نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات
خاطرات شفاهی والدین شهدا
عزیزاله صداقت‌پیشه پدر گرانقدر شهید «جعفر صداقت‌پیشه» می‌گوید: «برای آخرین بار که می‌خواست به جبهه برود، وقتی نگاهش می‌کرد، گویا به او الهام شده بود که بار آخر است. نگاهش از من برداشته نمی‌شد.» در ادامه مصاحبه تصویری با پدر این شهید گرانقدر را می‌بینید.
کد خبر: ۵۳۱۵۴۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۲۴

همسر شهید «محمدتقی خراسان‌نژاد» نقل می‌کند: «بیدار ماندم تا از حال خوش معنوی‌اش بی‌بهره نمانم. بعدِ دعا رفت به سجده. ناله می‌کرد و ضجه می‌زد. صدایش را به سختی می‌شنیدم: من کجا و شهادت کجا! من لایق شهید شدن نیستم.» نوید شاهد سمنان در سالگرد شهادت، در دو بخش خاطرات ی از این شهید گرانقدر را برای علاقه‌مندان منتشر می‌کند که توجه شما را به قسمت نخست این خاطرات جلب می‌کنیم.
کد خبر: ۵۳۱۵۴۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۲۴

همسر شهید «محمدتقی خراسان‌نژاد» نقل می‌کند: «خداحافظی کرد و رفت اما برگشت. پرسیدم: تقی چیزی یادت رفت؟ گفت: فاطمه! خداحافظ! با صدای بغض‌آلود و گرفته‌ای که خودم می‌شنیدم، گفتم: به قول تقی، صبر ما توی خانه، مثل جهاد اونا در جبهه ثواب داره!» نوید شاهد سمنان در سالگرد شهادت، در دو بخش خاطرات ی از این شهید گرانقدر را برای علاقه‌مندان منتشر می‌کند که توجه شما را به قسمت دوم این خاطرات جلب می‌کنیم.
کد خبر: ۵۳۱۵۴۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۲۵

قسمت اول؛
کلیپ «آسمان، آبی تر» حاوی خاطرات آزاده، جانباز «محمدرضا اقبالی» است که در قالب خاطرات شفاهی منتشر می‌شود. این آزاده سرافراز در یکم شهریور 1347 در شهرستان میبد یزد به دنیا آمد.وی تا دکتری علوم و حدیث گرایش نهج البلاغه تحصیل کرد. در عملیات والفجر مقدماتی در 21 بهمن 1361 به اسارت درآمد. وی بیش از 7 سال و شش ماه در بند اسارت دشمنان بعثی در اردوگاه اطفال کمپ 7 بود و سرانجام یکم شهریور 1369 پس از تحمل سال ها رنج اسارت به میهن اسلامی بازگشت.
کد خبر: ۵۳۱۵۳۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۲۴

برگی از خاطرات مادر شهید «باریک‌بین»؛
«دوستان پدرم بنده را به خانواده آیت‌الله باریک‌بین معرفی کردند و از طریق خانواده‌ها با هم آشنا شدیم و در سن ۱۶ سالگی وارد زندگی جدید شدم ...» ادامه این خاطره همزمان با رحلت ربابه هاشمیان مادر شهید «مرتضی باریک‌بین» و همسر نماینده سابق ولی‌فقیه در استان و امام جمعه شهر قزوین را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۳۱۵۱۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۲۴

«هوا بسیار گرم بود. از ساعت ۴ صبح تا ساعت ۱۶ بعدازظهر من به اتفاق ۳ نفر از سربازان به سمت دشمن تیراندازی کردیم. یک نفر از بچه‌ها ترکش به صورتش خورد. همه ما از شدت تشنگی خون بالا آوردیم ...» ادامه این خاطره از «ابراهیم فتحی» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۳۱۴۷۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۲۳

«گفت: ببین امیر جان! تو که قرآن رو خوب می‌خونی، دیگه دعا خوندن که کار نداره. باید جلسه‌های هفتگی دعای کمیل را راه بیندازیم. مگه بقیه که دعا می‌خونن از اول بلد بودن؟! شما هم مثل بقیه! شروع که بکنی کم کم راه میفتی! ...» ادامه این خاطره از سردار گمنام دانشجوی شهید«سید ناصر سیاه‌پوش» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۳۱۳۰۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۲۲

روایتی شنیدنی از مادر شهید «محسن قلندرپور»؛
مادر شهید «محسن قلندر پور» می گوید: فرزندم سن و سال کمی داشت، به او می گفتم در قد و قواره تو نیست که بخواهی با دشمن بجنگی با هزار بهانه من را راضی کرد و در جنگ حضور پیدا کرد. از آن لحظه به بعد دلهره های من آغاز شد تمام شبانه روز که صدای آژیر آمبولانس را می‌شنیدم احساس می‌کردم که محسن را از دست داده‌ام.
کد خبر: ۵۳۱۲۹۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۲۲

«تاکید کردند که قمقمه‌هاتون را پر آب کنید، چرا که منطقه عملیاتی بیت‌المقدس توی دشت است و ازآب خبری نیست. از قزوین که راه افتادیم، یک لحظه از قاسم غافل نبودیم، پرسیدم: قمقمه‌ات را چرا آب نمیکنی؟ گفت: برای چه پر کنم، من مطمئنم که به خوردن آب نمی‌رسم ...» ادامه این خاطره از شهید «قاسم شکیب‌زاده» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۳۱۱۸۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۲۱

