شهید عبدالنبی میرزایی

شهید عبدالنبی میرزایی
خاطره خودنوشت شهید میرزایی «22»

مقابله با دشمن بعثی

شهيد «عبدالنبی ميرزایی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «شب پنج شنبه ساعت 6 غروب راه افتاديم و پشت معبر نشستيم تا ساعت 22:30 بعد وارد عمل شديم و با دشمن بعثی به مقابله پرداختيم...» متن کامل خاطره بیست و دوم این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید میرزایی «21»

قرارگاه نجف اشرف معراج شهدا

شهيد «عبدالنبی ميرزایی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «از پل کرخه گذشتيم به طرف عين خوش پيش رفتيم و بعد از چند ساعت لشکر 19 فجر را پيدا کرديم و بعد از يک سری مراحل که در لشکر طی نموديم به...» متن کامل خاطره بیست و یکم این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید میرزایی «20»

آژیر خطر و ماجرای غذایی که خورده شد

شهيد «عبدالنبی ميرزایی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «يکبار آژير خطر کشيده شد؛ حالا چه موقع است، ظهر ساعت یک بعدازظهر است (موقع ناهار) من و نگهدار در يک ظرف غذا گرفته بوديم چون غذا کم بود در همين موقع آژير زده شد و گفتند و...» متن کامل خاطره بیستم این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید میرزایی «19»

چشم انتظاری پدر برای یک دیدار

شهيد «عبدالنبی ميرزایی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «يکبار ديگر که پهلوی بچه ها رفته بوديم برگشتيم و عصر بود که به سه راه دارخوئين رسيديم. موقعی که پياده شدم به کنار راه نگاه کردم، ديدم پدرم ايستاده و...» متن کامل خاطره نوزدهم این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید میرزایی «18»

24 کیلومتر تا مقصد

شهيد «عبدالنبی ميرزایی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «در آن نزديکی چند نفر ارتشی که نگهبان جاده بودند به ما ايست دادند و ما مانديم و بعد به جلو رفتيم و با آنها صحبت کرديم و جريان را گفتيم و...» متن کامل خاطره هجدهم این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید میرزایی «17»

دیداری کوتاه با برادران جهرمی

شهيد «عبدالنبی ميرزایی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «یک روز از سنگر ديدبانی پايين آمده بودم که يکباره ديدم تپه ای که سنگر ديدبانی در آن بود دود از روی آن به هوا می‌رود بعد از مدتی کوتاه...» متن کامل خاطره هفدهم این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید میرزایی «16»

غلبه بر جنایتکاران بعثی

شهيد «عبدالنبی ميرزایی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «نمی دانم اين بعثی‌های مزدور چگونه جواب آنها را می‌دهند. آيا روزی می‌شود که پدر و مادر اين جوان‌ها به هوش آيند و بپاخيزند و...» متن کامل خاطره شانزدهم این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید میرزایی «15»

سنگر تدارکات زیر آتش دشمن

شهيد «عبدالنبی ميرزایی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «بعد از آن خط و محور ما را زياد آتش بر سر آن ريختند که بر اثر همان شايد حدود 12 الی 14 نفر شايد بیشتر شهيد داديم چون جای ما را مشخص کرده بودند مخصوصا سنگر تدارکات که...» متن کامل خاطره پانزدهم این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید میرزایی «14»

پل مارد و شهادت همرزمان

شهيد «عبدالنبی ميرزایی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «يک روز هم در تپه نشسته بودم. ديدم پشت سر من، سه فروند هلی‌کوپتر به روی جاده آبادان اهواز به پرواز مشغولند. آن هم درست در 100 متری زمين...» متن کامل خاطره چهاردهم این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید میرزایی «13»

اصابت گلوله 106 به تپه دیده بانی

شهيد «عبدالنبی ميرزایی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «يک روز ديگر در تپه نشسته بودم ديدم که شدت خمپاره و توپ زياد شده و آن هم به طرف تپه و جاده آبادان اهواز که با ما فاصله شايد يک کيلومتری بود می‌زدند. آنقدر شدت پيدا کرد که...» متن کامل خاطره سیزدهم این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید میرزایی «12»

معجزه در جبهه

شهيد «عبدالنبی ميرزایی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «يک روز از تپه ديدبانی بيرون آمدم و در حالی که 20 متر ديگر نمی‌خواست به سنگر برسم يک باره گلوله توپی...» متن کامل خاطره دوازدهم این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید میرزایی «11»

سنگر کمين

شهيد «عبدالنبی ميرزایی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «دوربين انداختم و ديدم چند نفر کماندو از آن تکاورهای بعثی که ماهر بودند داشتند دوربين به محور ما می‌انداختند که يکباره به نگهدار دوربين را دادم، او نگاه کرد و...» متن کامل خاطره یازدهم این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید میرزایی «10»

سنگری پشت خاکريز

شهيد «عبدالنبی ميرزایی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «يک روز من و نگهدار در سنگری که پشت خاکريز بود رفتم و با دوربين نگاه کرديم، وقتی پايين می‌آمديم سنگرهای استراحت و نگهبانی ...» متن کامل خاطره دهم این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید میرزایی «9»

برادر شهيدم، ديده‌بان تيپ کربلا

شهيد «عبدالنبی ميرزایی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «بعد از چند ماهی دوباره به جبهه دارخوئين رفتيم که در اين مدت من و برادر شهيدم ديده‌بان تيپ کربلا بوديم که...» متن کامل خاطره نهم این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید میرزایی «8»

عبدالنبی آر پی جی زن عملیات بستان

شهيد «عبدالنبی ميرزایی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «برادران عزيزم در عمليات بستان زخمی شدند و من در اين عمليات آر پی جی زن بودم...» متن کامل خاطره هشتم این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید میرزایی «7»

تعبیر خواب یک شهید

شهيد «عبدالنبی ميرزایی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «سه هفته در اين ماه مبارک رمضان برادرم احمد را در خواب ديدم با چهره‌ای نورانی...» متن کامل خاطره هفتم این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید میرزایی «6»

اعزام به واحد تخريب، تيپ احمدبن موسی(ع)

شهيد «عبدالنبی ميرزایی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «مدت سه روز در پادگان بوديم و بعد به واحد تخريب تيپ احمدبن موسی(ع) اعزام شديم و در مناطق پل ذهاب و بعد از 19 روز ماندن...» متن کامل خاطره ششم این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید میرزایی «5»

مطالعه زیر چراغ فانوس و جانبازی از عملیات والفجر 8

شهيد «عبدالنبی ميرزایی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «بعد از اين که نشست پس از چند لحظه اي متوجه او شدم که صداي عجيبي از زيرگلوي او به گوشم مي رسد نگاه کردم ديدم يک کيسه سفيد که مخصوص بود به گردن او آويزان است و...» متن کامل خاطره پنجم این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید میرزایی «4»

رمز عملیات محمد رسول الله(ص)

شهيد «عبدالنبی ميرزایی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «عمليات کربلای 4 در تاريخ 4 دی ماه 65 شروع ساعت 10:30 با رمز يا محمدرسول الله محور شلمچه...» متن کامل خاطره چهارم این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.
وصیت شهيد ميرزایی «4»

جهاد اکبر، مبارزه با هواهای نفسانی

شهيد «عبدالنبی ميرزایی» در وصیت خود می نویسد: «جهاد در راه خدا، جنگيدن با دشمنان اسلام جهاد اصغر است و جهاد مهمتر از آن جهاد اکبر می باشد که مبارزه با تمامی هواهای نفسانی می باشد و...» متن کامل وصیت چهارم این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه