خاطرات دکتر «کرامت یوسفی» از دوران دفاع مقدس؛
نيروهاي دمكرات و كومله تپه ی مشرف به بیمارستان الله اكبر را گرفتند، بيمارستان را محاصره كردند و به رگبار بستند، دقيقاً مثل زماني كه تگرگ روي شيرواني مي خورد و صدا مي دهد، گلوله به در و ديوار اتاق ما مي خورد.
کد خبر: ۴۷۴۱۵۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۲۵
خاطراتی پیرامون شهید «حسین نادری»؛
حسین لبخندي چاشني کلامش کرد و گفت: خستگي اي که رضاي خدا در آن باشد، خيلي شيرين است؛ اين شيريني هم براي همه قابل فهم نيست .
کد خبر: ۴۷۴۱۵۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۲۵
همسر شهید"خلیل الله بهرامی" نقل می کند:«گفتم: از جبهه برام بگو! گفت: خاطرات جبهه، مثل سیب است که مزه اش قابل حسه، ولی قابل بیان کردن نیست.» نوید شاهد سمنان به مناسبت شهادت این شهید بزرگوار شما را به مطالعه خاطراتی از ایشان دعوت می کند.
کد خبر: ۴۷۴۱۲۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۲۴
شهید "سیامک افرادی" شهیدی از خطه پایتخت ایران،تهران بزرگ است. او بهمن سال 64 در فاو عراق شربت شهادت نوشید. در ادامه نوید شاهد سمنان شما را به خواندن خاطراتی از این شهید گرانقدر دعوت می کند. این خاطرات از مادر،خواهر و همرزم این شهید گرانقدر نقل شده و "ماجرای اشک های ارزشمند" یکی از این مجموعه خاطرات است که در ادامه تقدیم حضورتان می شود.
کد خبر: ۴۷۴۱۱۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۲۴
کتاب "در ویلای صدام" به قلم محمدرضا اسلامی، روایت تلفیقی دو آزاده گرانقدر، فریدون همتی و مصطفی امامی از جنگ تحمیلی و اردوگاه های صدام است.
کد خبر: ۴۷۴۰۹۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۲۴
سایت نوید شاهد استان کرمانشاه ویژه نامه شهید" حاج علی نور علیپور" که شامل مجموعه ای از زندگی نامه، وصیت نامه، خاطرات شهید و ... را در اختیار کاربران قرار داده است.
کد خبر: ۴۷۴۰۷۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۲۴
خاطراتی پیرامون شهید «علی ژاله»؛
به شهید «علی ژاله» ملتمسانه گفتم: «اگر سلمان بيمار شود، چه كسي او را به پزشك ميرساند؟» در جوابم با آرامش و مهرباني خاصي گفت: «مسألهي جبهه مهم تر از من و تو و فرزندانمان است.»
کد خبر: ۴۷۴۰۶۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۲۴
علی بخش حجتی پور، همرزم شهید" حاجیعلی نور علی پور" روایت می کند:(( گفت می خواهم اگر دشمن حمله کرد به چند طریق مقابله کنم تا فکرکنند تعداد ما زیاد است. اگر هم درگیری رخ داد تو به هیچ وجه اینجا نمان. من را جا بگذار و خودت با بولدوزر برگرد چون بولدوزر برای ما خیلی مهم است .))
کد خبر: ۴۷۴۰۳۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۲۳
سردار شهید «ماشااله قربانپور» دوازدهم اسفند 1321، در روستای یزدلان ابوزیدآباد از توابع شهرستان کاشان چشم به جهان گشود. پدرش میرزا، کشاورز بود. سال 45 ازدواج کرد و صاحب دو پسر و سه دختر شد. به عنوان پاسدار در جبهه حضور يافت و سرانجام بيست و ششم دی 65، با سمت مسئول گردان زرهی لشگر 25 کربلا در شلمچه بر اثر اصابت ترکش شهيد شد. نوید شاهد اصفهان تصاویری از برگهای دفترچه خاطرات این شهید گرانقدر را منتشر کرد که در ادامه مشاهده میکنید.
کد خبر: ۴۷۴۰۲۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۲۳
همسر شهید «نقدعلی الیاسی» در خصوص روایت خاطرات همسرش میگوید: ما همیشه 28 صفر برای امام حسن مجتبی (س) نذری میپختیم. بعد از شهادتش یک مدت، پختن حلیم را فراموش کردیم. همسایهامان در خواب دیده بود که منتظر حلیم نذری است. خواسته بود که ما دوباره حلیم نذری بدهیم.
کد خبر: ۴۷۴۰۱۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۲۳
«یکسری از اسرای عراقی را سوار کمپرسی کردیم. یک بچه سیزده چهارده ساله را برای حفاظت از اسرا روی تاج کمپرسی گذاشته بودیم. زمانی که ماشین به طرف شهر در حال حرکت بود، این برادر از بالا پرت شد میان عراقی ها. آنها هم این بچه را بلند می کنند و دوباره او را می گذارند روی تاج کمپرسی.» آنچه خواندید مصاحبه رادیویی با شهید رضاعلی اعرابیان است که نوید شاهد سمنان شما را به خواندن این مصاحبه دعوت می کند.
