کد خبر: ۴۶۷۹۹۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۲۹
پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد قزوین، همزمان با سالروز ولادت شهید "مهدی ربیعی"، خاطرهای شنیدنی از این شهید گرانقدر با عنوان «هفت عراقی دستمال به دست» را برای علاقمندان منتشر کرد.
کد خبر: ۴۶۷۶۱۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۲۰
همزمان با سالروز شهادت شهید "عبدالعباس بختیاری"، پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین گزارش تصویری از زندگی این شهید بزرگوار را منتشر کرد.
کد خبر: ۴۶۷۵۹۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۲۰
کتاب «گمشده دره سبز» خاطرات محمدعلی کاظمی رزمنده ۱۶ سالهای که در عملیات خیبر به اسارت نیروهای عراقی در میآید، منتشر شد.
کد خبر: ۴۶۶۸۴۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۰۸
کتاب «گمشده دره سبز» خاطرات محمدعلی کاظمی رزمنده ۱۶ سالهای که در عملیات خیبر به اسارت نیروهای عراقی در میآید، منتشر شد.
کد خبر: ۴۶۶۸۴۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۱۱
کتاب اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی بر اساس گزیدهای از خاطرات اسرای عراقی نوشته مرتضی سرهنگی نویسنده دفاع مقدس می باشد.
کد خبر: ۴۶۶۵۱۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۷/۳۰
منطقه ي میمک، در عراق به سیف سعد معروف است. دو ماه در این منطقه بودم - در یک واحد پشتیبانی. قبل از ما تیپ 7 از لشکر 2 در این منطقه بود. ما جایگزین آنها شده بودیم. نیروهاي شما در حمله اي منطقه اي را آزاد کرده بودند که بر واحد ما مسلط بود. این، براي ما بسیار ناراحت کننده بود.
کد خبر: ۴۶۵۴۹۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۲۶
دستور رسید که هرچه زودتر تیپ 238 از گیلان غرب به جبهه ي طاهري خرمشهر برود. گفته بودند در این جبهه ما حمله ي وسیع و همه جانبه اي علیه دشمن خواهیم داشت و این حمله احتیاج به نیروهاي زیاد دارد و باید از سایر جبهه ها تأمین شود.
کد خبر: ۴۶۵۳۹۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۸/۲۶
شهید "جهانگیر میری" در پیام خود مخالفین انقلاب را خطری بزرگ برای انقلاب اسلامی می دانست و اعلام می کرد که تمام شهدای ما برای همین انقلاب اسلامی و برپایی حکومت اسلامی و قانون الله، جان فدا کردند، مبادا از این مسیر منحرف شوید.
کد خبر: ۴۶۵۳۸۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۷/۱۳
قبل از این که به خدمت سربازي احضار شوم کارگر ساده و غیر رسمی سازمان مسکن در بغداد بودم. حادثه اي که می خواهم برایتان تعریف کنم در بغداد اتفاق افتاد. این حادثه به طرز عجیبی در روحیه ي مردم اثر گذاشت.
کد خبر: ۴۶۵۲۶۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۲۷
ساعت 9 صبح بود که جنازه ي یک افسر بعث به نام ستوان دوم جواد جابر علیوي را به یگان بهداري آوردند. این افسر مسئول حزب بعث در گردان ما بود. در حمله ي شما کشته شده بود. حمله براي آزادي خرمشهر بود - عملیات بیت المقدس. حمله، شب قبل شروع شده بود و ما هنوز در پادگان حمید بودیم.
کد خبر: ۴۶۵۲۴۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۲۱
«اسرار جنگ تحمیلی به روایت اُسرای عراقی»، مجموعه مصاحبههای «مرتضی سرهنگی» است که در 1361 و پس از شکستهای سنگین رژیم بعثی عراق، در اردوگاههای مختلف با اسرای عراقی انجام داده است. روایت جذاب سی و چهارم از این مجموعه را با هم میخوانیم.
کد خبر: ۴۶۵۱۴۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۱۲
منطقه اي نزدیک بصره هست به نام الدیر. قریه ي بریهه از توابع همین منطقه بود. نیروهاي ما در منطقه ي الدیر نزدیک قریه ي بریهه، که پشت جبهه محسوب می شد، مستقر بودند.
