نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات داد
خاطراتی پیرامون شهید «احمد عبدالهی»؛
احمد گفت: درست است شما پاسدار هستيد، ولي من نمي توانم دين خود را به گردن ديگري بيندازم و به شما توصيه مي كنم هيچ وقت دين ديگري را به گردن نگيري.
کد خبر: ۴۷۶۱۹۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۲۴

غلامعباس سروندی تازه داماد اندیمشکی بر اثر اصابت ترکش خمپاره بعثی‌ها در شلمچه به شهادت رسید و نام اولین شهید دفاع‌مقدس را از سپاه در سال ۱۳۵۹ گرفت.
کد خبر: ۴۷۶۱۶۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۲۴

خاطراتی پیرامون سردار شهید «علی اکبر بختیاری»؛
این برای ما عجیب نبود چرا که خیلی اوقات بچه های بسیجی در عملیاتها و یا هر جای جبهه بودند کفششان که خراب می شد، شهید بختیاری کفشهایش را به آنها می بخشید خود پابرهنه تردد می کرد.
کد خبر: ۴۷۶۱۱۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۲۳

ای خورشید در حال افول با آنکه زیبایی و طبیعت را محو تماشای خود قرار داده ای، ولی هرگز حوصله نگاه به تو را ندارم، زمان تو، آرامش خیال و استراحت است. زمان فارغ البالی از نارسایی ها و مشقات و تضادهاست.
کد خبر: ۴۷۶۰۲۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۲۴

خاطراتی پیرامون شهید «محمد طایی»:
شهید «محمد طایی» تمام وقت خودش را در تظاهرات، نوشتن مقاله، پخش نشريه و تشکيل جلسه براي آگاهي ذهن ايرانيان مقيم آمريکا و نيز آمريکايي ها سپري مي‌کرد. به علّت فعاليت هاي گسترده ، پليس او را تعقيب مي‌کرد. گـروه هاي التقاطي بـا وي دشمن بودند و از شهري به شهري در حرکت بود.
کد خبر: ۴۷۶۰۱۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۲۱

یقینا من به آرزوی بزرگ خویش رسیده‌ام و حضرت صاحب‌الزمان(عج) را زیارت می‌کنم، به سختی حواسم را جمع کردم و با مِن و مِن پرسیدم که شما کی هستید؟ و پاسخ شنیدم:... ادامه این خاطره از جانباز سرافراز «عمران ثقفی» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۷۵۹۸۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۲۱

نوید شاهد هرمزگان خاطره ای زیبا از شهید والامقام "غلامعباس شيخي‌فيني" را برای علاقمندان به فرهنگ ایثار و شهادت منتشر میکند. این خاطره از زبان مادر بزرگوار ایشان نقل شده که نشان از امیدواری او به پیروزی حق علیه باطل دارد.
کد خبر: ۴۷۵۹۶۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۲۱

شهید "غلامعباس شيخي‌فيني" يكم آبان 1340 در بخش جاسك تابعه شهرستان بندرجاسك به دنيا آمد. پدرش علي، استوار دوم ژاندارمري بود و مادرش مريم نام داشت. تا سوم هنرستان در رشته الكترونيك درس خواند. به عنوان سرباز ژاندارمري در جبهه حضور يافت. دوازدهم خرداد 1360 در اروندرود آبادان بر اثر اصابت گلوله به پيشاني، شهيد شد.نوید شاهد هرمزگان تصاویر باقی مانده از این شهیدگرانقدر را برای علاقمندان منتشر می کند.
کد خبر: ۴۷۵۹۶۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۲۱

بنام خداوند جان و خرد من پسرخاله و داماد شهید بزرگوار ایرج نصرت زاد، می خواهم چند خاطره را به عنوان نمونه از ایشان بیان کنم. ابتدا باید بگویم ایشان دارای صفات اخلاقی بی نظیر بودند از نظر مهر و محبت و با خانواده و اقوام تا با سربازان خودشان، فردی فروتن دین دار و شجاع بودند و به لباس مقدس نظامی عشق می ورزیدند.
کد خبر: ۴۷۵۹۵۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۲۸

نوید شاهد -سرهنگ نصرت زاد که زخمی شده بود، وضعیت خود را با بی سیم به لشکر مخابره کرد.این نظامی فداکار درخواست اجرای آتش برای محل استقرار شخصی خود کرد تا بدین وسیله در آخرین لحظات هم باعث نابودی بیشتر ضد انقلاب شود.
کد خبر: ۴۷۵۹۵۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۱۹