کد خبر: ۴۷۴۰۰۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۲۳
سردار بحرینی،دوست و همرزم شهید" حاجیعلی نور علی پور " روایت می کند:(( مهترین ویژگی ای که شهید نور علی پور را بسیار متمایز کرده بود اعتقاد عمیق او به ولایت بود. ))
کد خبر: ۴۷۳۹۹۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۲۳
«مصاحبه کننده پرسید:نماز ظهر چند رکعته؟ پاسخ داد: چهار رکعت. نماز مغرب؟ سه رکعت. نماز صبح؟ خوب دو رکعت. نماز شکسته عشا چند رکعته؟ دو رکعت. نماز شکسته مغرب چند رکعته؟ تأملی کرد و محکم جواب داد: خوب معلومه دو رکعت. همه خندیدیم. مصاحبه کننده گفت: اخوی! نماز مغرب شکسته نداره.» آنچه خواندید به نقل از برادر شهید "محمدرضا معینیان" است که نوید شاهد شما را به مطالعه این خاطره خواندنی دعوت می کند.
کد خبر: ۴۷۳۹۷۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۲۳
همسر شهید "رمضانعلی ایزدی " در خاطراتی از شهید چنین بیان می کند : «رمضانعلی برایم خیلی نامه می نوشت به یاد دارم در نامه آخر نوشته بود در خواب حضرت علی (ع) را دیدم که فرمودند سه شب دیگر میهمان من هستی ، دیگر هم بعد از این نامه نامه دیگری دریافت نکردم و او میهمان مولایش علی (ع) شد.»
کد خبر: ۴۷۳۹۶۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۲۳
خاطراتی از شهید «علي يار شول»؛
همسر شهید «علي يار شول» می گوید: به او گفتم: با اين پاي زخمي كجا ميروي؟ گفت بالاخره ميروم وقتي شهيد صادقي آمد به احوالپرسياش گفتم علي يار نيست. گفت كجاست؟ گفتم: برگشته. گفت با اين پا برگشته اهواز؟
کد خبر: ۴۷۳۹۴۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۲۳
خاطرات واحد تخریب لشکر ثارالله؛
خانواده اش مي خواستند با قفل و زنجير از حضور او در جبهه جلوگيري کنند. با هم به مدرسهي علميه نزديک بازار رفتيم و با کمک دو نفر از بچه هاي تخريب و يک اره آهن بر زنجير را بريديم و به سوي جبهه حرکت کرديم.
کد خبر: ۴۷۳۹۴۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۲۲
خاطره خودنوشت شهید "علی نجات سلمان پور"(3):
شهید "علی نجات سلمان پور" در دفتر خاطرات خود می نویسد: بعد از نماز و صبح گاهي در زير نم نم باران که بر سرزمين گلگون خوزستان مي باريد. نرمش بدني را با سرپرستي برادر ابراهيم آبادي انجام مي داديم. انگار قطره اي باران حامل پيامي از طرف الهي براي بندگانش بود و نويد و پيروزي براي آن ها مي آورد...
کد خبر: ۴۷۳۸۸۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۲۴
خاطره خودنوشت شهید "علی نجات سلمان پور" «2»،
شهید "علی نجات سلمان پور" در دفتر خاطرات خود می نویسد: ... به طرف سردخانه حرکت کرديم در محوطه سردخانه تخته ها و چوب هاي بسياري که براي ساختن صندوق حمل جسد آماده شده بود به چشم مي خورد و در گوشه اي ديگر صندوق هاي ساخته شده ديده مي شد و در طرف ديگر فانوس هاي پر از خون و قمقمه هاي آغشته به خون که در جايي جمع شده بودند به چشم مي خورد...
کد خبر: ۴۷۳۸۸۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۲۳
خاطره خودنوشت شهید "علی نجات سلمان پور" «1»،
شهید "علی نجات سلمان پور" در دفتر خاطرات خود می نویسد: ما وارد محوطه ي بسيج شديم . در آن جا با برادران ديگري که جهت اعزام آمده بودند برخورد کرديم که تعدادي را ثبت نام کردند و تعدادی را چون لازم نبود و امکان ثبت نام آن به هر نحوي نبود با چه مکافات و زوري از درب بسيج بيرون کردند . در ميان آن ها کساني بودن اشک مي ريختند و مي گفتند هر طور که شده بايد ما را ثبت نام کنيد بنازم به قدرت خداوندي خدا را که اين چنين ملت را به خروش آورده...
کد خبر: ۴۷۳۸۸۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۲۳
هم دانشگاهی شهید "مجتبی مداح" نقل می کند:« شب از نیمه گذشته بود. از خواب پریدم. دیدم مجتبی سر جایش نیست. توجهی نکردم. دوباره خوابیدم. بعدها متوجه شدم که وقتی همه خوابند، مجتبی از اتاق بیرون می رود، گفتم: ناقلا حتماً جای دنجی گیر آورده و درس می خونه، قرارمون این نبود. باید سر از کارش در میاوردم. یک شب خودم را به خواب زدم. طبق معمول، سر ساعت از اتاق رفت بیرون. ظاهراً کتابی هم دستش نبود. شکّم بیشتر شد... » نوید شاهد شما را به مطالعه خاطراتی از این شهید والامقام دعوت می کند.
کد خبر: ۴۷۳۸۸۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۲۱