نوید شاهد - «منافقين چون ديدند نمي توانند با زور بازو با شهيد اكبر دشتي رويارويي بنمايند دست به اسلحه بردند. يكي از آنها را كه پدرم گرفته بود و دست به گلوش گذاشته و مي خواست بكشد و ديگري از پشت اسلحه را به پشت گردن اكبر نهاده و مي گفت ولش نكني شليك مي كنم و پدرم به آرامي دست خود را برداشت و با يك حركت برق آسا بلند شد و تفنگ را از دست آن خائنين گرفت و دو تا را به ديوار چسبانيد و بازديد بدني كرد.» متنی که خواندید خاطره ای بود از فرزند شهید «اکبر دشتی» که نوید شاهد آذربایجان غربی شمارا برای این خاطره زیبا دعوت میکند.
کد خبر: ۵۰۶۱۰۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۲۶
نوید شاهد - همسر شهید "محمدکاظم توفیقی" در خاطرهای میگوید: «هرگاه به گلزار شهدا می رفتیم. بر سر مزار عموی شهیدش که در دوران هشت سال دفاع مقدس به شهادت رسیده بود می رفتیم و... » متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۰۶۰۹۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۲۸
نوید شاهد - یکی از همرزمان شهید "ابوذر داوودی" در خاطره ای می گوید: «روز آخر عملیات آزاد سازی شهرهای نبل و الزهراء بود. ابوذر وضوی شهادت گرفت و بعد از خداحافظی با بچه ها دوباره برگشت و... » متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۰۶۰۹۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۲۷
نوید شاهد - مادر شهید "ابوذر داوودی" در خاطره ای می گوید: «ابوذر پسری شوخ طبع و مهربان و همیشه در خانه شاد و سرزنده بود. هرگاه به خانه می آمد... » متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۰۶۰۹۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۲۶
نوید شاهد- نجفعلی محمدی رزمنده و آزاده دفاع مقدس، در خاطره اعلام خبر رحلت امام(ره) در دوران اسارت گفته است: «وقتی از بلندگو اعلام کردند امام دیگر نیست، وقتی پشتبند این خبر، آهنگهای شاد گذاشتند و رقصیدند، داغی روی دلمان گذاشتند که هیچ رقمه نمیشد خنکش کرد. دلمان گرفته بود؛ اما فقط کافی بود قطره اشکی از چشم ما بچکد تا لامروتها ما را به کتک ببندند و ما هم مجبور باشیم درد باطوم را تحمل کنیم و دم نزنیم.»
کد خبر: ۵۰۶۰۸۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۳/۱۴
نوید شاهد- فتحعلی محمدی، رزمنده و جانباز دفاع مقدس در خاطرهای از جریان جانباز شدنش تعریف کرده است: «اینکه دیگر نمیتوانم در جمع رزمندگان باشم، فقط باید هرازگاهی از تلویزیون خبرها را دنبال میکردم و این تازه شروع عذابهایم بود. یادم میآید همیشه دلم میخواست یک بار به مرخصی طولانی بیایم. حالا یک مرخصی دائمی محکوم بودم.»
کد خبر: ۵۰۶۰۸۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۲۸
خاطرات دفاع مقدس
نوید شاهد- تقریبا غروب بود و میخواستیم کمکم آماده شویم برای نماز. ما را فرستاده بودند یکی از روستاهای اطراف سقز برای پاکسازی کومله و منافقها. ظاهراً از آمدن ما با خبر شده بودند و اطراف خانهای که در اختیار ما بود، کمین کرده بودند.
کد خبر: ۵۰۶۰۷۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۲۵
نوید شاهد- شهید «سیامک افرادی» از شهدای دفاع مقدس است که بیست و دوم بهمن ۱۳۶۴ در فاو عراق به درجه رفیع شهادت نایل آمد. کلیپ زیر مصاحبه با مادر گرامی این شهید گرانقدر است که توسط سایت نوید شاهد سمنان تهیه شده است. شما را به دیدن این کلیپ زیبا دعوت میکنیم.
کد خبر: ۵۰۶۰۴۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۲۵
نوید شاهد - «با حسرت از الهه پرسیدم: واقعا با لباس نظامی رفت کاش بیدار بودم و از پشت پنجره میدیدمش. توی تمام این سالها که ذکریا عضو سپاه شده تا حالا پسرمو از نزدیک با لباس نظامی ندیدم، هنوز سفره صبحانه را جمع نکرده بودیم که پسرم مرا به آرزویم رساند ....» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید مدافع حرم "ذکریا شیری" است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۰۶۰۲۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۲۵
نوید شاهد - پدر شهید "حیدر دربانی خورگو " در خاطره ای از فرزندش اینطور می گوید:خیلی با ادب و فهمیده بود من به خاطر ندارم هیچ موقع پاهایش را جلوی من دراز کند یا با صدای بلند با من صحبت کند. هر موقع مرا می دید بر صورت و دستان من بوسه می زد.
