر را شنیدیم ماشینم را بیرون آوردم و به خانواده ام گفتم سریع به زیرزمین بروید و خودم به سمت شرق خرم آباد حرکت کردم تا برخی از اقوامم را به منزل خودم بیاورم تا آسیب نبینند.
حدودا من 400 متر به سمت شرق رفتم که با صدای یک انفجار آسمان پشت سرم روشن شد من کمی جلوتر رفتم ولی متوجه شدم که سر و صدا سمت غرب خرم آباد بیشتر است و دوباره به سمت خانه برگشتم. در همان اول خیابان شهدای غربی تمام درختها، تیر برقها و مغازهها و ساختمانها همش روی هم ریخته بود و خیابانها را مسدود کرده بود و من راهی برای جلو رفتن نداشتم، ماشین را رها کردم و پیاده به سمت خانه دویدم و آنقدر همه چیز در هم ریخته بود که اصلا تشخیص نمیدادی الان کجای خیابان هستی و من از روی این همه چوب، سنگ، خاک و شیشه پیاده خودم را به خانه رساندم. خانه من صد درصد تخریب شده بود و بچههای من زیر آوار و خاک مدفون شده بودند و هر چه آنجا صدا میزدم هیچ صدایی را نمیشنیدم تمام نیروهای بسیج، مردمی و شهرداری به کمک آمده بودند و با بیل مکانیکی و لودر خانواده من را زیر آوار بیرون کشیدند. همه بچه ها و همسرم مجروح شده بودند و شیرین در همان لحظه بمباران به شهادت رسیده بود.
همه خانواده من را به بیمارستان عشایر انتقال دادند و در ابتدا به من گفتند شیرین رو هم به اتاق گچ بردند و نگفتند به شهادت رسیده فردای همان روز همه اقوام و فامیل آمدند و به من اطلاع دادند.
شیرین یک طفل معصوم بود و به خوبی بخاطر دارم که همان شب دستم زیر سرش بود تا صدای آژیر را شنیدم، من رفتم و دیگر ندیدمش. ناراحتم که بیگناه و بدون اینکه بتواند از خودش دفاع کند از این دنیا رفت. وقتی الان در تلویزیون فیلمهای غزه را میبینم هیچ تازهگی برای من ندارد زیرا من این صحنه را در زندگی خودم تجربه کردم و شاهد عینی چنین صحنههایی بودم من هر وقت بچههای بیگناه غزه را میبینم فقط به یاد شیرین گریه میکنم. مردم غزه قربانی افراد ظلم و ظالم هستند و زن و مرد، پیر و جوان، و خصوصا بچه ها هیچ گناهی نکردند اما در معرض جدی خطر هستند.
نوید شاهد: و حرف آخر...
محمد پیمان: مسئولین تمام کشور تقاضا دارم، که بدانند منتخب این مردم هستند، یعنی اگر مردم نباشند آنها بر چه کسی میخواهند حکومت کنند پس باید به داد ملت و جوانان برسند و از فساد اخلاقی و مالی جلوگیری کنند. همه مردم چه خانواده شهدا و چه مردم عادی باید به عنوان یک ایرانی در نظر گرفته شوند و مراقب باشیم تا حق و حقوق مردم به درستی و یکسان و در چهارچوب درست به آنها داده شود. از برتری نسبت به یکدیگر پرهیز کنند همانطور که شهدا از پیر و جوان، زن و مرد و کودک همه در درگاه خداوند یکسان هستند پس تمامی مردمی که در این کشور زندگی می کنند نیز باید حق و حقوقشان رعایت بشود.