نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات
خاطرات شفاهی خانواده های شهدا؛
شهید «پرویز باپیری» از شهدای جنگ تحمیلی است با وجود اینکه سه بار مجروح شد، اما همچنان شور عشقِ حضور در جبهه و عشق به امام و انقلاب در وجودش موج می‌زد و روز قبل از شهادت براساس فالی که برای همرزمانش گرفته بود، پیش بینی کرد که خودش شهید می شود و عاقبت صبح روز بعد به آرزوی دیرینه اش رسید.
کد خبر: ۵۵۷۳۴۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۲۰

به کوشش «نشر شاهد» منتشر شد
«ماشین در دست‌اندازهایی که چاله‌های بزرگی در اثر انفجارها درست شده بود بالا و پایین می‌شد. آن دو به میله‌های ماشین چسبیده بودند. نگار می‌دانست در آن وضعیت خواندن نوشته‌های دفتر نه تنها برای علی برای خودش هم سخت بود. با این حال چند خطی از نوشته را برای علی خواند. صدای باد نمی‌گذاشت علی درست بشنود. نگار دوباره تکرار کرد ....» بخشی از کتاب « خاطرات فراموش شده» را خواندید.
کد خبر: ۵۵۷۳۳۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۳۰

مادر شهید «غلامعلی فتحی» نقل می کند: غلامعلی، در مراسم تشییع پیکر شهید راهداری در گلزار شهدا به شهید احمد نظری جایی را نشان می دهد و می گوید؛ چقدر خوب است که انسان در ردیف شهدا و در اینجا دفن شود که درست یک ماه بعد از این ماجرا غلامعلی فتحی و احمد نظری در عملیات کربلای 5 به درجه رفیع شهادت نائل آمدند و در همانجای که نشان داده بود به خاک سپرده شدند.
کد خبر: ۵۵۷۲۹۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۲۰

قسمت دوم خاطرات شهید «مجید قدس»
هم‌رزم شهید «مجید قدس» نقل می‌کند: «کاملاً بیهوش شده بود. اصلاً صدای دکتر و پرستار‌ها را نمی‌شنید. هیچ سؤالی را جواب نمی‌داد تا اینکه صدای اذان بلند شد. نه تنها من، همه تعجب کرده بودند وقتی که دیدند با بلند شدن صدای اذان، مجید دست‌هایش را بالا برد و تکبیر گفت و مشغول خواندن نماز شد.»
کد خبر: ۵۵۷۲۹۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۲۰

برگی از خاطرات دفاع مقدس؛
روز قبل سر ما را برد از بس که با همه چیز خداحافظی کرد مثلاً می‌گفت شاید این آخرین حمام ما باشد. بچه‌ها شوخی می‌کردند و می‌گفتند مگه شهادت شوخیه؟! تو می‌روی قزوین و دیگر به جبهه برنمی‌گردی! ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۵۷۲۷۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۱۹

«کار برای جوانان را ماندگارترین کار‌ها می‌دانست و خود نیز اغلب با جوانان سروکار داشت و به دقت به پای بحث‌ها و مطالب آن‌ها می‌نشست ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات همرزم شهید «مجید نبیل» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۵۷۲۵۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۱۹

خاطرات شفاهی جانبازان ۷۰ درصد؛
«علی نجفیان متهور» درباره خاطرات دوران دفاع مقدس گفت: عشق به وطن و وطن پرستی همه را به سمت جبهه‌ها می‌کشاند.
کد خبر: ۵۵۷۲۵۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۱۹

زندگینامه شهید «خیرالله توکلی»؛
شهید «خیرالله توکلی» در سال ۱۳۶۲ فرماندهی اطلاعات سپاه شهرستان الیگودرز را عهده‌دار بود، ولی به خاطر رفتن به جبهه این سمت را رها کرد و در دی ماه همان سال به جبهه برگشت.
کد خبر: ۵۵۷۲۳۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۱۹

خاطرات شفاهی خانواده‌های شهدا؛
حاج «حمید فروشی» جانباز 70 درصد و از کارکنان خدوم بنیاد شهید استان ایلام، یکم فروردین 1400 دارفانی را وداع گفت و به یاران شهیدش پیوست، سیده ‌روح انگیز عبداللهی همسر این شهید والامقام می گوید: ما سه دوست هم دانشگاهی بودیم که با سه جانباز هفتاد درصد ازدواج کردیم. در ادامه این مصاحبه تصویری تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۵۷۲۳۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۱۹

خاطره شهيد حبيب الله کريمی «12»
شهيد حاج «حبيب الله کريمی» در دفتر یادداشت خود از خاطرات روزهای حج می‌نویسد: «مسجد نبی نجار نيز گذاشتنش بدين قرار می‌باشد که روزی امام حسن(ع) و امام حسين(ع) در زمان کودکی از مدينه تفريح کنان خارج شدند و در اينجا که باغ بود در زير درختی به خواب رفتند و ملائکه به صورت اژدها...» قسمت دوازدهم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۵۷۲۳۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۱۹