کد خبر: ۵۰۵۸۴۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۲۲
نوید شاهد - «زمانی که امدادگر به مجروح ایرانی رسید و خواست پای او را که به شدت خونریزی میکرد پانسمان کند، مجروح ایرانی با اشاره به مجروح عراقی از امدادگر خواست تا ابتدا به جراحتهای او رسیدگی کند ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۰۵۸۲۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۲۱
نوید شاهد - در کتاب «رازهای پاک» سعی شده است تا پاکی شهیدان آذربایجان غربی از زبان روایت کننده و در قالب نثر ساده بیان شود و تطبیق خاطره با سندیت پیرامون ویژگی شهید، واقعیت ملموسی از حیات طیبه این عزیزان سفرکرده را به نمایش گذارد.
کد خبر: ۵۰۵۸۲۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۲۲
نوید شاهد_روایتی شنیدنی شهید دانش آموز احمد کشتار از زبان همرزمش حجت السلام شاهمیری تقدیم حضورتان می کنیم.
کد خبر: ۵۰۵۸۰۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۲۱
روایتی خواندنی از همسر شهید لطیفیان؛
نوید شاهد- "فوزیه محمدی کله جویی" همسر شهید" رحمت الله لطیفیان" میگوید: «من یک سال دچار بیماری شدید تب مالت شده بودم و خوب نمی شدم شهید رحمت الله بعد از بهبودیم به من گفت برای شفایت به امام رضا (ع) متوسل شدم، حاجتم برآورده شد باید به پابوس امام برویم.»
کد خبر: ۵۰۵۷۸۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۲۱
نوید شاهد - «یادم نمیرود که یک بار شهید انصاریان چند بالش بزرگ را برداشت و مانند منبر روی هم گذاشت و بالای آن رفت و به سبک مرحوم حاج احمد کافی سخنرانی و روضهخوانی کرد ...» ادامه این خاطره از زبان پسرعمه شهید "محمد انصاریان" را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۰۵۷۴۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۲۰
گفتوگوی نوید شاهد قزوین با خادم شهدا، اصفهانی؛
نوید شاهد - «دیروز مادر شهید فخاریان را با نامه خوشحال و امیدوار کرده بودم، ولی امروز باید خبر شهادتش را بدهم و این برایم خیلی سخت بود ...» آنچه میخوانید روایت خادم شهدا، احمد اصفهانی از شهید "قاسم فخاریان" است که همزمان با سالروز شهادت این شهید بزرگوار تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۰۵۷۲۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۲۰
نوید شاهد - چاپ دوم کتاب «مهرنجون» شامل خاطرات خودنوشت محمد محمود نورآبادی از دوران جنگ تحمیلی توسط انتشارات سوره مهر منتشر و راهی بازار نشر شد.
کد خبر: ۵۰۵۶۹۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۲۰
نوید شاهد- سیفالله محمدی، یکی از جانبازان دفاع مقدس، در بخشی از خاطرهای از آن دوران میگوید: «مهدی را دیدم که داشت پیکر بیجان برادرش را از خاکریز بالا میکشید. بچهها راهی پیدا کرده بودند برای عقب نشینی. همه سرازیر شدند طرف پشت سنگرها و از آنجا برگشتند طرف خاک خودمان. دیگر دیده نمیشدند. فکر کردیم که با بچهها رفتهاند، اما وقتی برگشتیم به سنگرهایمان دیدیم که بچهها دارند او و برادرش را روی شانه میآورند. هر دو برادر با هم شهید شده بودند.»
کد خبر: ۵۰۵۶۶۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۲۰
نوید شاهد _ شهید "محمد جواد آکار" در خاطرات خود نوشته خود مینویسد: «یک روحانی برایمان آجیل سوغاتی آورده بود از طرفی دیگر صدام ملعون هم با آجیل خمپاره و گلوله به ما شیرینی تعارف میکرد.» در ادامه متن کامل این خاطره را می خوانید.
کد خبر: ۵۰۵۶۱۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۱۹
نوید شاهد - «یک شب که برای شناسایی رفته بودیم به کمین عراقیها برخوردیم. ما را به رگبار بستند، فرماندهمان شهید شد و دوستم به نام جواد احمدجو زخمی شد و ما خیلی تلاش کردیم نجات بدهیم و پس از این حادثه من چند ماه بعد به اسارت دشمن درآمدم ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۰۵۵۹۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۱۹