نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات
« در حالی ‌که در دستش یک دستمال ابریشمی زیبا داشت سلام کرد و دستمال ابریشمی را گشود. درون دستمال پر بود از میوه، میوه‌های بسیار زیبا و تر و تازه. انگار که همان لحظه از درخت چیده بودند ...» ادامه این خاطره از زبان مادر شهید «محمد انصاریان» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۴۵۵۷۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۳۰

قسمت دوم خاطرات شهید «عباس داودی»
شهید «عباس داودی» نقل می‌کند: «گفت: حتماً لایق نیستیم. صحنه دیشب جلوی چشمانم نقش بست. توی همین فکر‌ها بودم که جمله آخرش توی گوشم پیچید: باید زودتر خودم رو بسازم تا زودتر به خدا برسم.»
کد خبر: ۵۴۵۵۴۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۲۹

«قرار بود حقوقش افزایش پیدا کند و این افزایش حقوق نسبت به کارمندان عادی بیشتر بود. اما دستور داده بود برای او این افزایش حقوق انجام نگیرد ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «مصطفی حق‌شناس» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۴۵۵۴۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۲۹

خاطرات شفاهی؛
شهید «اقبال پورشبیبی» از شهدای دفاع مقدس استان ایلام است که مرداد ماه ۱۳۶۲ در منطقه عملیاتی مهران به درجه رفیع شهادت نایل آمد. همسر گرانقدر این شهید والامقام می‌گوید: او آرزوی شهادت داشت و سرانجام هم با زبان روزه به آرزویش رسید. در ادامه فیلم مصاحبه منتشر می‌شود.
کد خبر: ۵۴۵۵۲۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۱۸

خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
مادر شهید «محمد یاسین روشی» می‌گوید: هر زائری که نمازش را خوانده بود و می‌خواست سوار اتوبوس بشه بهم می‌گفت مامان اجازه میدی بهشون آب بدم.
کد خبر: ۵۴۵۴۹۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۲۸

برادر شهید «علیرضا نیکو» قل می‌کند: «می‌دیدم زیر لب زمزمه می‌کند. یک روز از او پرسیدم: داداش چی زیر لب می‌گی؟ خندید و از جواب دادن به سؤالم طفره رفت، تا این که فهمیدم علیرضا زیر لب ذکر می‌گوید و دعا‌هایی که حفظ کرده می‌خواند.»
کد خبر: ۵۴۵۴۸۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۲۸

«جلودار حزب جمهوری اسلامی در قزوین آیت الله هادی باریک‌بین بود. ایشان مسئولیت و دبیر کلی این حزب را در قزوین بر عهده داشت. مردم به عضو شدن در این حزب هجوم آورده بودند ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات آیت‌الله «هادی باریک‌بین» پدر شهید «مرتضی باریک‌بین» و از مبارزان انقلابی است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۴۵۴۴۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۲۸

همزمان با برگزاری کنگره 12 هزار شهید استان تهران
در راستای کنگره ۱۲ هزار شهید استان تهران، از ۵ کتاب سلام بر محمدرضا، سرو قامتان سرخ گلستان، خاطرات بابا عزیز، املای آسمانی و دلاور مردان جان‌برکف ایران‌زمین در شهرستان بهارستان رونمایی شد.
کد خبر: ۵۴۵۴۳۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۱۹

خاطرات شفاهی مادر شهید «مجید فرجی»
«رنگین طلا نامدار» می‌گوید: فرزندم به نماز اول وقت بسیار معتقد بود، خواهرش زهرا را که هفت سال بیشتر نداشت بیدار می‌کرد و می‌گفت؛ هر وقت به سن تکلیف برسد بیدار شدنش راحت و نمازش را اول وقت می‌خواند.
کد خبر: ۵۴۵۴۳۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۲۰

برادر شهید «علی‌محمد حلوایی» نقل می‌کند: «قبل از انقلاب، سرباز‌ها از پادگان‌ها فرار می‌کردند. می‌گفت: من اسلام رو در خطر دیدم و فرار کردم. ولی بعد از انقلاب به پادگان برگشت و به خدمتش ادامه داد.»
کد خبر: ۵۴۵۴۲۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۲۷

کلیپ آسمان، آبی‌تر
«آسمان، آبی‌تر» مجموعه کلیپ‌های مصاحبه با والدین شهدا و آزادگان و جانبازان دفاع مقدس استان یزد است. این برنامه در استودیو بنیاد شهید و امور ایثارگران با همکاری صدا و سیمای مرکز استان ضبط و پس از تدوین از شبکه استانی پخش می‌شود. این قسمت از «آسمان، آبی‌تر» با جانباز سرافراز «حبیب الله احمدی پور» به مصاحبه پرداخته است. این جانباز سرافراز از همراهی شهید«چمران» در دهلران روایت می‌کند. نوید شاهد شما را به دیدن این مصاحبه دعوت می‌کند.
کد خبر: ۵۴۵۴۰۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۲۷