شهید نصرت زاد در ایام پیروزی انقلاب اسلامی و چند ماه پس از آن در ستاد نیروی زمینی ارتش مشغول به کار شد. پس از آن که عوامل تجریه طلب بیگانه، کردستان را آماج فعالیت ها و اهداف شوم خود قرار دادند، او از جمله نیروهای فداکار و شجاع نیروی زمینی بود که داوطلب مبارزه با ضد انقلاب شد. وی در تاریخ 1358/10/8 با انتصاب به فرماندهی تیپ یکم لشکر 28 پیاده نیروی زمینی ارتش با درجه سرهنگی به منطقه کردستان اعزام شد و در پادگان سنندج، خدمت خود را شروع کرد.
کد خبر: ۴۷۵۹۴۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۲۴

خاطره ای از اعتکاف شهید مدافع حرم حاج عبدالله اسکندری به روایت یکی از دوستان در قالب پوستر. یکی از دوستانش در خاطره ای می گوید: به حاج عبدالله گفتم: می خواهم برم کربلا! دیدم حاج عبدالله سر به پائین انداخت و گفت: کربلا... امام حسین(ع)... شهادت... کاش من هم مثل امام حسین(ع) سر از تنم جدا بشه...
کد خبر: ۴۷۵۹۲۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۲۰

خاطره ای از شهید حاج "عبدالله اسکندری"؛
یکی از دوستان شهید "حاج عبدالله اسکندری" در خاطره ای می گوید: روز آخر اعتکاف به حاج عبدالله گفتم: من می خواهم برم کربلا! دیدم حاج عبدالله سر به پائین انداخت و گفت: کربلا... امام حسین(ع)... شهادت...
کد خبر: ۴۷۵۹۱۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۲۰

مادر شهید "حسن خاک نژاد" می‌گوید: « در خواب ديدم سه زن با لباسهاي سبز آمدند و گفتند خوشا به حالت كه اين فرزند را شير دادي،ناراحت نباش اما او شهيد شده... بلند شدم و وضو گرفتم و نماز خواندم ، خیلی ترسیده بودم،آن روز نمیدانستم پسرم واقعا به شهادت رسيده است! »
کد خبر: ۴۷۵۹۰۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۲۰

بعد از چند روز داخل همان مقر با اکبر رضایی که فرمانده ما بود و شهید آذربایجانی نشسته بودیم که ... آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «اکبر آذربایجانی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۴۷۵۹۰۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۲۰

خاطره ای از شهید سید محمد کدخدا؛
در خاطره ای از شهید "سیدمحمد کدخدا" آمده است: در پادگان آموزشی، نیروها آموزش غواصی می دیدند. حاج مهدی و سید محمد با این که نیاز به آموزش نداشتند و خود مربی بودند، هر شب تا صبح به همراه نیروها با لباس غواصی وارد آب سرد محل آموزش می شدند.
کد خبر: ۴۷۵۸۷۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۰۶

خاطره ای از شهید "سیدمحمد کدخدا"؛
در خاطره ای از شهید "سیدمحمد کدخدا" آمده است: با برادران ظل انوار و سید محمد به سمت سنگر فرماندهی می رفتیم. در بین راه به شوخی سرم را روی قلب سید محمد گذاشتم و گفتم: « چه خبره سید قلبت خیلی سر و صدا می کنه !»
کد خبر: ۴۷۵۸۷۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۰۹

مادر شهید "اصغر مطلبی" می گوید: «لحظه ای كه خبر شهادت اصغر را به من دادند، زمين را بوسيدم و گفتم خدای من اين قربانی را از من قبول كن، رضايم به رضای تو ای پروردگار.»
کد خبر: ۴۷۵۸۶۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۱۹

ما 4 فرزند داشتیم و از خداوند می‌خواستیم که فرزندی پسر به ما عنایت کند، وقتی پنجمین فرزند ما پسر شد آنقدر خوشحال بودیم... ادامه این خاطره از مادر شهید «عشقعلی قنبری» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۷۵۸۵۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۱۹

خاطرات رزمندگان گردان 410 غواص لشکر ثارالله؛
تعدادي عراقي به سويم آمدند. الوار بـزرگي را روي شانه مي كـشيـدنـد. شتاب زده از حاج احمد پرسيدم: «چه كار كنم؟!» آرام گفت: «هنوزنمي داني؟! وجعلنا بخوان.» خواندم. حاج احمد هم خواند. عراقي ها ما را نديدند. كارشان را كردند و رفتند.
کد خبر: ۴۷۵۸۲۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۱۸