خاطرات شفاهی والدین؛
مادر شهید سهرابلو درباره فرزند شهیدش گفت: حمید همیشه اصرار داشت که در سوگش اشک نریزم و ناراحت نباشم و به خواستش عمل کردم.
کد خبر: ۵۳۱۱۱۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۱۹

«بابایی معلولی را که هر دو پا عاجز بود و توان حرکت نداشت، بر دوش گرفته بود و برای اینکه شناخته نشود، پارچه‌ای نازک بر سر کشیده بود. من او را شناختم و نزدش رفتم ...» ادامه این خاطره از سرلشکر خلبان شهید «عباس بابایی» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۳۱۱۰۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۱۹

پدر شهید «رضا دهمرده» نقل می‌کند: عاشق شهادت بود و این شور و شوق از رفتار و سخنان شهید نمایان بود. بارها گفته بود: میدانم شهید می‎شوم، این آرزوی من است.
کد خبر: ۵۳۱۰۹۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۱۸

«سال ۱۳۶۶ بود که در خط شلمچه پاسگاه زید بودم. تابستان گرم و طاقت‌فرسایی داشت. حدودا ۴۲ درجه بالای صفر بود که شدت گرما امان بچه‌ها را بریده بود ...» ادامه این خاطره از «حمیدرضا احمدی» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۳۱۰۷۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۱۸

کلیپ «آسمان، آبی تر» حاوی خاطرات آزاده، جانباز «احمد درب هنزی- پاک روان» است که در قالب خاطرات شفاهی منتشر می‌شود. این آزاده سرافراز در 15 مهر 1346 در شهرستان بهاباد یزد به دنیا آمد. در عملیات کربلای 5 در 11 بهمن 1365 به اسارت درآمد. وی بیش از 3 سال و هفت ماه در بند اسارت دشمنان بعثی در اردوگاه تکریت 11 بود و سرانجام 5 شهریور 1369 پس از تحمل سال ها رنج اسارت به میهن اسلامی بازگشت.
کد خبر: ۵۳۱۰۶۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۱۸

خاطرات شفاهی جانبازان؛
جانباز اسد امیدی متولد ۱۳۴۷ شهرستان مهران چندین مرحله دواطلبانه به جبهه اعزام شد و در عملیات والفجر ۳ زخمی و به درجه جانبازی نایل آمد. او در پاره‌ای از سخنانش می‌گوید: پیرو دستورات مقام معظم رهبری باشیم و از اسلام و ممالک اسلامی دفاع کنیم. در ادامه این کلیپ تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۳۱۰۵۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۱۸

قسمت اول؛
کلیپ «آسمان، آبی تر» حاوی خاطرات آزاده، جانباز «احمد درب هنزی- پاک روان» است که در قالب خاطرات شفاهی منتشر می‌شود. این آزاده سرافراز در 15 مهر 1346 در شهرستان بهاباد یزد به دنیا آمد. در عملیات کربلای 5 در 11 بهمن 1365 به اسارت درآمد. وی بیش از 3 سال و هفت ماه در بند اسارت دشمنان بعثی در اردوگاه تکریت 11 بود و سرانجام 5 شهریور 1369 پس از تحمل سال ها رنج اسارت به میهن اسلامی بازگشت.
کد خبر: ۵۳۱۰۵۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۱۸

سردار ایزدی، فرمانده وقت نیروی زمینی سپاه، در معرفی سردار شهید «جمیل شهسواری» گفته است: «ارتفاعات بلند و سترگ منطقه دیواندره، مریوان، بانه و کوه‌های چهل چشمه در مقابل صلابت و ایستادگی او و یاد چهره مردانه‌اش، به لرزه می‌افتاد.»
کد خبر: ۵۳۱۰۴۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۱۸

«بدون مقدمه به آقای افشار گفت دوستی که داشتی شهید شد. آقای افشار با ناراحتی پرسید که چه کسی را می‌گوید و دوستش در جواب گفت: عاملی. من زودتر از آقای افشار مشوش و مضطرب شدم و از دوستش پرسیدم که کدام عاملی را می‌گویی؟ او هم با خونسردی جواب داد: علی‌اصغر. همان که ایرج صدایش می‌کردند ...» ادامه این خاطره از جانباز سرافراز «عمران ثقفی» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۳۰۹۰۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۱۷

فرزند جانباز کرمانشاهی:
« محمد مهدی کریمی» فرزند جانباز کرمانشاهی« بهمن کریمی» می گوید: من بعد از دوران اسارت پدر به دنیا آمده ام. خیلی به حرف های پدر دقت نمی کردیم. حالا که کلاس چهارم هستم تا اندازه ای آن ها را می فهمم و تصمیم دارم قدر رنج های پدرم و دیگر رزمندگان را بدانم و با مفید بودنم از وطن آنها پاسداری کنم.
کد خبر: ۵۳۰۸۷۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۱۶

جانباز ۷۰ درصد حمید جهان‌بخشی:
«منطقه ما یک لحظه زیر آتش قرار گرفت و من آن لحظه زمین افتادم. دستم را فصیح‌رامندی گرفت. سوره والعصر را می‌خواندم. صدای خون را می‌شنیدم که از چشمانم بیرون می‌آمد. به بیمارستان صحرایی منتقلم کردند، اما هیچ امکاناتی آنجا نبود ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات خواندنی جانباز ۷۰ درصد بصیر «حمید جهان‌بخشی» است که همزمان با روز جانباز تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۳۰۸۳۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۱/۱۸