نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات دفاع مقدس
یادنامه امیر شهید عباس بابایی
هر سال پدرم، حاج اسماعیل بابایی، با برگزاری مراسم تعزیه خوانی در روزهای محرم، یاد و خاطره اباعبدالله الحسین، علیه السلام، و یاران آن حضرت را زنده نگاه می داشت.
کد خبر: ۴۱۰۶۹۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۷/۱۵

تو جبهه معروف بود که تدارکاتی ها دست تنگ اند؛ جانشان در می آمد بخواهند چیزی به بچه ها بدهند. در شلمچه مستقر بودیم.
کد خبر: ۴۱۰۶۴۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۷/۰۳

خاطراتی از حاج احمد متوسلیان
مردم! انقلاب یعنی قرآن، قرآن یعنی مردم حضرت رسول، یعنی آبادی، نعمت و امنیت برای شما و بچه های معصوم تون. از ضد انقلاب نترسین. شما کُردین، از شجاع ترین مردم این مملکت، به ذلت تسلط یک مشت بی دین تن ندین.
کد خبر: ۴۱۰۶۳۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۷/۰۳

بمناسبت هفته دفاع مقدس مراسم شب خاطره با حضور پیشکسوتان عرصه جهاد و حماسه در تبریز برگزار شد.
کد خبر: ۴۱۰۳۷۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۶/۳۰

بعد از عملیات والفجر 2، و تثبیت مواضع فتح شده، محمد ظاهر عباسی به من گفت: «محمد بی سیم را برادر برویم از جلو کار کنیم».
کد خبر: ۴۱۰۰۳۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۶/۲۶

بچه های ممدگره
مرداد ماه سال 1362 از گرمای وحشتناک سر پل ذهاب، عازم کوهستان های سرد شمال غرب در محور پیرانشهر- حاج عمران شدیم.
کد خبر: ۴۰۹۶۸۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۶/۲۱

خاطراتی از شهید حاج محمدصادق امانی
مجموع این تظاهرات و اعلامیه ها، دولت را وادار به عقب نشینی کرد. اسدالله علم به آیت الله مرعشی نجفی و شریعتمداری تلگراف عقب نشینی زد. عقب نشینی علم از لایحه ی انجمن های ایالتی و ولایتی، با شیطنت و سیاست ماکیاولی همراه بود.
کد خبر: ۴۰۹۵۹۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۶/۱۹

وقتی مهتاب گم شد
«وقتی مهتاب گم شد» قبل از آنکه شرح زندگی علی خوش لفظ باشد، روایتی عینی از یک واقعه‌ی تاریخی است که موجب شد سرنوشت خیل وسیعی از مردمان ایران تغییر کند. علی خوش لفظ که نامش را بخاطر نزدیکی تولدش با ولیعهد پهلوی، جمشید گذاشته‌اند، سال‌ها بعد در نوجوانی، همزمان با وقوع انقلاب اسلامی خود نیز دچار تحول و دگرگونی در اهداف و آرمان‌ها می‌شود. همین انقلاب درونی باعث می‌شود که او در اولین اعزام به جبهه نام خود را به علی خوش لفظ تغییر دهد و سرانجام زندگی‌اش هم تغییر کند.
کد خبر: ۴۰۹۴۹۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۶/۱۶

وقتی مهتاب گم شد
«وقتی مهتاب گم شد» قبل از آنکه شرح زندگی علی خوش لفظ باشد، روایتی عینی از یک واقعه‌ی تاریخی است که موجب شد سرنوشت خیل وسیعی از مردمان ایران تغییر کند. علی خوش لفظ که نامش را بخاطر نزدیکی تولدش با ولیعهد پهلوی، جمشید گذاشته‌اند، سال‌ها بعد در نوجوانی، همزمان با وقوع انقلاب اسلامی خود نیز دچار تحول و دگرگونی در اهداف و آرمان‌ها می‌شود. همین انقلاب درونی باعث می‌شود که او در اولین اعزام به جبهه نام خود را به علی خوش لفظ تغییر دهد و سرانجام زندگی‌اش هم تغییر کند.
کد خبر: ۴۰۹۳۳۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۶/۱۳

سال 63 در هورالعظیم مستقر بودیم. فرمانده گ ردان «حمزه سیدالشهدا» ی لشکر 25- محسن قربانی- مدام این نکته را به بچه های عمل کننده گوش زد می کرد که موقع حرکت با طمأنینه بروید و با طمأنینه هم برگردید.
کد خبر: ۴۰۸۲۱۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۵/۲۸

همراه حاج احمد با لباس کُردی، کنار جاده ایستاده بودیم که ماشینی به ما نزدیک شد. دو نفر از افراد کومله داخل ماشین بودند. آنها به خیال اینکه ما هم از خودشان هستیم، نگه داشتند و ما را سوار کردند.
کد خبر: ۴۰۷۹۰۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۵/۲۴

بذله گویی و شوخی های علی رضا کوهستانی نظیر نداشت، طوری بود که آن شوخی ها هیچ وقت از ذهن من پاک نمی شود.
کد خبر: ۴۰۷۶۰۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۵/۱۸

معرفی کتاب
کتاب : سرباز لشگر 17 علی ابن ابیطالب (ع) - خاطرات خودنوشت رضا قاسمی انتشارات سوره مهر حوزه هنری استان مرکزی ویراستار : علی اصغر شاهرویی ....
کد خبر: ۴۰۷۳۴۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۵/۱۵

آقای سلطان پناهی از غذای جبهه می گوید ....
کد خبر: ۴۰۷۲۵۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۵/۱۳

ما را با قطار وحشت به موصل بردند و پس از پذیرایی با كابل و عبور از تونل وحشت زندانی شدیم. غروب بود؛ از آن طرف اردوگاه صدای تیراندازی شنیده می شد. ظاهرًا بین اسراء و عراقی ها درگیری شده بود.
کد خبر: ۴۰۷۰۴۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۵/۳۰

خاطرات شهیدسرلشکر خلبان علیرضا یاسینی
خبرنگاران در بغداد: خلبانان ایرانی چنان مانوری از لابه لای ساختمان ها انجام می دادند که مات و حیران مانده بودیم
کد خبر: ۴۰۶۹۵۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۵/۰۸

تا وقتی که یکی از جاسوسان «محمد رضایی » را لو نداده بود کسی نمی دانست که او در جبهه چه بر سر بعثی ها آورده! وقتی او را لو دادند به سراغش آمدند.
کد خبر: ۴۰۶۹۳۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۵/۳۰

تازه مجروحمان را در آمبولانس گذاشته بودیم تا به عقب ببریم که یک موشک ما را هدف گرفت. چشم محمد رفیق امدادگرمان، ترکش خورد و این، آغاز سفری دیگر شد.
کد خبر: ۴۰۶۷۱۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۵/۰۴

ترکش های بی رحم بینایی را از محمد گرفته بود. این گونه زندگی در اسارت برایش سخت بود. مخصوصاً وقتی دسته جمعی کتک می زدند، یک باره دستش از دست دوستان رها می شد. او می ماند و صدها ضربۀ کابلِ نادیده، که از هر سو می آمد.
کد خبر: ۴۰۶۶۵۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۲۶

تازه مرا عمل کرده و روی تخت بیمارستان موصل بستری بودم. سرشب علی مرا صدا زد. درد می کشید. آهسته آهسته خود را به او رساندم و کنار تختش قرار گرفتم.
کد خبر: ۴۰۶۶۵۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۵/۳۰