نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات داد
خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
با همان نگاه نافذ و لبخند ملیح رو به من کرد و گفت: این پنج تومان را ببر و برای ماشین بنزین بخر. رفتن به خانه یک کار شخصی است. من دوست ندارم از مسئولیتم سوءاستفاده کنم.
کد خبر: ۴۷۲۲۲۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۱۲

همرزم شهید "رستم هدایتی کرد " نقل می کند: «رستم از من خواست برای خانواده اش نامه ای بنویسم در همان لحظه از بیرون سنگر صدای گلوله های خمسه خمسه به گوش رسید. او برای اینکه جویای حال دوستانش شود از سنگر خارج شد اما در همین حین مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به شهادت رسید و نامه ای که قرار بود نوشته شود هرگز نوشته نشد» در ادامه متن کامل این خاطره را بخوانید.
کد خبر: ۴۷۲۲۱۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۰۲

کد خبر: ۴۷۲۱۸۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۰۱

کد خبر: ۴۷۲۱۸۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۰۵

آنچه می بینید گزیده ای از مصاحبه با مادر شهید "ابراهیم ذاکری قشمی" و خاطرات این مادر بزرگوار از فعالیت های فرزندش در سالهای پیروزی انقلاب است که درنوید شاهد هرمزگان مشاهده می کنید. این شهید سرافراز سال 1343، در جزيره قشم ديده به جهان گشود، بعدها به عنوان بسيجي در جبهه حضور يافت و سرانجام در بيست و هفتم خرداد 1361، در شلمچه به شهادت رسيد. پيكر مطهرش مدت‌ها در منطقه بر جا ماند و سال 1376 پس از تفحص، در گلزار شهداي بندرعباس به خاك سپرده شد.
کد خبر: ۴۷۲۱۸۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۰۱

کد خبر: ۴۷۲۱۸۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۰۱

جریان آب بسیار شدید بود طوری که وقتی من از فرمان هلی‌کوپتر گرفتم که آب مرا نبرد، شدت آب مرا افقی روی آب نگه داشته بود!... ادامه این خاطره از همرزم شهید «حمید قزوینی» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۷۲۱۸۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۰۱

کد خبر: ۴۷۲۱۸۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۰۱

مادر شهید "درویشعلی درگاهی" نقل می کند: « وقتی من با جبهه رفتن پسرم مخالفت کردم او در جواب من گفت: مادرجان ما باید ادامه دهنده راه شهدای انقلاب باشیم.» در ادامه متن کامل این خاطره را می خوانید.
کد خبر: ۴۷۲۱۳۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۰۱

خاطره خودنوشت شهيد "اکبر ربيعی"(2)؛
شهيد "اکبر ربيعی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: امروز عصر برادران فيلمبردار به پادگان آمدند و از آنجا به گردان کميل تشريف آورند و از ما در يک اتاق فيلمبرداري کردند و برادر حاج خليل داودي ضمن عرض سلام و سلامتي خود و ديگران آرزوي توفيق روز افزون کردند و پيامي که به مردم شهيد پرور دادند اين بود که امام را تنها نگذارند و تا جان و نيرو در بدن آنهاست ايستادگي خواهند کرد و امام عزيزمان را تنها نخواهند گذاشت و فرمودند که ما اهل کوفه نيستيم که امام را تنها بگذاريم .
کد خبر: ۴۷۲۱۲۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۰۳

خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
هدف این است که روح امیدواری را در این افراد زنده کنم و یادآوری کنم که مسئولیت یک خانواده بر دوششان است و باید احساس مسئولیت داشته باشند.
کد خبر: ۴۷۲۱۱۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۱۰

خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
حاج آقا! شما با این اتوبوس بروید و من با اتوبوس بعدی می آیم. به خدا شرمنده ام، آخر مادرم قسمم داده و گفته با شما هم سفر نشوم! مادرم می گوید که شما بدشانس هستید
کد خبر: ۴۷۲۱۱۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۰۹

خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
صالح استاندار و دکتر شیبانی هم وزیر بهداشت و درمان بود. با آن حال و وضعیت، حرفم را قطع کرد و گفت: نه نه، بگو نیاید، وقت دکتر از حیات من بیشتر ارزش دارد، نه، نه.
کد خبر: ۴۷۲۱۱۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۰۸

خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
گفت: مگر من اسم حضرت محمد را... نگذاشتم حرفش تمام شود و گفتم اللهم صل على... فریاد زد که مرد ناحسابی! خودت بگو اسمت چیست؟ باز صلوات فرستادم.
کد خبر: ۴۷۲۱۱۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۰۷

خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
دو ماه گذشت. یک شب آقای طالبیان برای بازدید به محل آمد. کار را تمام شده دید و با رضایت مندی گفت: به خدا قسم این کارهاست که برایت می ماند و به درد آخرتت می خورد. آن پیرزن را به یاد می آوری؟ حالا هر بار که این پله ها را طی کند، تو را دعا می کند.
کد خبر: ۴۷۲۱۱۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۰۶

خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
می گفت: پاشید، پاشید، می خواهم جارو کنم و با جارو میزد به پایمان. بلند شدیم و نشستیم. خنده ام گرفت و با خود گفتم که بنده خدا از کجا بداند آقایی را که با جارو دارد بیدار می کند، آقای شهردار است.
کد خبر: ۴۷۲۱۱۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۰۵

خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
خانم میزبان برای خوش آمد گویی و پذیرایی به اتاق آمد. حجاب کاملی نداشت. آثار ناراحتی را در چهره حاجی دیدم. بلند شد و رفت وضو گرفت و گوشه اتاق به نماز ایستاد و آن قدر نمازش را ادامه داد تا این که سفره غذا پهن شد.
کد خبر: ۴۷۲۱۱۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۰۳

خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
شهید رجایی به محض شنیدن نام وی، به احترام از جا بلند می شود و می نشیند و با خوشحالی می گوید: آقا معلم! بهترین گزینه برای این سمت هستند. ایشان حق معلمی به گردن ما دارند. در زندان آقا معلم صدای اش می کردیم.
کد خبر: ۴۷۲۱۰۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۰۲

خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
گفت: اگر کسی در شهرداری منتظر حتی یک امضاء بماند من مدیونش خواهم بود. حالا اینجا هیچی، در آخرت چه جوابی دارم بدهم؟ حاج آقا طالبیان یک مسئول نبود؛ یک فرشته خدمت بود که از جانب خدا برای خدمت به خلق فرستاده شده بود.
کد خبر: ۴۷۲۱۰۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۰۱

همسر سردار شهید "ماشااله قربان پور" می‌گوید: با اولین شرکت در جنگ دل از دنیا و زندگی برید و مکرر می‌گفت: تا زمانی که دین و میهن در معرض خطر است رفاه و آسایش برایم بی‌معناست و تا آخرین نفس از آرمانهایم دفاع خواهم کرد. با این نگرش بود که به یک مرد نظامی تمام عیار تبدیل شد. نوید شاهد اصفهان توجه شما را به خواندن خاطراتی از این شهید والامقام دعوت می‌کند.
کد خبر: ۴۷۲۱۰۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۳۰