برادر شهید «محمد پهلوان» نقل می‌کند: «محمد گفت: داداش یکی از منافقین رو شناسایی کردیم. تا اینجا هم تعقیبش کردیم. دستی بر شانه‌اش زدم و گفتم: «دلاور! کار اصلی همین بود؛ خیالتون راحت، تا ریشه این منافق‌ها رو خشک نکنیم، دست‌بردار نیستیم.»
کد خبر: ۵۴۵۳۹۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۲۷

برگی از خاطرات دفاع مقدس؛
«آقای احمد کاظمی هم آمد و گفت دست‌تان درد نکند که کمک کردید، اما نه؛ لشکر حلوا نیست که پخش کنم. خلاصه آب پاکی را ریخت و این‌ها هم گفتند چه کنم و چه نکنند ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۴۵۳۷۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۲۷

کتاب «آخرین عکس» خاطرات زندگی شهید «علی مزارعی» به نویسندگی «غلامعباس احمدی» در انتشارات «حماسه یاران» منتشر شد.
کد خبر: ۵۴۵۳۵۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۲۷

کلیپ آسمان، آبی‌تر
«آسمان، آبی‌تر» مجموعه کلیپ‌های مصاحبه با والدین شهدا و آزادگان و جانبازان دفاع مقدس استان یزد است. این برنامه در استودیو بنیاد شهید و امور ایثارگران با همکاری صدا و سیمای مرکز استان ضبط و پس از تدوین از شبکه استانی پخش می‌شود. این قسمت از «آسمان، آبی‌تر» با جانباز سرافراز «علی محمد احسان زاده» به مصاحبه پرداخته است. این جانباز سرافراز از امداد های غیبی در عملیات محرم روایت می‌کند. نوید شاهد شما را به دیدن این مصاحبه دعوت می‌کند.
کد خبر: ۵۴۵۳۳۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۲۶

«دخترم تازه به دنیا آمده بود از حاج‌آقا ابوترابی خواستم بیایم و در گوش فرزندم اذان و اقامه بگویند. ایشان در هفته یک روز صبح‌ها به هنگام نماز به قزوین می‌آمدند ...» ادامه این خاطره از سید آزادگان شهید «حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیدعلی‌اکبر ابوترابی‌فرد» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۴۵۳۲۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۲۶

قسمت دوم خاطرات شهید «عبدالله کاتبی»
پسرعمه شهید «عبدالله کاتبی» نقل می‌کند: «کمی که بدون عصا رفت ایستاد و به دیوار تکیه داد. گفت: «بیا جبهه اون‌جا راه صدساله رو یک شبه می‌ری. اگه شهید بشی اون دنیا هم راحت راحتى.»
کد خبر: ۵۴۵۳۱۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۲۸

قسمت نخست خاطرات شهید «عبدالله کاتبی»
مادر شهید «عبدالله کاتبی» نقل می‌کند: «گفتم: مادر! اینا چیه توی سرت گیر کرده؟ گفت: حناست. می‌بینی عراقی‌ها چه حنایی سرمون می‌مالن؟ کمی که موهایش را زیرورو کردم، دیدم خون و خاک روی سرش خشک شده.»
کد خبر: ۵۴۵۳۱۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۲۶

خاطرات شفاهی والدین شهدای زنجان
مادر شهید اصغر شهبازی می گوید: نصیحت من به جوانان این است که مسیر شهدا را ادامه دهند و با پیروی از اهداف شهدا از پایمال شدن خونشان جلوگیری کنند.
کد خبر: ۵۴۵۲۹۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۲۶

خاطرات شفاهی والدین شهدا
نصرت‌الله عبادی پدر شهید «مجید عبادی» می‌گوید: «زمانی که جنگ شروع شد، من و پسر دیگرم به جبهه حق علیه باطل اعزام شدیم. در آن زمان مجید 14 سالش بود، او نیز دوست داشت به جبهه برود ولی از لحاظ قانونی امکان حضور او در جبهه نبود اما نسبت به رفتن به جبهه اصرار زیادی می‌کرد. آنقدر گریه کرد تا اینکه یک روز مسئول کمیته به او گفت: اگر رضایت‌نامه از پدرت بیاوری می‌توانی به جبهه اعزام شوی. مجید پیش من آمد و این پیشنهاد را داد و من نیز رضایت‌نامه برای او نوشتم و به جبهه اعزام شد.»
کد خبر: ۵۴۵۲۹۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۲۶