شهید فتح خرمشهر؛
نوید شاهد_ شهيد اسماعيل بسيار شجاع ونترس بود بچه هاي محله او را چمران بنمانع صدا مي زدند. از طرفي او عاشق شهادت بود. براي عمليات آزادسازي خرمشهر به جبهه رفت كه در همين مرحله هم بشهادت رسيد.به مناسبت سالروز فتح خرمشهر خاطراتی از شهید اسماعیل شبل الحکماء تقدیم حضورتان می کنیم.
کد خبر: ۵۰۶۸۱۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۳/۰۳
در محفل خاطره‌گویی رزمندگان دفاع مقدس در دفتر نماینده ولی فقیه استان سمنان بیان شد؛
نوید شاهد - آیت‌الله شاهچراغی نمانده ولی فقیه در استان سمنان گفت: «امروز نیز برای فتح خرمشرها باید تلاش کرد؛ انتخابات ریاست جمهوری یکی از این خرمشهرهاست که باید با انتخاب فرد اصلح توسط مردم عزیز کشورمان، فتح شود.»
کد خبر: ۵۰۶۴۸۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۳۰
نوید شاهد _ همسر شهید مدافع حرم «رحیم کابلی»، در خاطره‌ای از او می‌گوید: "«بعد از شهادتش دخترم حال بدی داشت. دو هفته گریه می کرد و می گفت دوست دارم بابا به خوابم بیاید و بگوید چطور شهید شده است.....» ادامه این خاطره از شهید مدافع حرم «رحیم کابلی» را در پایگاه خبری نوید شاهد تهران بزرگ بخوانید.
کد خبر: ۵۰۶۴۲۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۳۰
نوید شاهد - اکبر صمدی آذر هجدهم دی ماه 1349 در روستای خزلو از توابع شهرستان عجب شیر به دنیا آمد. در سن 13 سالگی به اصرار زیاد داوطلب اعزام به جبهه شد. ده ماه در آنجا حضور داشت؛ نوید شاهد آذربایجان شرقی شما را برای شنیدن خاطره اعزام این رزمنده دعوت می کند.
کد خبر: ۵۰۶۴۰۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۳۰
شهيد حميدرضا بشكار؛
نويده شاهد – خاطره اى جالب و خواندنى از پاسدار شهيد «حميدرضا بشكار»، كه از مصداق بيانات سردار دلها شهيد «حاج قاسم سليمانى» كه فرموده اند:«شهدا قبل از شهادت شهيد شده اند.» متن خاطره اين شهيد بزرگوار را در نويد شاهد مازندران بخوانيد.
کد خبر: ۵۰۶۲۴۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۲۷
توسط انتشارات سوره مهر؛
نوید شاهد_ کتاب «شهریار سرزمین من»، زندگینامه شهید مجید شهریاری دانشمند هسته‌ای نوشته معصومه زینعلی همزمان با شروع پخش سریال «صبح آخرین روز» از تلویزیون، توسط انتشارات سوره مهر منتشر شد.
کد خبر: ۵۰۶۱۵۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۲۸
نوید شاهد- نجفعلی محمدی رزمنده و آزاده دفاع مقدس، در خاطره اعلام خبر رحلت امام(ره) در دوران اسارت گفته است: «وقتی از بلندگو اعلام کردند امام دیگر نیست، وقتی پشت‌بند این خبر، آهنگ‌های شاد گذاشتند و رقصیدند، داغی روی دلمان گذاشتند که هیچ رقمه نمی‌شد خنکش کرد. دلمان گرفته بود؛ اما فقط کافی بود قطره اشکی از چشم ما بچکد تا لامروت‌ها ما را به کتک ببندند و ما هم مجبور باشیم درد باطوم را تحمل کنیم و دم نزنیم.»
کد خبر: ۵۰۶۰۸۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۳/۱۴
نوید شاهد- فتحعلی محمدی، رزمنده و جانباز دفاع مقدس در خاطره‌ای از جریان جانباز شدنش تعریف کرده است: «اینکه دیگر نمی‌توانم در جمع رزمندگان باشم، فقط باید هرازگاهی از تلویزیون خبرها را دنبال می‌کردم و این تازه شروع عذاب‌هایم بود. یادم می‌آید همیشه دلم می‌خواست یک بار به مرخصی طولانی بیایم. حالا یک مرخصی دائمی محکوم بودم.»
کد خبر: ۵۰۶۰۸۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۲۸
نوید شاهد - شهید «جهانبخش امیدی» از شهدای امداد رسان در ایام دفاع مقدس بود که اردیبهشت ماه 1363 در حین انجام مأموریت در منطقه مرزی مهران به درجه رفیع شهادت نایل آمد. در ادامه به ذکر خاطره ای از رشادت های این شهید والامقام از زبان همسر وی می پردازیم.
کد خبر: ۵۰۶۰۸۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۲۵
خاطرات دفاع مقدس
نوید شاهد- تقریبا غروب بود و می‌خواستیم کم‌کم آماده شویم برای نماز. ما را فرستاده بودند یکی از روستاهای اطراف سقز برای پاک‌سازی کومله و منافق‌ها. ظاهراً از آمدن ما با خبر شده بودند و اطراف خانه‌ای که در اختیار ما بود، کمین کرده بودند.
