آرزوی شهادت

قسمت نخست خاطرات شهید «داود نجم‌الدین»

مادر! برایم دعا کن

مادر شهید «داود نجم‌الدین» نقل می‌کند: «گفت: دعا کن به آرزوم برسم. گفتم: پدر صلواتی! دل به کی دادی؟ گفت: عشق به خدا جای همه عشق‌ها رو توی دلم گرفته. من عاشق شهادتم. دعا کن به آرزوم برسم.»

مصاحبه با مادر شهید «علی‌اکبر تُرشیزی»

مادر شهید «علی‌اکبر ترشیزی» نقل می‌کند: «یک شب هم در رویا با پدرش دیدمش که در یک باغ سرسبز با میوه‌های فراوان است. به من گفت: بابا را هم آورده‌ام پیش خودم. به من هم یک کلید داد و گفت: هر وقت خواستی، بیا پیش ما تا در کنار هم باشیم.»

قسمت نخست خاطرات شهید «محمدعلی اعرابی»

از بیت‌المال استفاده کردن، آدم رو خسته نمی‌کنه!

خواهر شهید «محمدعلی اعرابی» نقل می‌کند: «هر وقت از جبهه برمی‌گشت، اگر عملیاتی انجام نداده بود، نمی‌گذاشت مادر او را ببوسد.‌ می‌گفت: کار شاقی نکردم. از بیت‌المال استفاده کردن و خوردن و خوابیدن که آدم رو خسته نمی‌کنه.»

وصیت نامه شهید؛

شهیدی که دنیا را مانند زنجیری در پا و شهادت را راه نجاتش می‌دانست

شهید «حسین تنگستانی بنداروزی» به دوستان خود قبل از شهادت می‌گفت: می خواهم زنجير محكمي را كه بر پای وجدانم سنگيني مي كند بردارم و خود را رها سازم. او اين زنجير را با شهادت خود برداشت و ديِن خود را به مملكت خويش ادا كرد.

خداوند دعایم را در حق «مصطفی» خیلی زود مستجاب کرد

نوید شاهد سمنان، به مناسبت روز پرستار خاطرات امدادگر شهید «مصطفی محمدی» از زبان والدین این شهید گران‌قدر در قالب کلیپ برای علاقه‌مندان منتشر می‌کند.

قسمت دوم گفتگوی نوید شاهد با پدر شهید اقتدار دفاعی

شهید «عبدوس»: برای شهادتم دعا کنید

نبی‌الله عبدوس گفت: «چند تن از دوستان محمد بعد از شهادتش به ما گفتند که از آن‌ها خواسته بود تا برای شهادتش دعا کنند.»

قسمت سوم خاطرات شهید «مهدی بهرامی»

مهدی روزه‌اش را با شهادت افطار کرد

همسر شهید «مهدی بهرامی» نقل می‌کند: «می‌گفت: طیبه! من سه آرزو داشتم؛ یکی ازدواج با تو بود که بهش رسیدم. دومی استخدامی سپاه بود که آن هم بعد از ازدواجمان محقق شد. اما تو سیدی، دعا کن تا به سومیش هم برسم؛ سومین آرزویم شهادته!»

خاطرات شفاهی والدین شهدا؛

پسرم آرزوی شهادت داشت

مادر شهید «مؤمنی» می گوید: «پسرم همیشه آرزوی شهادت داشت و خوشحال در راه اسلام جان خود را از دست داد، بارها می گفت پایان زندگی مرگ است، پس چه بهتر با شهادت که بهترین مرگ است برویم.» در ادامه فیلم این مصاحبه منتشر می شود.

خاطرات شفاهی خانواده های شهدا؛

فرزندم پدرت را هم بطلب

همسر و مادر شهیدان «ملکی» می گوید: وقتی پسر بزرگم «عباس» شهید شد ما هر روز سر مزارش می رفتیم و پدر با حسرت به فرزند می گفت خوش به حالت برای جایگاهت دعا کن و مرا بطلب و سرانجام پدر عباس به همراه پسرم باقر که آرزوی ادامه راه برادر داشت در بمباران هوایی مناطق مسکونی به درجه رفیع شهادت نایل آمدند. در ادامه فیلم این مصاحبه منتشر می شود.

مروری بر زندگی شهید کرد مسلمان«محمد محمدی»؛

شهیدی که ادامه دهنده راه دو برادر شهیدش شد

شهید«محمد محمدی» با شروع جنگ تحمیلی و در لبیک به فرمان امام به همراه دو برادر بزرگتر خود به نام های عزیز و سلیمان به دفاع در برابر دشمن برخاستند و شجاعانه با دلاوری های خود حماسه آفریدند و به مقام رفیع شهادت نایل آمدند.

انسان با وجود سختی‌ها آبدیده می‌شه

برادر شهید «محمدرضا ابراهیمی» نقل می‌کند: «توی پارک دیدمش. روی چمن نشسته و تعدادی دفتر و کتاب کنارش بود. گفتم: «از سرخه می‌کوبی تا سمنان می‌آی که با این سختی درس بخونی؟ گفت: این طوری ارزشش بیشتره. تازه آدم با سختی‌ها آبدیده می‌شه.»

فیلم | آرزوی شهید «سیمیاری» از زبان پدر

پدر شهید «ابوالحسن سیمیاری» در مصاحبه‌ای به بیان آرزوی فرزند شهیدش پرداخته که شما را به تماشای قسمتی از فیلم این مصاحبه دعوت می‌کنیم.

آرزوی شهید «جلیلوند» که در ۳۶ روز برآورده شد

نوید شاهد – در آستانه اولین سالروز شهادت مدافع سلامت، امیر سرتیپ ستاد شهید «قاسم جلیلوند»، از شما دعوت می‌شود دست‌خط به جا مانده از این شهید گرانقدر با آرزوی شهادت که در ۳۶ روز برآورده شد را نظاره‌گر باشید.

در وصیت‌نامه شهید شیری مطرح شد:

آرزوي ديرينه‌ی شهید هجده ساله

نوید شاهد - "شهيد مهدي شيري" از شهدای دوران دفاع مقدس است. او در وصیت نامه‌اش چنین می‌نگارد: «پدرجان! تو را قسم، به احترام خون شهيدان كربلا مرا حلال كن. در شهادتم اين آرزوي ديرينه‌ی من، گريه نكن بلكه بر من فرزند عزيزت افتخار كن.»

مادر شهید عبدالرضا شاهی؛

پسرم آرزویش را در رویا به من گفت/به خوابم می‌آمد تا دلتنگی نکنم

نوید شاهد - مادر شهید عبدالرضا شاهی: «یک شب اسیرها رو که آوردند، خیلی گریه کردم. دخترم و پسرم هم خیلی گریه کردند. گفتیم: «کاش عبدالرضا هم بود و یا جانباز می‌شد.» شب خوابش را دیدم که گفت: «مامان! من آرزوی شهادت داشتم. هیچوقت از این آرزوها نکن. اگر جانباز و اسیر بودم، شما باید دائم دور من می‌چرخیدید و عذاب می‌کشیدید. آروزی من شهادت بود.»