کد خبر: ۴۶۵۰۳۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۲۱
در آغاز حمله، نیروهاي ما از منطقه ي پاسگاه شرهانی وارد خاك ایران شدند و پانزده کیلومتر پیشروي کردند. در بین راه قریه هاي زیادي را دیدم که سکنه ي آن فرار کرده بودند. حتی در یکی از قریه ها به خانه اي رفتم که هنوز ظرف غذاي آنها روي چراغ و غذاي داخل ظرف در حال پختن بود و چند استکان چاي نیم خورده هم در وسط اتاق محقر و کوچک قرار داشت.
کد خبر: ۴۶۴۹۲۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۲۱
در حمله اي که براي آزادي خرمشهر از طرف نیروهاي شما صورت گرفت (عملیات بیت المقدس) واحد ما در بندر این شهر ویران شده مستقر بود. زمزمه هایی شنیده می شد که تمام خرمشهر توسط نیروهاي شما محاصره شده است. ولی باور کردنش برایمان خیلی مشکل بود چون فرماندهان ما به هیچ وجه حاضر نبودند این شهر را از دست بدهند.
کد خبر: ۴۶۳۹۶۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۲۱
وقتی به این منطقه رسیدیم، بعد از کمی توقف دوباره حمله را شروع کردیم. این منطقه را شما سوسنگرد می گویید و ما خفاجیه. در این حمله نیروهاي ما نیروهاي ما نزدیک شهر مستقر شدند و سوسنگرد را زیر آتش شدید قرار دادند.
کد خبر: ۴۶۳۹۱۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۶/۲۴
خاطره یک اسیر عراقی
نوید شاهد- قصه یکی از اسرای عراقی که در جنگ تحمیلی به نیروهای رزمنده ایرانی پناه آورده بود، یکی از روایت های شنیدنی کتاب"اسرار جنگ به روایت اسرای عراقی" است که مصاحبه های آن توسط مرتضی سرهنگی در دهه ۶۰ با اسرای عراقی در اردوگاه ها انجام و گرآوری شده است. این اسیر عراقی در روایتش گفته: "تا سنگرهای توپخانه شما را دیدیم، زیر پیراهنم را بیرون آوردم، آن را در هوا تکان دادم و الله اکبر گفتم. دو نفر از نیروهای شما ما را دیدند، به اتفاق دو سرباز به مقر آمدیم. آنها برایمان صبحانه، نان و چای و حلوا آوردند. لباسهایمان خیس بود، چون مقداری از راه را از رودخانه ای عبور کرده بودیم، برایمان لباس نیز آوردند و تا ظهر پیش آنها بودیم. تحقیق مختصری از ما کردند و بعد ما را به کرمانشاه بردند و از آنجا به تهران آمدیم. ما تمام مصائب و مشکلات را پشت سر گذاشتیم تا به نیروهای اسلام بپیوندیم.
کد خبر: ۴۶۳۹۰۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۰۷
درست چهار ماه است که به خانواده ام نامه ننوشته ام. قبلا نامه می نوشتم حتی بعضی از مسائل دینی و مذهبی را برایشان مختصرا توضیح می دادم که تقریبا جنبه ي ارشادي داشت ولی متأسفانه هیچ کدام از نامه ها به دستشان نمی رسد زیرا حزب بعث نامه هاي اسرا را کنترل می کند و هر نامه اي که چیزي درباره ي اسلام در آن نوشته شده باشد به خانواده ي اسرا نمی رساند.
کد خبر: ۴۶۳۶۷۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۷/۰۶
می دانید براي من چقدر مشکل است که آن واقعه ي عجیب و باور نکردنی را برایتان تعریف کنم؟ باور کردن آن نیز شاید براي شما مشکل باشد. شاید در دنیا عده ي معدودي باشند که این داستان را در روزنامه ي شما از زبان یک اسیر بخوانند یا بشنوند و باور کنند، ولی اگر در دنیا یک نفر باشد که این حرف مرا باور کند برایم کافیست.
کد خبر: ۴۶۳۵۶۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۷/۰۱
ساعت دوازده شب بود. صداي الله اکبر در زمین و آسمان پیچید وحمله ي شما شروع شد. من داخل سنگر بودم. دو سرباز با من بودند. به آنها گفتم «شما همین جا بمانید تا من بروم بیرون و اوضاع را ببینم» گلوله از هر طرف می بارید و انفجارهاي شدید اطراف را می لرزاند.
کد خبر: ۴۶۳۴۹۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۶/۳۰