نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات رزمندگان
خاطرات رزمنده کرمانشاهی؛
نوید شاهد - "مصطفی محمدی" یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس کرمانشاهی است که در بخشی دیگر از خاطرات خود می‌گوید:«سید یارالله نوراللهی از سادات کوهدشت بود، حدود 13 سال داشت رفتارش بزرگتر از سن و سالش بود. دشمن می خواست ما را به اسارت درآورد فرمانده گردان گفته بود که یک نفر داوطلب شود و سریعا" ارتباط تلفنی ما را به خاطر امنیت ارتباطات برقرار کند که این کار را سید با شجاعت تمام در یک اقدام اساسی انجام داد.»
کد خبر: ۴۹۲۴۹۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۸/۲۵

نوید شاهد - "صفدر خالوندی" از رزمندگان و پیشکسوتان دوران دفاع مقدس در بخشی از خاطرات خود از جنگ تحمیلی می گوید:« عراقی ها کاملا" از عملیات باخبر شده بودند و بر نیروهای ما تسلط کامل داشتند. چند نفر از بسیجی ها که عمدتا" کنگاوری بودند، داوطلب شدند که خط را بشکنند و با ایثار جان خود، پلی برای دیگر نیروها شدند.»
کد خبر: ۴۹۰۶۲۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۲۸

روایتی خواندنی از یک رزمنده کرمانشاهی در دوران دفاع مقدس؛
نوید شاهد - "الله مراد محمدی نور" از رزمندگان و پیشکسوتان دوران دفاع مقدس در بخشی از خاطرات خود از جنگ تحمیلی می گوید:« در عملیات " تنگ کورک" مطلع الفجر، تعداد زیادی شهید و مجروح شدند نیروهای خودی نتوانستند مقاومت کنند ما در محاصره ماندیم تا اینکه از طرف احمدلو که بعدها شهید شد چند نفر از نیروهای اطلاعات ارتش به کمک آمدند و مخفیانه ما را از معرکه نجات دادند.»
کد خبر: ۴۸۹۹۷۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۲۰

روایتی کوتاه از یک رزمنده کرمانشاهی در دوران دفاع مقدس؛
نوید شاهد - "فرامرز رحیمی" از رزمندگان و پیشکسوتان دوران دفاع مقدس در بخشی از خاطرات خود از جنگ تحمیلی می گوید: «با رد شدن ماشین ها، گرد و خاک دو طرف مسیر را پر کرد طوری که چیزی مشاهده نمی شد. ناگهان فریاد یکی از بچه ها، ما را از حرکت بازداشت. زیر پایمان را نگاه کردیم تازه متوجه شدیم مدتی است که مهمان میدان مین هستیم...»
کد خبر: ۴۸۹۹۵۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۲۰

خاطرات واحد تخریب لشکر ثارالله:
نوید شاهد- فرمانده لشكر(حاج قاسم) از شكاف به وجود آمده در پل كانال زوجي راضي نبود. احتمال مي داد عراقي ها بتوانند از آن شكاف به مواضع ما نفوذ كنند. از ما خواست يك بار ديگر پل را منفجر كنيم.
کد خبر: ۴۸۹۶۶۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۱۴

روایتی خواندنی از پرستار کرمانشاهی در دوران دفاع مقدس؛
نوید شاهد - "محترم شیخه پور" پرستار کرمانشاهی می‌گوید: «دکتر به طرف یکی از تخت های اورژانس رفت و ملحفه آن را بالا زد، با کمال تعجب سه پسر بچه ی دو، سه، پنج ساله را غرق خون خشک شده دیدم که از وحشت دست به گردن هم انداخته و نشسته بودند! حتی پلک هایشان از خون خشکیده به هم چسبیده بود و تنها یکی از آنها، یک چشمش کمی باز بود و در نور کمی که به زیر تخت می تابید برق می زد...»
کد خبر: ۴۸۸۷۸۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۰۵

روایتی خواندنی از از زبان یک رزمنده کرمانشاهی در دوران دفاع مقدس؛
نوید شاهد - "سید عامر صالحی" از رزمندگان و پیشکسوتان دوران دفاع مقدس در بخشی از خاطرات خود از جنگ تحمیلی می گوید:« ساعت 2 بعد از ظهر بود که پیشمرگان کرد می خواستند ارتش عراق را با خمپاره 120 بزنند. دیده بان با بی سیم به خدمه ی خمپاره، گرا می داد و می گفت خیلی جلو می زنید باید مقداری عقب تر بزنید یکی از بچه ها گفت دیده بان می گوید باید ما عقب بکشیم تا بتوانیم هدف را بزنیم....»
کد خبر: ۴۸۸۴۲۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۰۱

