نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات داد
نوید شاهد - کتاب «آب هرگز نمی میرد» نوشته حمید حسام شامل خاطرات جانباز میرزا محمد سلگی فرمانده گردان ابوالفضل(ع) در سال‌های دفاع مقدس توسط نشر ۲۷ بعثت به چاپ هفتادوهشتم رسید.
کد خبر: ۵۰۵۰۸۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۱۳

نوید شاهد - برادر شهید "غلام جمعه پور " در خاطره ای از ایشان اینطور می گوید: خیلی به مسائل اخلافی و اعتقادی پایبند بود ،همیشه نمازش را در اول وقت می خواند .به مردم هم توصیه می کرد به مسائل اسلام مقید باشند.
کد خبر: ۵۰۵۰۸۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۱۴

نوید شاهد- مصطفی عارفی، جوانی بسیار خوش اخلاق، دارای اندام قوی و قامتی بلند و رسا، مسلط به تمام جنگ افزارها و متخصص در امر تخریب بود.
کد خبر: ۵۰۴۹۳۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۱۳

نوید شاهد - «شب نوزدهم ماه مبارک رمضان در مراسم سخنرانی ابوترابی، نگهبان‌های عراقی آسایشگاه ریختند و ما را دستگیر کردند و به زندان بردند، آن‌ها حاج‌آقا را هم شکنجه دادند و محاسنش را خشک خشک تراشیدند و در طبقه دوم اردوگاه، ۳ روز زندانی کردند ...» ادامه این خاطره از سید آزادگان، شهید "حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیدعلی‌اکبر ابوترابی‌فرد" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۰۴۸۹۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۱۱

روایت یک آزاده از ماه مبارک رمضان در دوران اسارت؛
نوید شاهد_آزاده و جانباز حاج باقر رنجبر در خاطره‌ای از ماه رمضان در دوران اسارت روایت می‌کند: در هر آسایشگاه ۲ عدد ظرف سفالی نسبتا بزرگ (حبانه) از آب داشتیم که نقش نسبتا خنک کننده‌ای برای رفع تشنگی برادران داشت. به وقت افطاری یک لیوان آب نسبتا خنک سهمیه هر نفر بود. نوشیدن چنین آبی خیلی لذت بخش و گوارا بود.
کد خبر: ۵۰۴۸۵۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۱۲

برادر شهید "حیدری":
نوید شاهد - "اسماعیل حیدری" برادر شهید "احمد حیدری" می‌گوید: «دوره درجه داری شهید هنوز تمام نشده بود که فرمانده اش به او گفته بود دوره ات که تمام شد بعد می توانی به جبهه بروی، اما احمد ناراحت می شود و با اشک در چشمانش می گوید در این زمان حساس که وطنم در خطر است نمی توانم بمانم و این روحیه شهید موجب می شود فرمانده آموزش و همرزمانش از طریق پادگان ابوذر به منطقه عملیاتی بازی دراز اعزام شوند.»
کد خبر: ۵۰۴۸۲۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۰۹

به مناسبت سی و هشتمین سالگرد شهادت:
نوید شاهد - شهید "حمید غفاری راد" روز نهم اسفندماه سال ۱۳۴۳ در شهر بیجار به دنیا آمد. با پشت سر نهادن دوره ابتدای به مقطع راهنمایی راه یافت و پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۶۱ به سبز پوشان سپاه پاسداران پیوست. وی سر انجام روز سیزدهم اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۲ شب هنگام در حالی که مشغول نگهبانی بود بر اثر اصابت ترکش خمپاره گروهک‌های ضد انقلاب به شهادت رسید.
کد خبر: ۵۰۴۷۸۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۰۹

نوید شاهد - «حین گشت‌زنی در حوزه استحفاظی، بوی خوشی که با شمیمم دل‌نواز بهاری همراه شده بود توجه من را به خود جلب کرد که با کنجکاوی به طرف بوی خوش رفتم، بوته‌های گل رز همچون انگشتری دو نگین (شهید) را در میان خود گرفته بود ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۰۴۶۹۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۰۸

نوید شاهد - کتاب «بلوط و باروت» خاطرات منتخب سومین جشنواره خاطره نویسی دفاع مقدس استان ایلام است که محتوای کلی خاطرات با روزهای بمباران و جنگ تحمیلی ارتباط دارد. توسط «نبی اله تبار و فرهاد شاهمرادیان» نوشته شده است و نشر سوره‌های عشق آن را در سال ۱۳۹۳ منتشر کرده است.
کد خبر: ۵۰۴۶۸۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۰۸

نوید شاهد - «شهید مسعود پرویز در جبهه فردی جسور، شجاع و نترس بود، همیشه در خط مقدم مبارزه، حضور جدی داشت و هیچ‌گاه در ماموریت‌های رزمی کم نمی‌آورد ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۰۴۶۵۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۰۷

