نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - کرامات شهیدان
خاطراتی از شهید «محمد نوربخش»
«متوسل شدم به آقا علی بن موسی الرضا (ع). شب که خوابیدم خواب آقا را دیدم. ایشان دستی به دستانم کشید. رو به من گفت...» آنچه خواندید بخشی از خاطرات شهید نوربخش است که در ادامه مشروح آن را می خوانید.
کد خبر: ۵۷۴۹۶۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۶/۱۰

قبل از وارد شدن به منطقه تابلویی زیبا نطرمان را جلب کرد: با وضو وارد شوید، این خاک به خون مطهر شهدا آغشته است. این جمله دریای سخن و معنی بود.
کد خبر: ۴۵۱۴۷۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۱/۰۱

عملیات والفجر 8 در سنگر نشسته بودم که شهید علی جلیلی وارد شد .سلام کرد و مرا در آغوش کشید و پیشانی ام را بوسید
کد خبر: ۴۳۶۱۰۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۵/۳۰

شب عملیات کربلای پنج بود تمام بچه ها دور هم نشسته بودند و با هم صحبت میکردند که فرمانده دلاور ، جان محمد جاری گفت: بچه ها میخواهم وصیت بنویسم قدری مرا به حال خودم بگذارید.
کد خبر: ۴۳۶۱۰۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۵/۳۰

شهید مهر علی رحیمی در اخلاص و ایمان ، سر و گردنی از همه بچه های بسیج ، بالاتر بود و این را همه بسیجی های مسجد حجه بن الحسن (عج) میدانستند
کد خبر: ۴۳۶۰۹۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۵/۳۰

مهدی مثل همه شهدا شیفته شهادت بود و کمال انسان را در رسیدن به پروردگار میدانست. چند روز پیش از شهادت که نوری الهی از چهره اش می تابید به همسنگران خود گفت: ...
کد خبر: ۴۳۶۰۹۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۵/۳۰

دفعه آخر که با سعید دو روزی برای ثبت و ضبط حماسه های رزمندگان از همدان به خرمشهر میرفتیم در طول مسیر به شوخی به من گفت: من می دانم که شربت را میخورم...
کد خبر: ۴۳۶۰۹۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۵/۳۰

صبح روز 29 / 8/ 67 ، قرار بود من و کوروش با هم به مرخصی برویم. کوروش گفت: اجازه بده دو تانکر آب ، برای یکی از پایگاه ها که فکر میکنم آب نداشته باشند ...
کد خبر: ۴۳۶۰۹۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۵/۳۰

شب 21 ماه رمضان را که در جبهه بودیم ، به همراه عباس احیا گرفتیم و او برای ما مراسم دعای قرآن بالای سر را انجام داد.
کد خبر: ۴۳۶۰۰۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۵/۲۹

عوضعلی برای شرکت در مراسم تشییع پیکر پاک یکی از دوستانش مرخصی گرفت و به شهر آمد.
کد خبر: ۴۳۶۰۰۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۵/۲۹

یک روز مجیدرضا و ناصرتنها و فرهاد محرابیان ، مقابل در خانه دوست همرزممان ، فرهاد نشسته بودند که ادامه صحبتشان به شهادت کشیده شد...
کد خبر: ۴۳۶۰۰۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۵/۲۹

شهید احمدرضا عاشق شهادت بود و کم سن و سال بودن او نمی توانست مانع رفتنش به جبهه شود...
کد خبر: ۴۳۵۹۱۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۵/۲۸

همان شب که به جبهه رفت به خوابم آمد. لبخند میزد و با شادی گفت ....
کد خبر: ۴۳۵۹۰۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۵/۲۸

محمدعلی ،پدر ، برادران و خواهران خود را در یک سانحه ی رانندگی از دست داده بود و در دنیا فقط مرا داشت و مادرش را...
کد خبر: ۴۳۵۸۰۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۵/۲۷

قبل از شروع مراسم عقد، علی آقا رو به من کرد و گفت : شنيده ام عروس در مراسم عقدش هر چه از خداوند بخواهد اجابت آن حتمی است ، نگاهش کردم و پرسیدم...
کد خبر: ۴۳۵۷۹۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۵/۲۷

آخرین باری که حمید مرخصی گرفت و به منزل آمد، بیشتر در مورد شهادت صحبت میکرد و اینکه ما باید صبر داشته باشیم...
کد خبر: ۴۳۵۶۲۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۵/۲۴

وقتی حسن برای آخرین بار میخواست به جبهه برود ، نورانیت یک شهید را در چهره اش میدیدیم. او مظلومانه به من و مادرم که او را بدرقه می کردیم نگاه می کرد.
کد خبر: ۴۳۵۶۱۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۵/۲۴

آخرین باری که محمدرضا میخواست به جبهه اعزام شود ، رو به مادرش کرد و گفت: مادر چرا قرآن و آب و آینه نمی آوری؟
کد خبر: ۴۳۵۵۶۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۵/۲۳

آخرین باری که محمد به مرخصی آمد ، 24 ساعت بیشتر مرخصی نگرفته بود . صبح روز بعد که می خواست به جبهه برود...
کد خبر: ۴۳۵۵۴۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۵/۲۳

محمدرضا شب که به خانه می رسید به قدری خسته بود که نهایت نداشت. بارها به من میگفت: مادر سعی کن یک مقدار به خودت بیشتر فکر کنی و خودت را تزکیه کنی...
کد خبر: ۴۳۵۵۳۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۵/۲۳