روایتی خواندنی از زبان یک رزمنده کرمانشاهی در دوران دفاع مقدس؛
نوید شاهد - "علیمراد مرادی گوهر حقانی" از رزمندگان و پیشکسوتان دوران دفاع مقدس در بخشی از خاطرات خود از جنگ تحمیلی می گوید: «من به سنگرهای کمین گروهانم گفته بودم: اگر حرکتی از رو به رو مشاهده کردید، بدون استثنا شلیک کنید. ما از پیشروی آن ها خبر نداشتیم برای همین نگهبان ها به محض دیدن آن ها شروع به تیراندازی کردند. بعد از اطلاع گرفتن از گردان فهمیدیم آن ها که نیروهای گشتی خودمان هستند و تیراندازی را متوقف کردیم.»
کد خبر: ۴۸۸۴۱۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۰۱

روایتی خواندنی از از زبان یک رزمنده کرمانشاهی در دوران دفاع مقدس؛
نوید شاهد - "جمشید امیری" از رزمندگان و پیشکسوتان دوران دفاع مقدس در بخشی از خاطرات خود از جنگ تحمیلی می گوید:« نیروهای ضد انقلاب با کالیبر 50 روی ارتفاعات منطقه مستقر شده بودند و اجازه نمی دادند بالگردهای هوانیروز به ما کمک کنند.این محاصره حدود 72 ساعت طول کشید. بچه ها از نظر غذا دادن و نداشتن امنیت، سختی بسیار زیادی کشیدند...»
کد خبر: ۴۸۸۳۰۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۳۱

روایتی خواندنی از زبان یک رزمنده کرمانشاهی در دوران دفاع مقدس؛
نوید شاهد - "علی میری" از رزمندگان و پیشکسوتان دوران دفاع مقدس در بخشی از خاطرات خود از جنگ تحمیلی می گوید: «تفنگ های ما "کلاشینگف" بود و دقت زیادی نداشت. من با دوربینی که داشتم، یک نفر از آن ها را دیدم و به فرمانده نشان دادم. فرمانده او را زد نفر دوم را هم شناسایی کردم او هم کشته شد. به هر حال به این ترتیب پانزده نفرشان را به هلاکت رساندیم و مابقی متواری شدند. شیرازه ی کار دشمن از هم پاشید و ما از کمین نجات پیدا کردیم.»
کد خبر: ۴۸۸۲۶۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۳۱

نوید شاهد - "مصطفی محمدی" یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس کرمانشاهی است که در بخشی دیگر از خاطرات خود می‌گوید: «یک شب نیروهای اطلاعات لشگر 7 ولی عصر ( عج ) که اهل خوزستان بودند، از کنار ما عبور کردند و پس از نفوذ به خط دشمن، در برگشت یکی از آن ها روی مین می رود و پاهایش قطع می شود. این تیم اطلاعاتی با ناراحتی و اضطراب برگشتند. فرمانده ی تیم پیش ما ماند... »
کد خبر: ۴۸۷۲۸۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۱۷

نوید شاهد - "مصطفی محمدی" یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس کرمانشاهی است که در بخشی از خاطرات خود می‌گوید: «من در حالی که خودم خیلی امید به زنده ماندن نداشتم اما سعی می کردم به دوستانم روحیه بدهم. می گفتم: خدا کریم است، حتما امشب در این جاده تردد صورت می گیرد. نهایتا در حالی که چیزی نمانده بود تسلیم سرما و یخبندان و ناامیدی شویم، نزدیک ساعت 11 شب که بوران و کولاک غوغا می کرد، از روبرو نور ضعیفی توجه مان را جلب کرد...»
کد خبر: ۴۸۷۲۵۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۱۷