نوید شاهد - برادر شهید ترمیمی نقل می‌کند؛ «وقتی برادرم قصد رفتن به جبهه را داشت گریه‌های مادرم نیز نتوانست او را از تصمیم اش منصرف کند به همین دلیل تنها کاری که توانست برایش انجام دهد دعای خیر بود.»
کد خبر: ۵۰۴۶۴۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۱۱

خاطرات دکتر «کرامت یوسفی» از عملیات رمضان؛
نوید شاهد - با حالت خشم و غضب و به تندی به من گفت: 500 تا نیروی تحت امر من در خاکریزی های مثلثی گیر افتاده اند، آن وقت تو داری مرا به تهران اعزام می کنی؟! بلند شد و با آن پای پر از جراحت، لنگان، لنگان رفت به خطوط درگیری و به نیروهایش ملحق شد.
کد خبر: ۵۰۴۵۷۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۰۶

خاطرات جهادگران استان کرمان؛
نوید شاهد - با وجودي كـه ماه رمضان بود و بچه ها روزه مي گرفتند، اما سه، چهار روز از نظر آب و غذا در مضيقه بوديم. بچه ها با علف هاي روييده در جزيره افطار مي كردند تا انرژي شان تحليل نرود. بعد از گذشت چهار روز نجات پيدا كرديم و به مقر برگشتيم.
کد خبر: ۵۰۴۵۷۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۰۶

نوید شاهد - «عراقی‌ها از ما درخواست عکس کوچک امام خمینی (ره) که در جلوی سینه ما نصب بود و همچنین درخواست دستمال چفیه کردند که با تکیه سنگی داخل دستمال چپی گذاشتیم به طرف آن‌ها پرتاب کردیم و آن‌ها گرفتند ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۰۴۵۳۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۰۶

نوید شاهد - خواهر شهید "غلامرضا علاء الدین نقل می کند: « قبل از شهادت برادرم همسر شهید علاءالدین نزد من آمد و گفت: دیشب در خواب همسر شهیدم را دیده ام که با چهره ای خندان نزد من آمد و گفت: « امشب غلامرضا مهمان من است.» چند روز بعد از این ماجرا خبر شهادت برادرم را برایمان آوردند.
کد خبر: ۵۰۴۴۷۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۰۹

برگی از خاطرات دفاع مقدس؛
نوید شاهد - «یک شب درباره شخصیت‌های سیاسی شهرمان صحبت می‌کردیم، من از ویژگی‌های خوب یکی از مسئولان صحبت کردم که نصرالله پشت سر او کمی غیبت کرده بود و همین عاملی شد که ایشان آرام و قرار نداشت ...» ادامه این خاطره از نویسنده و رزمنده دفاع مقدس "کامبیز فتحی‌لوشانی" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۰۴۴۷۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۰۵

خاطراتی از شهید مدافع حرم "منوچهر سعیدی"
نوید شاهد - منوچهر تمام ماه مبارک رمضان را به ضیافت نور می‌رفت؛ و در بهبود کار مردم می‌کوشید. ارتباطش با مردم عمل به فرمایشات گران بهای رسول اکرم (ص) بود.
کد خبر: ۵۰۴۴۵۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۰۵

نوید شاهد - «در سحری ماه مبارک رمضان، اسرا برای گرفتن غذا از آشپزخانه، ظرف غذا را به دست می‌گرفتند و از آسایشگاه بیرون می‌رفتند و طی مسیر از آسایشگاه تا آشپزخانه و بالعکس مدام سرهایشان به سمت آسمان بود، انگار که گم‌شده‌ای دارند و به دنبال آن هستند، تا بتوانند آسمان و ستاره‌های زیبای آن را ببینند. از آنجایی که آزادی اسرا در شب فقط ماه مبارک رمضان بود، همین برای آن‌ها لذت‌بخش و هیجان‌انگیز بود ...» آنچه می‌خوانید روایت جانباز ۵۵ درصد و آزاده "فرج‌الله فصیحی‌رامندی" از سختی‌های ماه رمضان در اسارت است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۰۴۴۵۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۰۵

نوید شاهد - شهید "علیرضا صوفی" قبل از اعزام به جبهه از همه خداحافظی نمود و گفت: این آخرین دیدار من با شما است. دیدار بعدی ما قیامت است. علیرضا آخرین خداحافظی اش را نمود و در حالی که هنوز جراحات ناشی از موج انفجار در بدنش مشهود بود به جبهه اعزام شد و بعد از رشادت های فراوان به دیار حق شتافت.
کد خبر: ۵۰۴۴۴۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۰۷

گفتگو با جانباز و آزاده 10 ساله روانسری؛
نوید شاهد - "محمد صالح مرادی" از اسرای «رمادیه 1» از خاطرات خود اینچنین میگوید: سردرد شدیدی داشتم. من را به بیمارستان الرشید بغداد بردند، آنجا اسیر ایرانی را دیدم که متوجه شدم او و چند نفر دیگر از مفقودین هستند. به سرعت نامشان را روی یقه ی پیراهنم نوشتم و در اردوگاه به دست صلیب سرخ رساندم.
کد خبر: ۵۰۴۴۰۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۰۵