«من وقت نماز اذان گفتم همزمان با اذان عراقیها شروع به بمباران منطقه کردند. بعد از بمباران از سنگرهایمان خارج شدیم، سر و صورتهایمان کاملاً خاکآلود بود ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۸۸۳۵۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۲/۲۶
«وقتی خبر شهادت عمو مصطفی به پدربزرگم اطلاع داده شد، ایشان با ایمان استوار در یک کلام گفتند: انالله و انا الیه راجعون. آنقدر پدربزرگم با صلابت و بدون هیچ لرزشی در کلام این سخن را بیان کرد که هیچکس نتوانست حرفی بزند و همه در سکوت فرو رفتند ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید «مصطفی حقشناس» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۸۸۳۳۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۲/۲۵
همزمان با ماه رمضان منتشر شد
پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد قزوین، ویژهنامه الکترونیکی خاطرات شهدا در ماه مبارک رمضان را منتشر کرد.
کد خبر: ۵۸۸۲۹۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۲/۲۳
«قرآن خواندنش زبانزد همه بود. در پایان نماز جماعت، تعقیبات نماز را میخواند. صبحها هم تنها در گوشهای مینشست و دور از چشم رزمندهها، زیارت عاشورا را میخواند ...» ادامه این خاطره از زبان همرزم شهید «حجتالله صنعتکار آهنگریفرد» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۸۸۲۹۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۲/۲۳
برگی از خاطرات؛
«من به یاد ندارم که در آن شبها با توجه به خستگی شدید روزانه، نماز شب شهید رجبعلی بهتویی ترک شود.» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات همرزم شهید «رجبعلی بهتویی» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۸۸۲۷۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۲/۲۳
خاطرات شهید محسن غفاری؛
شهید محسن غفاری در سن ۱۹ سالگی عازم جبههها شد. وی مشغول تحصیل دروس حوزوی بود که انقلاب شد. شکنجههای ستم شاهی و مسایل روزگار او را از اهداف متعالیش دور نساخت. به امام علاقه ویژهای داشت گوش به فرمان ولایت عازم جبههها شد و بعد از سه مرحله اعزام در عملیات بیت المقدس یامهدی گویان به شهادت رسید.
کد خبر: ۵۸۸۱۸۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۲/۲۱
برگی از خاطرات؛
«همه میگفتند محمد بعید است که مادربزرگت با سنی که دارد بتواند باسواد بشود ولی او با اصرار زیادی شروع به آموزش مادربزرگ کرد و در مدت کوتاهی خواندن و نوشتن را به ایشان یاد داد ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید «محمد انصاریان» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۸۸۱۲۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۲/۲۱
«رزمنده عارف دلاور ورزشکار، حسن توکلی کنار من آمد و تیر بارش را به من داد و گفت با این سر عراقیها را گرم کن تا من نماز بخوانم من شروع به تیراندازی کردم و با گوشه چشم مراقب احوال، خضوع و خشوع او بودم ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات رزمندگان قزوین است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۸۸۰۶۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۲/۱۸
پایگاه اطلاع رسانی نوید شاهد آذربایجان غربی به مناسبت سالروز شهادت شهید «کاظم حجازي فر» زندگینامه این شهید بزرگوار را برای علاقهمندان منتشر میکند.
کد خبر: ۵۸۷۹۹۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۲/۱۴
آثار به جا مانده از شهدای خمینیشهر، پس از گردآوری و تدوین، در دسترس عموم قرار دادیم تا یاد و خاطره این عزیزان همواره زنده بماند و راهشان ادامه یابد.