نوید شاهد - "مصطفی محمدی" یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس کرمانشاهی است که در بخشی دیگر از خاطرات خود می‌گوید: «آرام آرام عادت کردیم در شبانه روز حدود 4 ساعت بخوابیم و مابقی اوقات را فقط آموزش می دیدیم. بعد از پایان دوره ی آموزش، ما را به مرخصی فرستادند که به محض بازگشت به قرارگاه رمضان برویم و به منطقه ی عملیات اعزام شویم. بعد از بازگشت از مرخصی متوجه شدیم مأموریت ما لغو شده چون ارتش بعث متوجه قصد رزمندگان سپاه اسلام شده بود.»
کد خبر: ۴۸۶۱۱۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۰۱

خاطرات رزمنده کرمانشاهی/ قسمت21؛
نوید شاهد - "مصطفی محمدی" یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس کرمانشاهی است که در بخشی دیگر از خاطرات خود می‌گوید: «نامش مهرداد رضایی بود، می گفت 7 روز پیش به عنوان امدادگر یکی از گروهان های عمل کننده در عملیات شرکت کردم ابتدای میدان مین که رسیدیم روی مین رفتم و یک پایم از مچ قطع شد. در میدان مین گیر افتادم...»
کد خبر: ۴۸۶۱۱۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۰۱

نوید شاهد- رئیس حوزه هنری استان کرمانشاه گفت: روایت «دوشکاچی» از یک عکس قابل تأمل در جنگ است که برای شکستن محاصره نیروهای دشمن پای خود را به تیربار بست تا آتش دشمن را خاموش کند.
کد خبر: ۴۸۴۶۸۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۱۳

نوید شاهد - در سالروز عملیات «مرصاد» تصمیم گرفتیم نگاهی داشته باشیم به خاطره رزمنده پیشکسوت، «ایرج امجدیان» که در این حماسه غرورآفرین حضور داشت.
کد خبر: ۴۸۴۲۵۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۰۷

خاطرات رزمنده کرمانشاهی/ قسمت 19؛
نوید شاهد - "مصطفی محمدی" یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس کرمانشاهی است که در بخشی دیگر از خاطرات خود می‌گوید:« رفتیم پیش فرمانده ی آتش بار ( عزیز علی شهبازی ) و یک روحانی هم آنجا بود، یک چراغ فانوس هم روشن بود. دیدم عقرب های زرد کوچک زیادی همین طور رفت و آمد می کردند. خواستم برگردم، آن روحانی از من پرسید نیامده می خواهی برگردی؟»
کد خبر: ۴۸۳۷۰۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۳۰

خاطرات رزمنده کرمانشاهی/ قسمت 18؛
نوید شاهد - "مصطفی محمدی" یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس کرمانشاهی است که در بخشی دیگر از خاطرات خود می‌گوید:« حدودا" 15 کیلومتری شهر بوکان که رسیدیم، ماشین پنچر شد. امیدی به عبور نیروهای سپاه نداشتیم. یک خودرو لندکروز کنار ما توقف کرد، راننده آن از روستای مجاور بود. می خواست کمکمان کند. من از او می ترسیدم، فکر می کردم شاید حیله ای درکارش باشد. او گفت شما به خاطر تأمین امنیت کردستان و دفاع از کشور زحمت می کشید و این حداقل کاری است که از دست من برمی آید.»
کد خبر: ۴۸۳۶۴۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۲۹

خاطرات رزمنده کرمانشاهی/ قسمت 16؛
نوید شاهد - "مصطفی محمدی" یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس کرمانشاهی است که در بخشی دیگر از خاطرات خود می‌گوید: «من دو روز متوالی، اول صبح می رفتم خط و با دوربین آن خمپاره را زیر نظر داشتم تا توانستم محل دقیق آن را پیدا کنم. تصمیم داشتیم یک تیم تشکیل دهیم و به پشت خط عراق نفوذ کنیم...»
کد خبر: ۴۸۳۴۱۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۲۵

خاطرات رزمنده کرمانشاهی/ قسمت 15؛
نوید شاهد - "مصطفی محمدی" یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس کرمانشاهی است که در بخشی دیگر از خاطرات خود می‌گوید: «وارد رودخانه که شدیم، شدت جریان آب را که بسیار زیاد بود، بیش تر احساس می کردیم، به طوری که کرم اللهی نتوانست قایق را آن طور که می‌خواست هدایت کند اما مرتب تکرار می‌کرد که نترسید، نترسید...»
کد خبر: ۴۸۲۸۵۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۱۶