کد خبر: ۵۰۶۰۷۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۲۵
سری شانزدهم
نوید شاهد - به پاس رشادت، مجاهدت و ايثارگری شهدا و رزمندگان استان، نوید شاهد چهارمحال و بختیاری مجموعه‌ای از عکس‌های تاریخی به جای مانده از شهدا و رزمندگان استان چهارمحال و بختیاری با عنوان "در قاب خاطره‌ها" را برای علاقمندان منتشر می‌کند.
کد خبر: ۵۰۵۹۳۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۲۵
روایتی خواندنی از همسر شهید "عزیز ویسی نسب"؛
نوید شاهد - "نصرت کریمی" همسر سردار شهید "عزیز ویسی نسب" می گوید: «یکی از روزهای سرد زمستان شهید از جبهه به خانه برگشت و گفت پوتين هايم را از پايم در نياورده ام، من آب گرم آوردم و آرام آرام پوتين ها را از پايش درآوردم پوتين ها به پوست پايش چسبيده و پاهايش زخمي شده بودند.»
کد خبر: ۵۰۵۸۵۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۲۱
خاطره روزه ماه رمضان آزاده الله مراد فرح افزا در اسارت ؛
نوید شاهد - آزاده سرافراز الله مراد فرح افزا از روحانیون استان ایلام، او می گوید: 8 سال تمام قصد غربت کردیم و اسرا با دست های دردمند و دلهای شکسته شان نغمه « اللهم فک کل اسیر» را مرور می کردند.
کد خبر: ۵۰۵۸۵۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۲۱
نوید شاهد - جبهه نهایت آرزوی یوسف بود. پیش‌تر می‌گفت خدمت به جامعه ریشه‌اش در تعلیم و تربیت است تا آینده به دست آن‌ها ساخته شود، اما اکنون حرف دیگری می‌زد. او می‌گفت: سرزمین باید امن‌وامان باشد تا کودکان بتوانند در آن به رشد و تعالی بیندیشند.
کد خبر: ۵۰۵۸۳۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۲۱
خاطرات شهید «حمید سوری» به نقل از همرزمش؛
نوید شاهد- به خاطر رشادت کم نظیر شهید سوری و همرزمانش در عملیات حاج عمران بود که تیپ مستقل ۵۷ حضرت ابوالفضل (ع) لرستان بعدها به لشکر ارتقا یافت.
کد خبر: ۵۰۵۷۸۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۲۲
نوید شاهد- سیف‌الله محمدی، یکی از جانبازان دفاع مقدس، در بخشی از خاطره‌ای از آن دوران می‌گوید: «مهدی را دیدم که داشت پیکر بی‌جان برادرش را از خاکریز بالا می‌کشید. بچه‌ها راهی پیدا کرده بودند برای عقب نشینی. همه سرازیر شدند طرف پشت سنگرها و از آنجا برگشتند طرف خاک خودمان. دیگر دیده نمی‌شدند. فکر کردیم که با بچه‌ها رفته‌اند، اما وقتی برگشتیم به سنگرهایمان دیدیم که بچه‌ها دارند او و برادرش را روی شانه می‌آورند. هر دو برادر با هم شهید شده بودند.»
کد خبر: ۵۰۵۶۶۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۲۰
خاطره ای از شهید «غلامحسین زینی وند» قاری قرآن و مداح اهل بیت؛
نوید شاهد - شب جمعه بود . همه بچه ها در نمازخانه جمع شده بودند، برای برپایی دعای پرفیض کمیل، صدایی غم انگیز و محزون روحم را تکان داد. بغضم ترکید و بسیار گریستم. حالی دیگر داشتم، حالی که شاید دیگر کمتر به سراغم بیاید صدایش آسمانی بود ... ادامه این خاطره از همرزم شهید را در ادامه با هم می خوانیم.
کد خبر: ۵۰۵۶۳۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۱۹
نوید شاهد - پدر شهید "علیرضا محمودی" از نماز خواندن شهید در دوران کودکی خاطره گویی کردند و اینکه هر فردی از کودکی مشخص می گردد که سرانجامش چگونه است. شهید محمودی خود را مدیون پیروی از دستور امام خمینی (ره) می دانست و رفتن به جبهه را امری واجب می دانست.
کد خبر: ۵۰۵۴۶۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۱۷
نوید شاهد – همزمان با ماه رمضان، پایگاه اطلاع رسانی نوید شاهد قزوین فیلم شهید این ماه مبارک، شهید «مسعود پرویز» از نگاه خانواده و یاران را منتشر کرد.
کد خبر: ۵۰۵۲۷۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۱۵
نوید شاهد - برادر شهید "اسکندر جعفری" در خاطره ای از برادرش اینطور می گوید:یک روز به اتفاق اسکندر و مادرمان در باغمان مشغول حرس کردن درختان و از بین بردن علف های هرز آن بودیم که وقت ناهار رسید.اسکندر که با دوستش مشغول بازی بود نزد ما آمد و گفت : گرسنه ام است.مادرم گفت هیچ چیزی برای خوردن نداریم،الان برایت آب آنار آماده می کنم تا بخوری.با اینکه خیلی خسته بود هیچ اعتراضی نکرد و نان را در آب آنارها ریخت و خورد.
کد خبر: ۵۰۵۰۳۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۱۲