خاطره شهيد حبيب الله کريمی «11»
شهيد حاج «حبيب الله کريمی» در دفتر یادداشت خود از خاطرات روزهای حج می‌نویسد: «زمانی که حضرت علی(ع) در اين جنگ عَمرو بن عَبدِوَدّ سردار غول پيکر و شجاع کفار را کشت؛ شمشير خون آلود حضرت علی(ع) را فاطمه زهرا(س) در اين مکان با آب شست و به اين مناسبت مسلمين در اين مکان بنايی به‌نام حضرت فاطمه الزهرا(س) درست کردند و...» قسمت یازدهم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۵۷۲۳۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۱۸

خاطره شهيد حبيب الله کريمی «10»
شهيد حاج «حبيب الله کريمی» در دفتر یادداشت خود از خاطرات روزهای حج می‌نویسد: «قبرستان احد در کنار کوه احد قرار دارد و درب اين قبرستان مانند قبرستان بقيع بر روی شيعيان رسول‌الله بسته است. در کنار درب بسته شده که بايستيد آثار دو قبر را می‌بينيد که يکی از آنها متعلق به حمزه‌ی سيدالشهداء عموی پيامبر و ديگری و...» قسمت دهم خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۵۷۲۲۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۱۷

«نسرین‌ سبز‌پور»‌ می‌گوید: شهید باید برای شیفت برمی‌گشت شام خورد و دَم در ایستاد، به او گفتم: مگر نمی‌خواهی بروی؟ گفت: چرا می‌روم که او را با یک حس غریبی بدرقه کردم و این حس را هیچوقت فراموش نخواهم کرد.
کد خبر: ۵۵۷۲۱۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۱۸

خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید «علی محمدحسینی تختی» می‌گوید: «زمانی که جنگ شروع شد، من و شهید در خرمشهر زندگی می‌کردیم و با سختی زیاد خودمان را به شیراز رساندیم و از شیراز به بندرعباس آمدیم، شهید در تاریخ یک مهر برای جبهه خودش را معرفی کرد و در تاریخ 12 مهر به پادگان 05 کرمان اعزام شد. تنها خواسته‌ام این هست که مراقب باشیم خون شهدا پایمال نشود.»
کد خبر: ۵۵۷۲۰۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۲۰

کتاب «یواشکی با خدا» به اهتمام «سمیه باستین» گردآوری و تالیف شده است که به صورت گزیده‌ای از خاطرات معنویات در جبهه شهدا و ایثارگران استان هرمزگان می‌باشد.
کد خبر: ۵۵۷۱۹۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۱۸

خاطره‌نگاری والدین شهدا
«آسمان، آبی‌تر» مجموعه کلیپ‌های مصاحبه با والدین شهدا، آزادگان و جانبازان دفاع مقدس استان یزد است. این برنامه در استودیو بنیاد شهید و امور ایثارگران با همکاری صدا و سیمای مرکز استان ضبط و پس از تدوین از شبکه استانی یزد پخش می‌شود. این قسمت از «آسمان، آبی‌تر» با پدر و برادر شهید بزرگوار «ولی الله شفیعی سورک» به مصاحبه پرداخته است. نوید شاهد شما را به دیدن این مصاحبه دعوت می‌کند.
کد خبر: ۵۵۷۱۸۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۱۸

«سوارش کردم و به آدرس خانه‌ای که گفته بود بردم. ولی هیچ نشانه‌ای از خانه نبود و همه جا صاف بود. آن آقای ارتشی بسیار منقلب شد، اشکش جاری شد و دیدم لابه لای سنگ، کلوخ و آجر‌ها را می‌گردد و لحظه‌ای بعد چند برگ آلبوم را پیدا کرد ...» ادامه این خاطره را از زبان رزمنده دفاع مقدس «کامبیز فتحی‌لوشانی» در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۵۷۱۸۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۱۸

گفتگوی تصویری با مادر شهید«جواد عصری»
«طومار فصیحی» می‌گوید: جواد،‌ دانش‌آموز بود که راهی جبهه شد. زمانی که مجروح می‌شود، او را به سنندج انتقال می‌دهند و در آنجا به شهادت می‌رسد. زمانی که به من خبر دادند من تهران بودم، در جواب گفتم به شهادت فرزندم افتخار می‌کنم او در راه امام حسین (ع) رفت.
کد خبر: ۵۵۷۱۶۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۱۸

قسمت دوم خاطرات شهید «غلامرضا رسولی‌پور»
مادر شهید «غلامرضا رسولی‌پور» نقل می‌کند: «چند سال منتظرش بودم. ماه رمضان خبر دادند می‌آید. فقط چند تکه استخوان بود. اشک ریختم نه برای رفتنش؛ احساس کردم غریب آمد.»
کد خبر: ۵۵۷۱۵۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۱۸

قسمت نخست خاطرات شهید «غلامرضا رسولی‌پور»
مادر شهید «غلامرضا رسولی‌پور» نقل می‌کند: «هر وقت از جبهه می‌آمد، لباس بسیجی‌اش را می‌شست و مرتب می‌کرد و اگر نیاز به وصله داشت، می‌دوخت. آماده رفتن به جبهه می‌شد و می‌گفت: بسیجی باید نسبت به بیت‌المال دقت داشته باشه و به فکر نگه‌داری آن باشه.»
کد خبر: ۵۵۷۱۵۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۱۷