کد خبر: ۵۸۷۹۰۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۲/۱۴
خاطره خودنوشت شهید ماه مبارک رمضان؛ قسمت پانزدهم
شهيد «حمزه قربان» در دفتر خاطرات خود مینویسد: «شب جهت احيا و شب زندهداری به مسجد مقر رفتم دعای جوشن کبير خوانده شده و بعضی دعاهای ديگر و نماز شب، دعای ابوحمزه خوانده شد...» متن کامل خاطره پانزدهم این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۸۷۷۸۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۲/۲۶
خاطره خودنوشت شهید ماه مبارک رمضان؛ قسمت چهاردهم
شهيد «حمزه قربان» در دفتر خاطرات خود مینویسد: «آری چه زيباست ما هم اگر سعادت داشته باشيم روزی پيروز شويم و در جنگ باشيم و شهيد شويم که ياران پيامبر چنين شدند...» متن کامل خاطره چهاردهم این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۸۷۷۸۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۲/۲۵
خاطره خودنوشت شهید ماه مبارک رمضان؛ قسمت سیزدهم
شهيد «حمزه قربان» در دفتر خاطرات خود مینویسد: «شب پانزدهم تیرماه 1361 به مناسبت شب ولادت امام حسن(علیه اسلام) مراسم مدیحه سرايی و دعای توسل برگزار گرديد...» متن کامل خاطره سیزدهم این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۸۷۷۸۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۲/۲۴
خاطره خودنوشت شهید ماه مبارک رمضان؛ قسمت دوازدهم
شهيد «حمزه قربان» در دفتر خاطرات خود مینویسد: «روز سیزدهم تیرماه 1361 پس از مراسم صبحگاه و دو که تا ساعت 8 طول کشيد، جمع شديم، يک گردان به خط اعزام شد و قرار شد ما ساعت 11 برای مانور همراه فرمانده عملياتی به بيرون برويم...» متن کامل خاطره دوازدهم این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۸۷۷۸۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۲/۲۳
خاطره خودنوشت شهید ماه مبارک رمضان؛ قسمت یازدهم
شهيد «حمزه قربان» در دفتر خاطرات خود مینویسد: «شب آماده باش بود، بعضی بچهها حتی با کوله پشتی خوابيده بودند، ولی من لباس و کفش پوشيدم و خوابيدم. ساعت 12 شب بود که ناگهان صدای تيراندازی و منور و رسام و برپا، برپا بيدارم کرد؛ خلاصه به زمين صبحگاه رفتيم نيم ساعتی برايمان حرف زدند، بعد برگشتيم و خوابيديم...» متن کامل خاطره یازدهم این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۸۷۷۸۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۲/۲۲
خاطره خودنوشت شهید ماه مبارک رمضان؛ قسمت دهم
شهيد «حمزه قربان» در دفتر خاطرات خود مینویسد: «صبحگاه از خواب بلند شديم نماز،دعا خوانديم پس از آن بيکار بودم تا اين که ساعت 11:20 دقيقه راحت نشسته بوديم که ناگهان گفتند سوار شويد، برای برگشتن به مقر تيپ...» متن کامل خاطره دهم این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۸۷۷۸۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۲/۲۱
خاطره خودنوشت شهید ماه مبارک رمضان؛ قسمت نهم
شهيد «حمزه قربان» در دفتر خاطرات خود مینویسد: «شب هشتم تیرماه 1361 ساعت 8 تا 10:30 سر پُست بودم، ساعت 9 شب از بالا تا پايين خط، شروع به الله اکبر گفتن کردند و همگام با الله اکبر تيراندازی کرديم...» متن کامل خاطره نهم این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۸۷۷۷۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۲/۲۰
خاطره خودنوشت شهید ماه مبارک رمضان؛ قسمت هشتم
شهيد «حمزه قربان» در دفتر خاطرات خود مینویسد: «تا اين که يکی از رفقای آنها گفت که در خط هستند و برادرم و نادر روی خمپاره هستند. پس از خوردن نهار با ديگر بچهها راهی مقر شديم باز کنار امامزاده پیاده شدیم، و پس از آن سوار شديم...» متن کامل خاطره هشتم این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۸۷۷۷۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۲/۱۹
خاطره خودنوشت شهید ماه مبارک رمضان؛ قسمت ششم
شهيد «حمزه قربان» در دفتر خاطرات خود مینویسد: «ديشب رمز يا علی بود. روز دوم تیرماه 1361 از صبح تا ظهر مشغول تعمير و ترميم سنگر بوديم، گونیهای بزرگ، بزرگ را پر کرده و روی هم چيديم و از آنها سنگری ساختيم و مسجدی درست کرديم و...» متن کامل خاطره ششم این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۸۷۷۷۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۲/۱۸
برگی از خاطرات؛
«علی، اعتقاد زیادی به مشاوره داشت و علی رغم اینکه به خاطر تواناییهای مدیریتی، نظامی و اخلاقیاش، فرماندهی یکی از گردانها به او سپرده شده بود؛ اما برای انجام کارها، از افراد مختلف مشورت میگرفت ...» ادامه این خاطره از شهید «علی میوهچین» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۸۷۷۷۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۲/۱۲